ضرورت توجه به فرهنگ ملّی، در سال اقتصاد و فرهنگ
سیدعلی میرباقری
گروه اجتماعی: فرهنگ، مبنا و اساس جامعه انسانی و به منزله روح آن است و زندگی و حرکت جامعه، وابسته به حیات و تحرک فرهنگ است و هراندازه جامعه انسانی متکاملتر شود حیات فرهنگی، از حیات مادی، فاصله بیشتری میگیرد و به قول استاد شهید مرتضی مطهری »انسان آینده حیوان فرهنگی است، نه حیوان اقتصادی«. از منظر بعثت فرهنگی، تاریخ نه مجموعه حوادث گذشته است، نه استمرار جبری حوادث، و نه زاد و مرگ جامعهها، بلکه عبارتست از فرهنگ بشری در ادوار زمان. به بیان دیگر، فرهنگ مجموعهای از اندوختههای معنوی جامعه بشری است؛ مرگ جامعه، ناشی از مرگ فرهنگ آن جامعه است، و انقلابهای اجتماعی نتیجه بعثت و انقلاب فرهنگی است. فرهنگ را میتوان در دو نوع کلی دسته بندی و مورد توجه قرارداد، یکی فرهنگ جهانی، که مثلاً زمانی در شکل فرهنگ یونانی تجلی و گاهی به صورت فرهنگ قرون وسطایی شکل یافته و در دورهای با نام فرهنگ اسلامی، بر بخشی از جهان سایه انداخته است، این نوع فرهنگ، مسیری پر فراز و نشیب را طی کرده است، گاهی به اوج کمال نسبی رسیده و زمانی سیر نزولی را پیموده است اگر از این زاویه به فرهنگ بنگریم، فرهنگ عبارت است از مجموعه اندوختههایی که نسلهای گوناگون، به روی هم انباشتهاند، تا انسان را از صورت بَدَوی، به دوران امروز انتقال دهد. نوع دوم و با اهمیت فرهنگ، اندوختههای یک قوم و ملّت است که آنها را در دوران مختلف گردآورده و با ویژگیهای خاص خود آن را در مقابل اقوام دیگر ابراز میدارد؛ البته این نوع فرهنگ را نباید با تمدن مخلوط کرد، زیرا تمدن مخصوص قوم و نژاد خاصی نبوده و مستمراً در حال جابهجایی است، از غرب به شرق میرود یا برعکس مسیر را طی میکند، مثلاً صنعت که یکی از پدیدههای تمدن است در مرزها محدود نمیشود و بدون وابستگی به قومی خاص، دائم در حال تغییر و پیشرفت است، امّا فرهنگ قومی، تجلّی خصوصیات ملّت معینی است که آنها را از سایر اقوام متمایز میسازد و برخلاف تمدن که تولید کننده و مصرف کننده دارد، هر ملّتی فرهنگ مخصوص به خود را تولید و مصرف میکند؛ یعنی اگرچه عرب میتواند اتومبیل ایرانی سوار شود، غذای فرنگی بخورد و لباس هندی بپوشد، امّا بینش فرهنگی مخصوص خود را باید حفظ کند، زیرا انسانی که فرهنگ قوم دیگر را مصرف کند، از وجود خود، موجود متناقضی پدید میآورد که در بودن به شکلی است و در نمودن به گونهای دیگر ظاهر میشود، این تناقض، او را بیهویت و سردرگم مینماید انسان گم شدهای که مناسبترین مصداق برای »ضالّین« خواهد بود.»ضالّین« قوم بیهویت و گم شدهای است که خود را چیز دیگری میبیند و به جای اینکه خودش بفهمد و برنامهریزی نماید دیگری به جایش فکر میکند و تصمیم میگیرد دیگری فرمان میدهد و او میپذیرد؛ این فاجعه بارترین بیماری است که ملّتی به آن مبتلا میشود بیماری که مسلمانان، شبانه روز لااقل ده بار باید از آن بیزاری و تبری بجویند.
تمام آنچه که امروز بنام فرهنگ ایرانی میشناسیم، اعم از مذهب، عرفان، فلسفه، قصّه مَثَل، مَتَل، اساطیر، آداب و رسوم، حکمت، کلام که در طول هزاران سال پالایش و برهم انباشته شده است، مجموعه فرهنگ ماست، این فرهنگ نه تنها با نژاد و ملّت ما متناجس و با خصوصیات قومی ما هماهنگ است بلکه ریشه در اعماق تاریخ ما دارد و برخلاف مواد معدنی یا اقتصادی که اگر از ذاتش جدا گردد، جامعه را فقیر میکند فرهنگ صفت ذاتی و چگونه بودن جامعه ماست ماهیّت جمعی و معنوی قوم و نژاد ماست. آنان که بر منابع اقتصادی ما دستبرد میزنند، فقط سرمایههای مادی و مالی ما را غارت میکنند، امّا هویت و تفکّر عقلانی ما از دست نمیرود، ولی کسی که بر فرهنگ ما بتازد و آن را از ما بگیرد نسل ما و ملّت ما را مسخ کرده و دگرگونش نموده است و زمانی که قومی را فرهنگ زدایی کنند، از آن قوم عناصری باقی میماند که مانند مجسمه و مانکن تسلیم میشود، آنگاه به هر رنگی که بخواهند او را بزک میکنند، هر لباسی که اراده کنند تنش مینمایند و هر کلاهی که مناسب بدانند سرش میگذارند و به هر طرف که بخواهند او را میچرخانند؛ چنین ملّت بیهویت شدهای، مانند ابزاری در دست دشمن و بیگانه هر مأموریت و تفکری که اراده کنند میتوانند به راحتی بر این قالب تهی شده تحمیل کرده افسارش را گرفته و به هر طرف که مایل باشند بکشند و از او سواری بگیرند. اگر میخواهیم زنده بمانیم و مستقل باشیم، باید جامعه خود را در جو فرهنگی خودش و در جهت فرهنگی که تاریخمان در آن قرار داشته است به جریان اندازیم، زیرا این فرهنگ ایرانی است که به جامعه ایرانی، اصالت و حیات و هویت میبخشد. آنان که ایران را دوست دارند باید فرهنگ را در همین راستا تحول و تعالی و پویایی و غنی ببخشند؛ و کسانی که با ملاحظه نقاطی متحجّر یا حقیر در فرهنگ پربار ایرانی، به جای متحول کردن آن نقطههای تاریک، برای خفه کردن کل آن تلاش کرده و در لباس دوست، بر کلّ فرهنگ ملّی میتازند، در حقیقت به راهی قدم میگذارند که نتیجه آن به بیهویتی و هیچ و پوچ جلوه دادن اصالت ملّت ما منتهی میگردد تا زمینه جایگزینی فرهنگ بیگانگان در آن فراهم شود، خسارت چنین تصمیمی از »تهاجم فرهنگی« و »شبیخون فرهنگی« که بارها فریاد دلسوزانه رهبر فرزانه انقلاب را برآورده است، زیان بارتر و منهدم کنندهتر است؛ زیرا فرهنگ ما، تجلّی قومی ما و اصالت ذاتی جامعه ماست و برای ادامه حیات فرهنگی خود، مجبوریم بر اندوختههای قومی خود تکیه کنیم و ساختههای نوین و پالایش شده را به آن بیفزاییم.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۷ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۴:۱۳ ق.ظ