روان رنجوری فرهنگ از جمعیت مقلدی که در تفکر اخته شده اند

روان رنجوری فرهنگ از جمعیت مقلدی که در تفکر اخته شده اند

محمد آسیابانی
گروه فرهنگی: خداوند در آیه ۱۱۶ سوره مبارکه انعام می‌فرماید: »وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ« ترجمه آیه به قلم بهاالدین خرمشاهی چنین است: »و اگر از بیشتر مردم [این سر] زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه می‏‌کنند، چرا که جز از وهم و گمان پیروی نمی‏‌کنند و جز این نیست که دروغ می‏‌بافند.« نخستین نکته‌ای که از مفهوم این آیه مستفاد می‌شود نهی پروردگار از تقلید کورکورانه است. تقلید کورکورانه زمانی رخ می‌دهد که تفکری وجود نداشته? باشد. خداوند متعال در آیات دیگری از قرآن کریم بجز دعوت به تفکر، تقلید کورکورانه حتی از پدران را نیز نهی فرموده است.
تقلید را می‌توان در دو صورت متصور شد صورت نخست همان کپی کردن است که در انگلیسی از آن با عنوان Imitation یاد می‌شود. صورت دیگر اما مفهومی است که از واژه »محاکات« در عربی مستفاد می‌شود. در حوزه جامعه‌شناسی فرهنگ صورت نخست، تقلید امری مذموم است. عموم مصلحان اجتماعی نیز مردم را از این مساله نفی کرده‌اند، اما صورت دوم وجهی از تعالی فرهنگی است. ریشه بحث و تفاوت میان Imitation و تقلید با محاکات به یونان باستان و واژه Mimesis باز می‌گردد. Mimesis در نظر افلاطون تقلید محض را معنا می‌داد که از نظر تربیتی جامعه را به فاجعه نزدیک می‌کرد، اما ارسطو در مخالفت با استاد خود از Mimesis معنایی را مستفاد می‌کرد که در عربی به »محاکات« تعبیر شده است. محاکات تقلید صرف نیست و نوعی بازخوانی و بازآفرینی در ذات آن نهفته است. در روند محاکات عناصر اخذ شده نه آنگونه که هستند بلکه آنگونه که باید باشند و آنگونه که متعالی‌تر خواهند شد بازسازی می‌شوند.
پویایی فرهنگ ایرانی در دوره‌های کهن
فرهنگ ایرانی از دیرباز یک فرهنگ زایا و مولد بوده است. عمده پژوهشگران و محققان عرصه‌های تاریخ و فرهنگ متفق القولند که فرهنگ ایرانی همیشه فرهنگ اقوام مهاجم و غالب را جذب و هضم کرده و طریق جدیدی را ارائه داده است. عموم سبک‌های نگارگری ایرانی غالباً پس از فتح ایران توسط نیروهای متخاصم بوجود آمده‌اند و در عین اینکه هویتی ایرانی دارند، اما عناصری از فرهنگ غالب را گرفته‌اند. این روند از زمان ورود اسلام به ایران تا زمانه پادشاهان صفوی تقریباً روندی یکدست را داشته است.اما از دوره صفویه نشانه‌هایی از اضمحلال فرهنگی در ایران بوجود آمد. در این دوره جهانگردان بسیاری مانند »برادران شرلی« از اروپا به ایران آمدند و تلاش‌هایی در جهت تجهیز سپاه ایران به اسلحه گرم صورت گرفت. در این دوران کم کم نشانه‌هایی از فرنگی‌سازی در هنر ایران نمایان شد و هنرمندانی چون »محمد زمان« به اروپا رفته و شیفته هنر و فرهنگ اروپایی شدند. حتی کار به جایی رسید که شایعه شد محمد زمان به مسیحیت گرویده و نام خود را به پائولو تغییر داده است.پرسپکتیوِ نگاره‌های این دوران به سبک غربی شد و بدن برهنه نیز کم کم جای خود را در میان نگاره‌ها باز کرد. این در صورتی بود که در نگارگری سده‌های پیش از آن بدن‌های برهنه و اروتیک صرفاً در »الفیه و شلفیه« ها نمود پیدا می‌کردند و البته این مینیاتورها هم در میان عامه مردم پخش نشده و کارکردی خاص و البته درمانی داشتند. به هر حال از دوران صفویه، تقلید جای خود را در میان عناصر بنیادین فرهنگ باز کرد.
مشروطه ایرانی و مساله تقلید
نخستین مواجهه ایرانیان با مدرنیته مواجهه مغلوب در برابر غالب بود. وقتی سپاه عباس میرزا در دوران فتحعلی شاه قاجار به مصاف روس رفت، سپاه نامنظم عباس میرزا در مقابل یک ارتش قوی مجهز به انواع اسلحه‌های مدرن قرار گرفت. بالطبع ایرانیان شکست سختی خوردند که بجز از دست رفتن سرزمین‌های بسیار و کوچک شدن مرزهای جغرافیایی ایران، یک مواجهه معرفتی را نیز برای ایرانیان پیش آورد و این مواجهه آشنا شدن با مدرنیته به عنوان یک »دیگری« غالب بود. سپاه ایران از ارتش غدار و کافر روس شکست خود که پیش از هر چیز مجهز به مدرنیسم و تفکر مدرنیته بود. این شکست باعث شد تا ایرانیان همه عقب ماندگی خود را در نبود مدرنیسم ببینند و البته در مقابل غرب سر تعظیم فرود بیاورند.
تقلید در فرهنگ و سیاست در پس از انقلاب
روند تقلید و نه محاکات در فرهنگ ایران که از دوران صفویه آغاز شده بود در سه دهه اخیر در ایران آغاز شده بود در دوران پس از انقلاب اسلامی به اوج رسید. در این دوران به دلیل توسعه شبکه‌های ارتباطی، تصویرهای به روز و بیشتری از غرب به داخل کشور رسید. میزان حضور سیاحتی ایرانیان در غرب نیز بسیار بیشتر از قبل شد.در مقابل این رخداد سیاست‌گذاران فرهنگی کشور دو مسیر را در پیش گرفتند نخست وجه سلبی ماجرا بود که به اقداماتی از جمله جمع آوری دیش‌های ماهواره و برخورد با کسانی که دستگاه ویدئو در منزل داشتند، کشید. در وجه ایجابی تصمیم مسئولان بر این گرفته شد که ظاهر زندگی ایرانیان نیز به سمت زندگی غربی میل پیدا کند. این برنامه پس از جنگ به مسابقه مصرف در میان ایرانیان انجامید. به نظر می‌رسد مرجعیت یافتن سلبریتی‌های ایرانی را نیز باید نتیجه مستقیم این برنامه دانست. عجیب آنکه خود مسئولان و خانواده‌هایشان نیز در این دام افتادند. رسوایی سبک زندگی مسئولانی که در دوران انقلاب مدام ندای مستضعف‌خواهی سر می‌دادند از دهه ۷۰ آغاز شد و عجیب آنکه ندای »کسانی که توانایی مالی برای زندگی در تهران را ندارند بهتر است از این شهر خارج شوند« نیز از همین دوران و توسط همین مسئولان مطرح و حتی عملیاتی شد.تولید سلبریتی به صورتی کاملاً آگاهانه از دهه ۷۰ توسط مسئولان فرهنگی کشور پیگیری شد تا به خیال خود مردم به آنها سرگرم شده و با پیگیری احوالات و زندگی شخصی‌شان از پای برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای برخیزند. ارتباط مسئولان فرهنگی و سیاسی با فوتبالیست‌ها و بازیگران سینما و تلویزیون این طیف را به یک زندگی دوگانه و نفاق نیز کشاند این طیف در مواجهه با مسئولان ناچار به تظاهر به دیانت بودند. اگر تا پیش از دهه ۷۰ فوتبالیست‌های مشهور، انسان‌های بااخلاقی چون زنده‌یاد سیروس قایقران بودند، در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ فوتبالیست‌های سربر آوردند که در تلویزیون به عنوان مداح و علاقه‌مند به مذهب معرفی می‌شدند، اما cd پارتی‌های شبانه‌شان در تهران دست به دست می‌گشت و با مبالغی کلان مورد خرید و فروش قرار می‌گرفت. یکی از مسئولان فرهنگی کشور چندی پیش در نشستی که ابراهیم فیاض نیز حضور داشت گفت که »ما برای مقابله با سلبریتی‌های فعلی باید سلبریتی‌های جدید بسازیم تا همدیگر را بزنند!« انگار که جنگ گلادیاتورها است.به نظر کلیت این جریان است که باعث شده تا فرهنگ ایرانی به سوی »اختگی« حرکت کند. بروز برخی رخدادها (مانند جریان تصادف پورشه‌ها در اصفهان و رفتار دخترکی که تصادف کرده بود) نشان می‌دهد که فرهنگ ایرانی اکنون توانایی پاسخگویی به اجتماع را ندارد و از اثرگذاری بر نسل جدید عاجز است. امروزه فرهنگ ایرانی جدال را برای باروری جامعه در همه حوزه‌ها به فرهنگ‌های »خوش ذَکَر« باخته است و البته به نظر می‌رسد که این فرهنگ نزار ایران در عصر حاضر نه توانایی و قابلیت محاکات را دارد و نه توانایی بازتولید خود را. شاید بتوان نتیجه اثرگذاری مستقیم چنین فرهنگی را در کنشگری سیاسی عامه مردم و اضمحلال نهادها و نمادهای دموکراسی در ایراننیز مشاهده کرد. عالی‌ترین نمونه از تأثیر فرهنگ عقیم و اخته شده بر سیاست را در همین مساله»تکرار« می‌توان دید.به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر ، جمعیت مقلد که فکر را به کناری گذاشته‌اند، با ندای «تَکرار» کورکورانه وارد عرصه سیاست شده و به نمایندگانی رأی می‌دهند که نه تنها هیچ شناختی از شخصیت آنها ندارند بلکه حتی از تفکر و برنامه‌های آنها نیز بی‌خبرند. خنثی بودن این طیفی که با توسل به ندای تکرار وارد مجلس شده، اکنون مهم‌ترین معضل کشور است. کسانی که نمی‌دانند در مقابل چنین وضعیت نابسامانی باید چه کنند و چه قوانینی را برای برون رفت کشور از معضلات تصویب کنند؟
.Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱:۵۵ ب.ظ

دیدگاه


4 − = یک