دریاچه ارومیه احیا نشود چه بر سرمان میآید
بخش دوم
هومان دوراندیش
گروه جامعه:مثلا میگویند مافیای آب از سدسازی نان خورده و بساط دزدیاش فراهم شده با سدسازی. در حالی که اصلا این طور نیست. من با بسیاری از طراحان سدها و شبکههای آبی از نزدیک آشنا هستم. آدمهایی بسیار وطنپرست و معتقد و مردمدوست هستند. مفاهیمی مثل مافیای سدسازی و مافیای آب، تبیینهای رمانتیستی مشکل کنونی است.
شما فرمودید لازمه پرهیز از عوارض منفی خودکفا شدن در محصولات کشاورزی، اجتناب از سیاست توسعه کشاورزی و اقبال به رشد شهرنشینی و صنعتی شدن بود. آیا ترجیح مقامات سیاسی کشور، نوعی اعراض از رشد شهرنشینی و اصرار به حفظ مناطق روستایی نبوده؟
دقیقا. مقامات سیاسی و حتی جامعهشناسان و برنامهریزان شهری همیشه گفتهاند مهاجرت مردم از روستا به شهر چنین و چنان تبعاتی دارد. توسعه شهری، سرنوشت محتوم دوران مدرن برای خدماترسانی به انسانهاست. یعنی شما در مناطق روستایی همیشه دچار فقر آموزش، فقر بهداشت، عدم دسترسی به زیرساختها و آموزش عالی بودهاید. وقتی روستاها پراکندهاند، سطح خدمات در شهر متفاوت از روستا میشود. در نتیجه گرایش عمومی جهان مدرن به سمت توسعه شهری است.
حتی چین که خیلی سعی میکرد مناطق روستاییاش را حفظ کند و توسعه را ببرد به سمت روستا، بعد از شکستی وحشتناک در حوزه امنیت غذایی، به سمت توسعه شهری رفته است. وقتی دولت چین میگوید ۸۰۰ میلیون نفر را از زیر خط بالا آورده است، معنایش این نیست که این کار را با کشاورزی انجام داده است.
زمانی مائو شعار میداد هر روستایی باید یک کوره چدن داشته باشد. او میخواست صنعت فولاد را ببرد به روستاها. این پروژه به طرز وحشتناکی با شکست مواجه شد و امروزه صنعت فولاد چین یک صنعت متمرکز و مدرن است و دولت چین تمام جمعیت مناطق روستایی را هم جذب این صنعت کرده است. آن نگاه اولیه که در هر روستا چدن تولید کنیم و مردم روستایی را پایه توسعه قرار دهیم، امروزه دیگر در چین فراموش شده است.
این سرنوشت در ایران هم خودبهخود اتفاق افتاده است. یعنی اول جمعیت به شهرها آمده، بعد شهرها توسعه پیدا کردهاند. یعنی ابتدا شهر حاشیه پیدا میکند، بعد حاشیه را جذب شهر میکنیم. توسعه شهری ما هم مثل توسعه کشاورزیمان بدون آیندهنگریهای لازم صورت گرفته است. طرحهای شهری زیادی تهیه شده ولی جامعیت لازم را برای جابجایی جمعیت نداشتهاند.
ما اگر قرار بود از دید انسانی به قضیه نگاه کنیم و شغل ایجاد کنیم و خدمات را برسانیم به جامعه روستایی و سطح زندگی آنها را ارتقا دهیم، باید تحولاتی را در ساختار فضایی، ساختار سکونت و ساختار اشتغال میپذیرفتیم ولی به جای این اقدامات، با افزایش مصرف آب و حفر چاه و توسعه شبکه آبیاری، به جامعه روستایی گفتیم به شهرها مهاجرت نکن. اما هم مهاجرت صورت گرفت، هم منابع آب هدر رفت و آنچه هم که از منابع آب باقی مانده است، با راندمان پایین دارد کار میکند. آن نگاه پیشامدرن ، که مهاجرت بد است و جامعه روستایی باید در روستا بماند، منجر شد به اینکه مطالبه برای آب و زمین هم افزایش پیدا کند و شرایط فعلی رقم بخورد.
از کی معلوم شد دریاچه ارومیه رو به زوال است و احیای آن دقیقا از کی آغاز شد؟
ما تقریبا از پانزده سال پیش به روند خشک شدن تالابها آگاه شدیم. یعنی متوجه شدیم که رفتارمان با تالابها درست نیست ولی آن زمان دیگر آن واقعه بزرگ که منجر به این وضعیت شده، رخ داده بود و بازگشت به شرایط قبل از این وضع، دشوار بود. ستاد احیای دریاچه ارومیه از هشت سال قبل شکل گرفت. ستاد احیا قرار بود میزان حقابه جدیدی را تعریف کند. حقابهای برای استانها تعیین کرد. حتی طرحهایی برای کاهش سطح زیر کشت و پرداخت نقدی به روستاییان تعریف کرد.
سیاست ستاد احیا در ابتدا این بود که ۹۰ هزار هکتار از سطح زیر کشت حوضه دریاچه ارومیه کم شود و برای جبران خسارت، به جامعه روستایی پول نقد داده شود. یعنی به کشاورز روستایی گفته شود درآمد یکسالهات از کار روی زمین چقدر است؟ چیزی نکار و پولش را بگیر.
این کار در دنیا سابقه دارد. مثلا در آمریکا برای تنظیم قیمت جهانی سویا، دولت به برخی از سویاکاران پول میدهد که سویا نکارند و عرضه سویا در سطحی باقی بماند که بقیه افرادی که سویا میکارند، مالیاتشان اقتصادی باشد. اگر عرضه سویا از حدی فراتر رود، قیمت پایین میآید و همه زیان میکنند.
در واقع دولت مداخله میکند تا “سطح نکاشت” ایجاد شود. یکی از سیاستهای ستاد احیای دریاچه ارومیه همین بود اما در ساختار سیاسی و اجتماعی ما، چنین سیاستی عملا شدنی نیست. یعنی جامعه روستایی پول را میگرفت ولی همچنان میکاشت. دولت هم فاقد اقتدار لازم برای ممانعت از چنین کاری بود. کافی است دولت یک بار مانع کشت و کار روستاییان شود. همه به او حمله میکنند که چرا زندگی روستایی را نابود کردی؟ دولت روحانی هم جرات نکرد وارد این عرصه شود و ۹۰ هزار هکتار از سطح زیر کشت حوضه دریاچه ارومیه را کاهش دهد.
در مجموع به نظر شما عملکرد دولت روحانی برای احیای دریاچه ارومیه ضعیف بود؟
دولت روحانی برای اجرای تصمیماتی که در ستاد احیا گرفته شد، از پشتیبانی سیاسی لازم برخوردار نبود. نمیتوانست بسیاری از آن تصمیمات را اجرا کند. دولت اگر بخواهد ۹۰ هزار هکتار از سطح زیر کشت حوضه دریاچه ارومیه را کاهش دهد، باید با بخش وسیعی از جامعه روستایی مواجه شود. این کار فرایندهای اقناعی و مالی و ایجاد مشاغل جایگزین و توسعه فضای کسبوکار در خارج بخش کشاورزی را لازم دارد. همه اینها منوط به داشتن پول و سرمایهگذاری برای توسعه است؛ بویژه در شرایطی که تحریمها وجود دارند. معیشت جایگزین نیازمند سرمایهگذاریهای متعدد توسط بانکها، مردم و سرمایهگذار خارجی است. معیشت جایگزین باید بتواند ۵۰ هزار شغل ایجاد کند.
الان که گفته میشود ۹۵ درصد دریاچه ارومیه خشک شده، برای این دریاچه چه کار میتوان کرد؟
خشک شدن ۹۵ درصد دریاچه، پدیدهای نیست که لزوما ثابت بماند. کمااینکه دو سال قبل در ترسالیها سطح دریاچه ارومیه بسیار بالا آمده بود و به سطح کلاسیک و تراز تاریخی خودش نزدیک شده بود. این نوسانات هم در تاریخ دریاچه ارومیه وجود داشته.
پس الان باید بیش از هر چیز به ترسالی مجدد امیدوار باشیم؟
ما باید برگردیم به سطح نرمال اقلیمی خودمان، بعد ببینیم سطح دریاچه چقدر است. من فکر میکنم ما ۵۰ درصد از سطح دریاچه را از دست دادهایم. البته همین هم باز قابل احیا است. یعنی اگر منابع آب لازم برسد به دریاچه ارومیه، دریاچه به تراز نرمال خودش برمیگردد. این طور نیست که بگوییم از بین میرود. این یک پهنه سرزمینی است که در قعر یک سری جریانات رودخانهای قرار دارد. طبیعتا اگر آن جریانات رودخانهای برقرار شوند، دریاچه ارومیه دوباره برمیگردد. حالا اینکه به سطح نرمال برمیگردد یا نه، من میگویم در ترسالی تا ۵۰ الی ۶۰ درصد برمیگردد ولی دیگر به سطح تراز تاریخی خودش نمیرسد.
عامل ترسالی که خارج از کنترل ما است. در آن قسمت که تحت کنترل ما است، الان مشخصا چه کار میتوان کرد؟
آن عللی که به عنوان عوامل خشک شدن دریاچه ارومیه برشمردم، باید برطرف شوند. یعنی باید برویم به سمت توسعه متوازن. اگر همه آن اقدامات انجام شوند و دولت بتواند با جامعه محلی که آب را در این منطقه مصرف میکند به تفاهم برسد، اوضاع قابل اصلاح است. کشاورزان جامعه محلی باید قانع شوند که مشاغل بهتری برایشان وجود دارد و یا لازم نیست مدام اراضی زیر کشت را توسعه دهند، بلکه میتوانند سطح زیر کشت را محدود کنند و کشت فشرده داشته باشند. مثلا به فرد روستایی وام داده شود برای ورود به صنعت توسعه گلخانهای. یکی از اصلاحات همین است که سطح زیر کشت کاهش یابد و راندمان آبیاری به شدت بالا برود. این کار با استفاده از تکنیکهای گلخانهای و تکنولوژیهای جدید میتواند اتفاق بیفتد. در جاهایی میتوان راندمان آبیاری را بالا برد و تقاضا برای آب را کاهش داد و حقابه را با تکنولوژی تبدیل کنیم به محصول اقتصادی برای بهرهبردار.
و اگر چنین اصلاحاتی صورت گیرد، به نظر شما ۵۰ درصد دریاچه ممکن است احیا شود؟
در ترسالی ممکن است احیا شود ولی بیشتر نه. یعنی ما تقریبا ۵۰ درصد سطح دریاچه را از دست دادهایم و این دیگر برنمیگردد.
پیامدهای این ۵۰ درصد از دست رفته، چه خواهد بود؟
وحشتناک است. گرد و غبار ناشی از این فقدان به شمال ایران یعنی شمال استان البرز میرسد. بخشی از گرد و غبارهایی که ما الان داریم، منشأ خارجی دارد. یعنی از صحاری عربستان و آفریقا و عراق به ایران میآیند، بخشی از آن هم محلی است. این پدیده در دریاچه ارومیه هم اتفاق میافتد. یعنی ذرات نمک و تبخیر با افزایش دما به ارتفاع بالاتر میآیند و با یک جریان باد گسترش پیدا میکنند و ممکن است تا قزوین و زنجان و تبریز و خود ارومیه بیایند. برآورد میشود که این ذرات ممکن است تا هشتگرد هم بیایند.
اگر ۱۰۰ درصد دریاچه از بین برود …
ابعاد این فاجعه بسیار شدیدتر میشود.
به نظرم قبلا در جایی فرموده بودید خشک شدن دریاچه ارومیه، زندگی حدود ۱۴ میلیون نفر را سخت میکند.
بله، آذربایجان غربی و شرقی، قزوین، زنجان، بخشی از کردستان.
یعنی مردم این مناطق باید گرد و خاک را تحمل کنند.
نه فقط گرد و خاک؛ باید ذرات نمک را هم تحمل کنند. گرد و غبار ناشی از خشک شدن دریاچه ارومیه شور است. یعنی با گرد و غبار فعلی تفاوت دارد. ذرات نمک میآیند و روی بذر و پوشش گیاهی و سطوح زندگی مینشینند و زندگی مردم آسیب میبیند.
اگر دریاچه کلا از بین برود، زندگی در این مناطق وسیع فقط دشوار میشود یا ناممکن؟
در حلقههای اول ناممکن میشود، در حلقههای بعدی دشوار.
پس مهاجرت پیش میآید.
طبیعتا جابجایی بزرگ جمعیت خواهیم داشت، بیکاری خواهیم داشت و توسعه حاشیههای شهری.
درباره جابجایی بزرگ جمعیت برآوردی هست؟
من الان نمیتوانم بگویم. ممکن است در ستاد احیای دریاچه ارومیه برآوردی باشد. در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۴ ما یک جابجایی بزرگ جمعیت داشتیم از زابل به گرگان. یعنی ادامه خشکسالیها و وضعیتی که دریاچ? هامون پیدا کرده بود و اتفاقاتی که در افغانستان رخ داده بود و چه و چه، موجب شد که جمعیت ساکن زابل هیچ گونه معیشت جایگزین نداشته باشد. در نتیجه یک کوچ بزرگ صورت گرفت و جمعیت وسیعی از زابل آمد به گرگان و گنبد و کلاله و آزادشهر. الان ما یک جمعیت بزرگ بلوچ-زابلی در این محدودهها داریم.
اینها قبلا در مزارع پنبه کار میکردند. این کوچ بزرگ باعث شد که بخش بزرگی از جمعیت سیستان و بلوچستان منتقل شود به حوزه داخلی؛ به ویژه به جاهایی که منابع آب وضعیت بهتری داشتند. ما این کوچهای بزرگ را در تاریخ ایران داشتهایم. نزدیکترین آنها همین کوچ زابل بوده. قبل از آن چندین بار بعضی از مناطق از جمعیت خالی شده. مثلا کاشان در یک دوره به علت خشکسالیها به کلی تخلیه شد و جمعیت باقیماندهاش آمد به سمت گیلان.
کی این اتفاق افتاد؟
حدود سال ۱۲۹۴٫ از همین آذربایجان هم قبل از مشروطه ۲۰۰ هزار نفر به سمت باکو مهاجرت کردند و جمعیت ایرانی باکو را شکل دادند. ما باید منتظر ایجاد حاشیه شهر ارومیه و زنجان و تبریز و … در اثر مهاجرت ناشی از خشک شدن دریاچه ارومیه باشیم. اگر عللی که توضیح دادم رفع نشوند، این کوچ اقلیمی ناگزیر است.
خود شهر ارومیه چه وضعی پیدا میکند؟
ارومیه در حلقه اول پیامدهای ناشی از خشک شدن دریاچه است. عده زیادی از مناطق روستایی نزدیکتر به دریاچه، به حاشی? شهر ارومیه میروند و طبیعتا افراد بسیاری هم از شهر ارومیه به شهرهای دیگر میروند. احتمالا خیلی از مردم ارومیه به سمت ترکیه میروند، خیلی از هم کردستان ایران به کردستان عراق خواهند رفت.
تبریز چه وضعی پیدا میکند؟
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از عصر ایران، تبریز در حلقه دوم است و طبیعتا به عنوان یک کلانشهر آسیب جدی میبیند. جمعیت خود تبریز ممکن است کاهش چندانی پیدا نکند ولی مناطقی مثل مراغه و شرفخانه از این حیث آسیب جدی خواهند دید. پایان
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۰۳ ق.ظ