تفکرادبی و فرهنگی به مثابه مغز جامعه
علی رزم آرای
گروه فرهنگی:قبل از ورود به متن اصلی نوشتار، اشاره به یک نکته ضروری است و آن اینکه متأسفانه به عللی که غالبا ً ریشه در تاریخ فرهنگ منطقه ارومیه و آذربایجانغربی دارد به مقوله ادبیات داستانی در گستره عمر کم و بیش صد سال آن در کل ایران، کمتر پرداخته شدهاست.این کم توجهی هم از بعد خلاقیت و کشش و هم از بعد اجتماعی و فرهنگی جریان ادبیات داستانی بودهاست. برای بهتر فهم شدن اصل موضوع مجبور به گرته برداری از جامعهشناسی هستیم. تمدنهای انسانساز دارای سه شاخصه اصلی هستند: قدرت فرهنگی، قدرت نظامی، قدرت اقتصادی. این هر سه ، اضلاع مثلث تمدن هستند.امروزه ادبیات داستانی به مثابه مغز ادبیات و فرهنگ یک کشور و ملت عمل میکند. ادبیات نمایشی(تئاتر و سینما)، موسیقی، نشر و انتشار، مطبوعات و ژورنالیسم، مطالعه و کتاب و… همه از ادبیات داستانی سیراب میشوند. هر قدر ادبیات داستانی یک جامعه انسانی از غنا، عمق و بازخورد بیشتری برخوردار باشد، حوزههای مربوط به آن اعم از مستقیم و یا غیر مستقیم غنا و عمق پیدا خواهند کرد. از دیگر سو در ۱۵۰ سال گذشته دنیای اطراف ما چنان تغییرات خواسته ، ناخواسته و عجیب و غریبی به خود دیده که برای بازروایی و ثبت آنها به نوع جدیدی از ادبیات نیازمند شدهایم. ما نیز به فراخور این تغییرات از بیخ و بن تغییر کردهایم . غرق شدن در شهر و به وجود آمدن شهرهای بزرگ، تولید خوی و خصلت شهری در نسلهای جدید ، تغییر معیارهای مختلف عقلی، حسی، ذوقی وحتی فطری و معنوی و… باعث شدهاست که انواع فاخر و کلاسیک ادبی از شعر و غزل تا حماسه و تمثیل و… دیگر ظرف مناسبی برای بازروایی و ثبت ماوقع اطرافمان نباشد.پس انواع جدید ادبی که به شکل تام پدیده شهری هستند سربر میآورند. رمان، داستان کوتاه، مینیمال و… روایت زندگی شهری، اخلاق شهری، فکرشهری، ادبیات شهری هم میخواهد. اصلا ً برای ساختن و خلاقیت شهری با دغدغههای شهری و خلاء شهری باید به ادبیات شهری فکر کرد. حتی شعر امروز چه مدرن، چه نئو مدرن، چه نئوکلاسیک، چه فرامدرن، چه اونگارد، چه شعر زبان و… همه و همه زیر سیطره بیامان روایت داستانی قرار دارند. به عبارتی ماده اصلی، زمینه اصلی و فکر اصلی را ادبیات داستانی میآفریند و ارائه میدهد.ادبیات داستانی محل اصلی تزریق اندیشه و چگونه اندیشیدن به مخاطب و خوانندهاست. نویسنده، در چندین نوشتار جداگانه دیگر کم و بیش به ادبیات داستانی شهر ارومیه نظر انداخته و بیقضاوت به ارائه نکاتی پرداخته که در ساختن شکل و شمایل امروزین ادبیات و ادبیات داستانی ارومیه نقش داشتهاند و دارند.با پیشینهای که در خصوص ادبیات داستانی و کارکرد ادبی و اجتماعی آن تا بدین جا قلم رفت، چگونه میتوان در مورد ادبیات داستانی شهرارومیه و بلکه استان آذربایجانغربی سخن گفت و شنید؟!بهتر آن است که قبل از هرگونه قضاوتی تعیین تکلیف شود که ارومیه در هردو زبان شاخص ترکی و فارسی در مورد ادبیات داستانی وضع مشابه دارد و دعوا بر سر گرایش به ادبیات ترکی و یا فارسی نیست که مشکل اصلی در نوع تفکر اهالی شهر ارومیه و قشر فرهنگی آن ( فعال در زمینه فرهنگ و ادب) و مهتردر نوع مدیریت حاکم بر آن است. و ِالا شهر ارومیه واستان آذربایجانغربی هم جزء ایران اسلامی است و مدیریت حاکم بر آن – چه فرهنگی و چه غیر فرهنگی- هم جزء دولت و نظام اسلامی است اما در وضعیت مشابه جو و فضای استان اصفهان، خوزستان، اردبیل، زنجان، شیراز و… از ارومیه حداقل در زمینه ادب و هنر بهتر و پربارتر است. نگاه ضمنی به تاریخ نویسی استان و شهر ارومیه که شامل ۵ یا ۶ اثر در گذشته و شاید ۵ یا ۶ اثر نیز در زمان حال معاصر، که فقط پیرامون تاریخ و فقط تاریخ شهرارومیه و استان آذربایجان غربی است ما را به نکته مهمی رهنمون میسازد.در این تاریخ نویسی سیمای اقتصادی، فرهنگی و حتی جمعی شهر ارومیه به واقع تصویر شدهاست. ما کتاب شناسی دقیقی از تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگی شهر ارومیه و استان آذربایجانغربی به شکل ویژه و مستقل در دسترس نداریم.
حتی در کتابخانههای عمومی، تخصصی و … شهر ارومیه و استان هم حتی یک قفسه که نمایانگر کتابشناسی شهر ارومیه در کل و یا کتابشناسی ادبی و فرهنگی آن باشد، نداریم. بنیادهای مختلفی مانند بنیاد ارومیه شناسی شاخه بنیاد ایرانشناسی و… در شهرارومیه و استان فعالند اما در زیر مجموعه کدام یک از فعالیتها و زمینههای پژوهشی و تحقیقی خود یک طبقه بندی را هم در مورد ادبیات و فرهنگ و یا کتابشناسی آن ایجاد کردهاند؟! خارج از حوزه تاریخشناسی و کتابشناسی ادبیات و هنر در شهر ارومیه و استان، جریان مطبوعاتی ژورنالیستی آن نیز در امر ظرفیتسازی و زمینه سازی پیرامون ادبیات داستانی غفلتی بیمثال کردهاند. شاید شهر ارومیه و یا حتی استان آن تنها نقاطی در کشور باشند که فاقد این نشریه و یا مطبوعه ادبیات داستانی به ویژه، و یا حتی در حد یک صفحه و یا ستون هستند. در طول همر ۲۱ ساله مطبوعات در بعد از انقلاب( از سال ۱۳۷۰ و انتشار اولین هفته نامههای استان امانت و میثاق) هیچگاه مطبوعات ارومیه و استان چه به شکل خاص و چه به شکل عمومی تا به امروز به ادبیات داستانی و زوایای آن نپرداختهاند و این نشان از عدم وجود جایگاه عمومی، فکری و حرفهای ادبیات داستانی در حلقه مطبوعات شهر ارومیه و استان را میدهدنیم نگاهی به آثار ارائه شده در نمایشگاه کتاب که به مناسب هفته کتاب و کتابخوانی برگزار شده و هنوز هم در محل مجتمع فرهنگی هنری ارومیه در جریان است، نشان میدهد که میل و رغبت در نشر و اصولا ً فعالیت نوشتاری و خلاقانه در این زمینه بسیار کم و بیاثر است. چرا که اغلب و یا حتی ۹۰ درصد آثار و کتب ارائه شده و به نمایش درآمده یا در حوزههای دیگری نظیر شعر و ترجمه ( آن هم صرف ترجمه، نه ترجمه اثرگذار و کاربردی)، تاریخ و تاریخ نگاری و… تألیف شده و یا اصلا ً و متأسفانه بیش از نیم این آثار نشر خارج از شهرارومیه و استان آذربایجانغربی و متعلق به مثلا ً شهر تبریز است.برای انجام یک تحقیق روشن و مثمر ثمر در حوزه ادبیات داستانی در ارومیه فراغ از مسئله زبان ابتدا ً باید یک کتاب شناسی نسبتا ًدقیق! وجود داشته باشد و از سویی علت و علل متوقف ماندن ادبیات این شهر و استان در ساحت شعر آن هم شعر مثلا ً فاخر کلاسیک نیز بررسی شود. با این حال ادبیات داستانی ارومیه و میراث ادبیات جدید و شهری آن در طول عمر صد ساله آن در ایران واقعا ًچه بودهاست؟ چه سهمی از آن متعلق به وقایع تاریخ مشروطه، پیش و پس از آن، جنگ جهانی اول و دوم منتسب است؟!روشن است که فقرادبیات داستانی در یک منطقه و جامعه انسانی حاکی از ضعف فرهنگی و فکر عمومی و تخصصی در آن، برای نوع زندگی کردن در دوران معاصر است. امروز بیش از پیش خلاء یک ادبیات داستانی جریانمند در شهرارومیه و استان آذربایجان غربی نمودار است که عواقب این خلاء از خلال فعالیتهای جمعی و جمع اندیشیهای ادبی رسمی و نیمه رسمی آن به شدت نمایان است.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۴ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۳:۵۹ ق.ظ