جایگاه کودکان کار در فرهنگ شهروندی کلانشهر ارومیه
علی رزمآرای
گروه فرهنگی:”خانه دوست کجاست؟* درفلق بود که پرسید سوار* آسمان مکثی کرد* رهگذر شاخه نوری که به لبداشت به تاریکی شنها* بخشید* و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:* نرسیده به درخت،* کوچه باغیاست که از خواب خدا سبزتر است* و درآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.* میروی تا ته کوچه که او پشت بلوغ، سربه در* میآورد،* پس به سمت گل تنهایی میپیچی،*دوقدم مانده به گل،*پای فواره جاوید اساطیر زمان میمانی* وترا ترسی شفاف فرا میگیرد.* درصمیمت سیال فضا، خش خشی میشنوی:* کودکی میبینی* رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور* واز او میپرسی* خانه دوست کجاست.*
شروع مألوفی نیست که با شعر نشانی سهراب سپهری به سراغ بودنی تلخ و همارهای بی قاعده بروی. اما شعردرجامعهشناسی ادبیات نه همیشه که اغلب قرین تلخکامی وعصیان بودهاست.اجمالا ً این فرصت، زمان مناسبی درخور بررسی جامعهشناسی شعروانسانی بودن مفاهیم آن نیست.گرچه این مقوله با مضمون نوشتار حاضر مناسبتی تام دارد. اما این نوشتار به پیشانی نوشت خود یعنی شعر نشانی سهراب سپهری قناعت میکند و به یاری آن به مقدمهای شیوا خواهد اندیشید. همین کافی و بس که چهره معصوم و خدایی کودک در سیلان معنای این شعر ستون فقرات است. کودکی که نشانه خانه دوست و شاید حضرت دوستِ خواجه شیراز “حافظ “در دستان اوست.او مشغول برداشت جوجه است از لانه نور و… . ارومیه شهری که این سوی دریاهاست. شریان خیال مردمانش لخته خون است. نه جریانی، نه تپشی. انگار قلب فرهنگی آن دیگرنایی برای تپیدن ندارد. این از سیمای خشن روزمره آن پیداست. واقعیتی خشن که خط تجربهای عمیق به صورت کودکان و نوجوانانش به یادگار گذاشته تا نشانهدار باشند برای آینده. تا شناسنامه دار باشند برای بزرگسالی خود ، برای کودکان آینده و… .یکی از بزرگ ترین معضلات شهرنشینی امروزبه هم خوردن مرزها و حدود است. مرزهای انسانی با مرزهای گستاخی درهم آلوده میشوند، مرزهای کودکی و بزرگسالی تا سرحد تارمویی، نازک میشوند و … اگر موقعیت اقتصادی و اجتماعی سیاسی و حتی فرهنگی، را نیز به این تصویردرهم بیفزایی، ماجرا شفاف وسرراست میشود.راستی چه شده که کودکان ما، زندگی خود را زیر بار اصطلاحاتی ازاین دست مرور میکنند: کودکان خیابانی، کودکان کار، کودک آزاری،…. افزایش ابتلا به HIV دربین کودکان خیابانی وادامه را خود بیفزایید.کودکان را بذرو دانه تصورکنید و جامعه را کشت زار و مردمان جامعه را صاحب کشت و مزرعه. این میان اگر زمین و کشت زار نامرغوب باشد، در ازاء دانه و بذرهرقدر مرغوب باشد حاصل کار چیزی جزء هیچ نخواهد بود. محصولی که هیچ سرمایه و آیندهای را برای صاحب کشت و کشت زار خود در برنخواهد داشت.راستی اینجاست که جمله زیبای کودکان و نوجوانان آیندهساز کشورو جامعه ما هستند رنگ پریده و بی محتوا جلوه میکند. مگر اینکه دست تقدیر یا هردست دیگر را در گلچین و دست چین کردن این آیندهسازان فعال بدانیم که همه این آینده سازان را هم شایسته این آینده سازی نمیداند! در کشورما و زیر سایه آن در کلانشهر ما ارومیه، هر ساله و هر چند ساله به بهانههای مختلف از اعلام نتیجه طرح آمارگیری نفوس و جمعیت گرفته تا ارائه گزارش کار، کنفرانس و نشست خبری نشانی هر چند در حد خبر از این آینده سازان میبینیم و میشنویم. یا در پی ارائه طرح تحقیقاتی، پایانه و رساله دانشگاهی ردپایی از آمار و انواع این آینده سازان ما را به خود مشغول میکند. به راستی کجا و چه زمان خود این آینده سازان و نه خبر احوال و آمار انها، مورد اقبال و توجه ما خواهدبود؟ البته این نوشتار در پی آن نیست که مدعی انجام و عمل کاری باشد و یا نباشد. که این خود از رهگذر اخبار وهم از وضعیت جامعه شهری ما پیداست و قلمفرسایی برای رد و یا اثبات نمیخواهد. قصد فقط اشارتی است به هولناکی این ورطه که قدما گفته اند عارف را یک اشارت بس است! اما اصل ماجرا از جایی آغاز می¬شود که هر روز ما در پی کار و زندگی در شهر خود ارومیه تردد داریم و میبینیم که درخیابانها، کوی و برزن و اگر سواره باشیم که حتما ً سوارهایم در سر چهارراه و یا میدانی در حول و حوش ترافیک آن، سکانسهایی از زندگی جریان دارد که ما متأسفانه به آن عادت کردهایم. کودکانی که در لابه لای خودروها میلولند و یا به این سو آن سو میدوند تا شیشه ای پاک کنند ، اسپندی دود کنند و به زور جنسی را قالب و یا درلابهلای جمعیت به التماس نوشدن کفش مان را میخواهند آنهم با دستی ظریف و مشتی خشن که سیاهی روزگار در آن معنا میشود و چه شفاف و ساده یادمان میآورد که بالاتراز سیاهی رنگی نیست.تراژدی شهری:به راستی علت العللهای این تراژدی شهری درکجا است. ناخواسته پناه میبریم به تحقیقات و آمار. یافتههای تحقیق نشان میدهد که عواملی چون نارسایی نهادهای اجتماعی کننده نظیر خانواده و مدرسه، فقر اقتصادی خانوادهها و ناتوانی آنها در انطباق با شیوههای زندگی شهرهای بزرگ، آلودگی و آسیب زا بودن محلات حاشیهای شهرها، فقدان نظارت کافی ازسوی سازمانهای مسئول، الگوهای نادرست کنش متقابل بین شهروندان و کودکان خیابانی، همه دست به دست هم دادهاند تا پدیده کودکان خیابانی (که عمدتاً کودکان کار خوانده میشوند)، کماکان به عنوان مشکلی صعب العبور در بسیاری از شهرهای بزرگ کشور و ازجمله کلانشهرارومیه خودنمایی کند. طبق آئین نامه سامان دهی کودکان خیابانی که در سال ۱۳۸۴ توسط هئیت وزیران و به پیشنهاد وزارت رفاه و تأمین اجتماعی وقت و به استنادات قانونی خود و در چهارچوب برنامه چهارم توسعه ، در ۱۲ بند تهیه و تصویب شد تعریف جامع از کودکان خیابانی و ساماندهی آن به شرح زیر است: کودک خیابانی : فرد کمتر از ۱۸ سال تمام که به صورت محدود یا نامحدود درخیابان به سرمیبرد، اعم از کودکی که هنوزبا خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است و یا کودکی که خیابان را خانه خود میداند و رابطه اوبا خانواده به حداقل رسیده و یا اساسا ًچنین ارتباطی وجود ندارد.ساماندهی: مجموعه فعالیتهایی که توسط نهادها، سازمانها و دستگاههای اجرایی دولتی و غیر دولتی تعریف شده در این آییننامه، از شناسایی، جذب و پذیرش کودکان خیابانی آغاز و تا رسیدن وی به فرجام قابل اطمینان ادامه مییابد.آیین نامه فوق تا به امروز به درستی به اجرا در نیامده و تقریبا ً هیچ گرهی از این معضل نگشودهاست. تلاش برای کمک کردن به کودکان کار و یا همان کودکان خیابانی و ساماندهی آنان به صورت رسمی از سال۱۳۸۴ شروع شدهاست. طی سالهای اخیر هراز گاهی کودکان کار و متکدیان با اجرای یک عملیات ضربتی از سطح شهر جمعآوری میشوند اما پس از مدت زمان کوتاهی دوباره به جای اولشان باز میگردند. بهنظر میرسد خلا ً قانونی در این زمینه باعث شدهاست تا نهادهایی که کودکان را جمعآوری میکنند نتوانند برای نگهداری آنها را به مراکز ذیصلاح بسپارند و همین مشکل، چرخه معیوب جمعآوری آنها را از سطح خیابانهای شهر شکل داده است. این جمعآوری فقط چند روز چهره شهر را از حضور کودکان کار پاک میکند ( و آیا آنها را آسوده می کند؟!) و دوباره روز از نو و روزی از نو.همین امر آیین نامه مورد اشاره را در انتظار تغییر قرار داده و تا به امروز نیز مراحلی از آن طی شده ولی با این حال این معضل کماکان پابرجاست و در خیابانهای شهر رخ نشان میدهد. متأسفانه آمار دقیقی از تعداد و کیفیت این آینده سازان در کلانشهرارومیه و یا استان آذربایجانغربی وجود ندارد و یا اعلام نمی شود. اما به استناد روزنامه آفرینش به تاریخ ۱۹/۰۷/۸۶ ، شماره ۲۸۸۰ به این عنوان بر می خوریم:آمار کودکان کار آذربایجانغربی طی سه سال گذشته به بیش از ۲ برابر افزایش یافته است.امروز ما در سال ۹۳ نفس میکشیم . شما خود بخوانید مفصل از این مجمل.منابع: خبرگزاری فارس ،خبرگزاری مهر.
نوشته شده توسط admin در شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۸:۲۹ ق.ظ