آذربایجان مظلوم

آذربایجان مظلوم

اصغر فردی
قسمت چهارم
گروه تاریخ:دیگر اینکه فصاحت و بلاغت و احساسات که از ممیزات انسان بر حیوان است، توفیقی است که ما راست و ما سخن گفتن و آرایش سخن به شعر را به سیاق انشاءخوانی و دیکته‌گوئی آموزگاران ترجیح می‌کنیم و اگر سنگ فارسی به سینه‌کوبان فارس‌زاد فارسی را بهتر از ما نمی‌دانند و نمی‌توانند بنویسند، عیب ما نیست که شیوه آبائی ما و هنرِ سرشتی ترکان است.صاحب این قلم پس از بازگشت از این همایش! چندی با وجدان خود درآویخت و آخرالامر ملاحظه مصالح سیاسی و منافع ملی را بر هیجانات و ایجابات درونی فائق آورد تا چرکاب این حادثه را به دامان جامعه ایرانی نکشاند.
مدتی گلاویز عقل و عاطفت را میانجی‌گری کرد تا شرح این خون جگر را این زمان بگذارد و ذهن اتفاق‌آمیز و اتحادشعار ایرانیان را با انتشار گزارش این فضیحت فرهنگی وهجمه سیاسی نیازارد و همین ننگ شرکت در چنین همایش! را یگانه با خود کشد؛ تا اینکه کودتاگران اجلاس ارومیه از فتنه سیراب نشده و دو قورت و نیم الباقی را به مجله سابقه‌دار در ترک‌ستیزی »نشر دانش« کشاندند. دارنده این مجله که به پورنوپژوهی در ادبیات فارسی مشتهر است و بارها دامان عفت قلم را دریده و باری در کنگره بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی طی خطابه‌ای با عنوان زشت »توصیف ناف شیرین توسط نظامی« چانه به تشریح و توضیح پورنوگرافیک اندام‌های زن گرم داشته بود که توسط جوانان مسلمان و متخلق حاضر از کرسی به زیر کشیده شد، کینه آن روز تبریز را در فطرت خود پروریده و تلافی آن را بر این مقاله استفراغ کرد.
وی با استفاده از تجربه تبریز، بی‌آنکه در اجلاس ارومیه جسارت‌های همراهانش را بورزد، به مصداق لطیفه ترسنده گریخته به شهرش که نیم‌شب به بالاخانه‌اش فراز آمده و به جانب تبریز فحش می‌داده، در برج عاج خود، باز به همان سیاق پیشین و پارین دائره ‌فکرت خود ـ که همانا حوزه‌ اسافل اعضاء است ـ، قلمرانی کرده و عنوان تمثیل بسیار موهنی را مقدمه‌ حیلت خود آورده و مقاله‌ای با نام »ختنه آذربایجانـ« (از اینکه به تکرار این توهین ناگزیر شدم از آذربایجانیان اعتذار می‌کنم) صادر کرد. دشمنان آذربایجان و مردم این بوم و بر تاکنون ـ البته پیش از استقرار نظام جمهوری اسلامی ـ به شکرانه ایران‌سازی‌ها و جانبازی‌های آذربایجان! اهانت‌هائی را از سر حقارت نفس و عقده روانی به آذربایجان روا داشته بودند.
گاه آذربایجان را »عضو فلج و اندام شقاقلوس گرفته ایران که باید برید و دورش انداخت« خوانده بودند،(۴ )اما هیچیک از آنها، حتی قاتلان پادافراه گرفته‌ شیخ شهید خیابانی و سردار ملی ایران چنین دریدگی و بی‌سیرتی نکرده بودند که آذربایجان را که همواره سر ایران لقب داشته، چنین تشبیه کنند و قصه ختنه‌اش را بسرایند.ناشر این دانش‌های باطل، با توطئه‌‌چینی‌ها و رواج توهم توطئه، نخست اینکه جسارتی و گمان ممکنی به کشورهای برشمرده‌‌اش ‌بخشیده و با اراجیفی گستاخانه و خلاف منافع و امنیت ملی پای از گلیم تفلسف خود بدر آورده، بی‌خردانه هر کف دهانی را به هر بهائی که تمام شود بیرون ریخته است. وی در این رشته گزافه‌های خود می‌نویسد: … همان بورسهای تحصیلی است که باید به جوانان ترک‌زبان بدهند، دکترای افتخاری به آذربایجانیها بدهند، کنفرانس برگزار کنند و آنان را با عزت و احترام( !) به ترکیه و باکو دعوت کنند، هزینه مسافرت ایشان را به آن کشورها بپردازند( !)، از چاپ کتابهای آنان و اشعار آنان به( !)حمایت کنند، و پس از این‌که این نو فعالیتهای فرهنگی و قصه‌گوئیها که کار خود را کرد، در یک لحظه ارتش آنان برق‌آسا( !) وارد عمل شود و کار را تمام کند« (نصرالله پورجوادی؛ نشر دانش، سال۱۸??،شماره۳ ?، ص??۷۶ـ??۷۵)البته این جملات و صغری و کبری‌ها چنان شل و کودکانه ترتیب شده است که حاجتی به پاسخ ندارد و هر کس با یک بار خواندن می‌فهمد که نویسنده حتی منطق را که پایه علوم مورد تخصص‌اش است، به درستی نمی‌داند.
آیا مناسبات کسانی که دکترای بی‌افتخار از انگلیس و امریکا دریافت کرده‌اند و مرتب در هر فرصتی ایجاد شده از هر دو سو به این کشورها می‌روند، کشف شده است؟ که سابقه دشمنی‌شان با ما از آذربایجان قفقاز بیشتر است و هنوز زخم‌ تیرهائی را که از کمان‌شان بر سینه داریم التیام نیافته و وجود (روشنفکران وابسته) خود، جراحت سرگشاده این دو دولت است.ای تن صدکاره تَرک من بگو/عمر من بردی، کس دیگر بجو
آیا تخم‌ و ترکه‌های مع‌الواسطه ادوارد براون‌ها و شاگردان مستقیم براون‌های معاصر، همین راهسازان دشمنان بر ملک ما نیستند؟ آیا ارتباط شما و امثال و اقران شما با مؤسسات فرهنگی امریکا از طریق نیمه‌های بازمانده در غرب‌تان که مرتب از مجله‌های شما مقاله نقل می‌کنند و به مثابه چاپ خارج و نوع بین‌المللی نشریات شما با حمایت مستقیم سرویس‌های اطلاعاتی منتشر می‌شوند، کشف شده است؟مدتی رو ترک جان من بگو/وز حریف دیگری جز من بگو آیا کسی را بی عزت و احترام به کنفرانسی دعوت می‌کنند؟ که اگر »آنان را با عزت و احترام به ترکیه و باکو دعوت کنند« شما را چیزی بشود؟آیا کسی را که به کنفرانسی دعوت کنند هزینه مسافرتشان را چه کسی جز دعوت کننده پرداخت می‌کند که اگر چنین باشد، ترک‌زبانان! (اینها با اصرار ـ تازه اگر ترکی بودن زبان ترکان ایران را قبول کنند) آذربایجانیان را نه ترک، بل‌که ترک‌زبان می‌نامند) آذربایجان جرمی را مرتکب شده باشند؟و »قصه‌گوئی« را فقط از شما ملی‌گرایان خیال‌مدار باستان‌ستا دیده و شنیده‌ایم که تاریخ را با قصه‌های پهلوانی‌ و رستم‌بازی‌هایتان تاریک کرده و با کتاب‌سازی و نسخه‌تراشی و افسانه‌پردازی تدوین کرده‌اید.نوشته‌اید که:»قصه‌گوئیها ]که[ کار خود را کرد، در یک لحظه ارتش آنان برق‌آسا وارد عمل شود و کار را تمام کند«اگر از این منطق کودکانه، ارتش آذربایجان را در نظر دارید، که بدانید جمهوری آذربایجان ۲۰??% خاک خود را از دست داده و سال‌هاست که یارای بازپس گرفتنش از۴ ارامنه ? میلیونی را ندارد، بنابراین شما زیاد از بابت آذربایجان قفقاز نگران نباشید.
اگر منظور سرکار ارتش ترکیه است که با ۲۴۰??? میلیارد دلار بدهی داخلی و خارجی شلوار خودش را به سختی بر اندام نگه می‌دارد و مطمئن باشید که بی‌اجازت ارباب، تکانی هم نمی‌خورد؛ پس همین‌که پیوند خود را با خداوندگار جهاندار بپائید نگرانی ما هم مرتفع است.
دیگر اینکه گرچه شما به هر حال از مجاری دور و نزدیک انگلیس را بهتر از من می‌شناسید، اما زیادی دائی‌جان ناپلئون نشوید و بدانید که اینگونه حمله‌ها و کارها در یک لحظه تمام نمی‌شود. در همان همایش! با شما هم گفتم که ما آذربایجانی‌ها و ترکان آذربایجان ایران ??۱۶ بار با ترکان عثمانی جنگیده‌ایم و نگذاشته‌ایم که بوی باروتی هم مشام شما تهران‌نشینان را بیازارد، بر تـُرک ظن بد مـَبر و مـتهــم مکن/مستیز همچو هندو بشتاب همرها!باز اگر چنین شود شما اصلاً نگران املاک خاندانی خود در خیابان انقلاب نشوید که آذربایجان همان لشگر عاشورا را باز در آستین دارد که یگانه خط‌شکن بود و نگذاشت که تندی بوی باروت شامه عطرآموخت شما را آزرده کند.
تُرک آن بود کز بیم او دیه از خراج ایـمن بود/تُرک آن نباشد کز طمع سیلی هر قانسیز خورد
(مولوی ـ دیوان کبیر):آذربایجان باز شاه‌اسماعیل دارد که کُرد نا سیدٍ آدمخوارش بنامید! باز عباس‌میرزا دارد که دق‌مرگش کنید! باز ستارخان دارد که به دست ارامنه‌اش بسپارید و دوستانه از پایش درآورید! باز شیخ‌محمد خیابانی دارد که به انتحارش ملکوک کنید و جایزه مقام بگیرید! باز شهریار دارد که گفت:
تـرکی ما بـس عزیز اسـت و زبـان مادری/لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبانو شما انکارش کردید که نوع ضدانقلاب‌تان مداح ملایانش خوانَد و نوع انقلاب‌پناهانتان شاه‌ستائی که عْجمه ترکی داشت!
آقای دکتر! تا یاوه‌های شما را گردن ننهیم که به شرف دروغین و بی‌بهای دکتری نائل نمی‌شویم، پس بگزار از هر کجا که شده دکترائی بگیریم و با فضیلت نیاکانی‌مان که دیوان دیوان شعرتان بخشیدیم و کتاب کتاب حکمت‌تان آموختیم، در اثر ظلم و تبعیض شما، فراموش نشویم و بی‌آنکه »تقی‌زاده«وار و »زریاب«‌آسا ناگزیر به انکار هویت و زبان و دین‌مان کنید تا به سنگر دانشگاه‌ها راه‌یابیم و جوانان ایران را از مهملات مستعملات شعوبی و ادوارد براونی و هایدگری نجات بخشیم. گرچه بی‌اینهمه نیز دست‌پرورده نادکترانی چون شهریارها و سلطان‌القرائی‌ها و حسن قاضی طباطبائی‌ها هستیم.
فتنه نوئی که شما این بار پس از شکست فتنه مقاله »ایران مظلوم تان« برانگیخته‌اید، کارآموخته‌تر و زیرکانه‌تر است. این بار که بهانه‌ای در دستتان نیست بر قبای کسی پیچیده‌اید که فتنه‌های شما را بر ملا می‌کند و مردم و مردم‌داران را از یاوگی توطئه‌ها و توهمات شما آگاه می‌کندو رنگ ننگین حنای کهنتان را می‌زداید. شما با حقه‌ای نو این آگاه‌سازی ما را رندانه خام کردن می‌خوانید که می‌گوئیم »صلوات بفرستید، خبری نیست، تا ارتش ترکیه برق‌آسا بیاید و در غفلتی که ما ایجاد کرده‌ایم آذربایجان را بگیرد«. زهی بی‌خردی. مطلوب شما آن است که مانند امیدخواران همپاله و هم‌پیاله شما که ?? ۱۰سالی از انقلاب را با امید اینکه ارتشبد آریانا در پشت مرزهاست و دوشنبه می‌آید، پورجوادیات بسرائیم و بگوئیم که مردم به زبان مادری صحبت نکنید و از ترک بودن خود شرمناک باشید وگرنه همین امسال ارتش ترکیه خواهد آمد و شما را شبانه برق‌آسا خواهد ربود.
به لجاج و به غرض کردی کاری که بدو/طـعـنه رانـد عـرب دشتـی و تـرک تتـری

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۹ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۹:۱۹ ق.ظ

دیدگاه


چهار − 2 =