اغتشاشات فرونشست اما حس نادیده‌گرفته شدن همچنان باقی است

اغتشاشات فرونشست اما حس نادیده‌گرفته شدن همچنان باقی است

گروه اجتماعی: سه هفته گذشته است. شیشه‌های شکسته از کوچه‌ها جمع شده است، نرده های خیابان‌ها دوباره در حال رنگ شدن هستند، بانک‌ها و پمپ بنزین‌های سوخته در حال مرمت برای آغاز به کار دوباره و رد خون‌ها از زمین پاک شده است.
آسمان هم مهربان‌تر شده است، رد سیاهی چند نوبتی از پایتخت رخت بست و جای خودش را به نم‌نم بارانی پرشور داد که پاییز سرد امسال را سردتر و زمستانی‌تر می‌کرد، زمستانی که امسال زودتر از همیشه شروع شده است.فضای تحلیل‌ها و گفتگوها درباره آبان ۹۸ در رسانه‌ها هم کم‌کم در حال فرونشستن است، به همان نسبت که مردم هم دیگر درباره ماجرا گفتگو نمی‌کنند. همه تحلیل‌ها از پارانویای فراگیر »همه چی کار خودشان است« تا تصور دردناک »عذاب الهی« گفته و شنیده شده است و حالا رسانه‌ها در حال گمانه‌زنی لیست‌های انتخاباتی سال پرماجرای ۹۸ هستند.اما آیا با فاصله‌ گرفتن از التهاب و زنندگی احساس عمومی اولیه و دور شدن از هیجانات قهرمان‌گونه رسانه‌ای؛ گفتگو درباره ابعاد نادیده ماجرای بنزین ۹۸ به ترتیبی آسان‌تر نمی‌شود؟ اگر همه بر این گزاره توافق کنیم که ماجراهای بنزینی ۹۸ نشانه‌های بسیار بزرگی برای شناخت جامعه جدید ایران به دست می‌دهد.مسلم است که روزگار در حال تغییر است و تغییرات، سهمگین و طوفان‌گونه و پیش‌بینی تحولات اجتماعی و فرهنگی پیش رو در ایران، سخت‌تر از توان دانشکده‌های کم‌رمق رسانه‌ای و جامعه‌شناسی. اما کم شدن حساسیت‌ها فرصت مناسبی است برای اینکه سرنخ‌هایی درباره جامعه بعد از ماجراهای بنزین ۹۸ پیدا کنیم.
نامه همیشه به مقصدش می‌رسد
جایزه احمقانه‌ترین حرکت سال ۱۹۹۷ تعلق گرفت به مردی از آمریکای جنوبی که یک بمب صوتی برای سفارت یک دولت غربی فرستاد. مرد به سنت نامه نویسی معمول آدرس خودش را هم پشت جعبه به عنوان فرستنده نویسنده بود. خب… بسته حاوی بمب آدرس فرستنده واضحی داشت. جعبه برگشت خورد و نامه به مبداش( مقصد اصلی اش؟) رسید: مرد منفجر شد.امید بزرگترین بازنده آبان ۹۸ است و تسری ناامیدی در فضای عمومی فرهنگ نابودکننده هر آن چیزی است که نامش را آرمان می‌نامیم.طبیعی است که همه بی‌خردی‌های ناامیدکننده مردم در تمام این سالها و همه تلاش‌های محترم اما ناکارآمدی که در سال‌های اخیر برای به وجود آوردن امید در جامعه ایران صورت گرفته است در این ناامیدی عمومی سهیم است؛ اما محرک اصلی آن چیزی که امروز به عنوان ناامیدی در سطوح مختلف اجتماعی رسوخ پیدا کرده است؛ تا اندازه‌ای که گفتگو درباره آینده را در بین برخی از اقشار اجتماعی هم اکنون ناممکن ساخته است بهت و حیرتی است که از شب ۲۶ آبان ۹۸ تاکنون بر ایرانی‌ها مستولی شده است. بهت و حیرتی که نتیجه طبیعی »نادیده گرفته شدن« مستقیم و واضح آنها از سوی دولت است.پیام تصور ساده‌لوحانه غافلگیرکردن مردم و کاهش بار روانی افزایش یکباره قیمت بنزین حداقل برای آنهایی که با رای مستقیم خودشان روحانی را انتخاب کرده بود یک چیز بیشتر نبود:”شما را حساب نمی‌کنیم.” دولت به زودی مجبور شد همه را حساب کند؛ اما حالا زبانه‌های آتش خیابان‌ها را فرا گرفته بود.نامه‌ای که دولت برای تک تک شهروندان ارسال کرده بود اسم فرستنده واضحی داشت. بحران بنزین به زودی به سوی خود دولت بازگشت. اما خشن‌تر و بی‌رحمانه‌تر از آن چیزی که می‌شد تصورش را کرد. تصور نادیده‌گرفته شدن بستری برای فعالیت‌های ویرانگر خشن به وجود آورد و فضای مساعدی برای دخالت اشرار تا خیلی زود اعتراضات مردمی به اغتشاشات تبدیل شود. اغتشاشات به زودی فرونشست؛ جامعه تحمل این بار روانی سنگین را نداشت؛ اما حس نادیده‌گرفته شدن همچنان برقرار است.رئیس دولت در بحرانی‌ترین شرایط مشروعیت دولت، لزومی به برقراری یک کنفرانس مطبوعاتی یا یک گفتگوی رودرروی تلویزیونی با مردم نمی‌بیند.همچنان توضیحات مشخصی درباره این طرح به مردم داده نمی‌شود و عدم شفافیت و ابهام، دامن‌زننده به این حس نادیده گرفته شدن است. حسی که موجد حقیقتی ترسناک به نام ناامیدی در جامعه ایران است:” در شرایطی که اکنون حساب نمی‌شویم چه آینده‌ای برایمان متصور است؟”مسئولیت هر گونه تاخیر در قدم برداشتن به سوی آینده‌ ایده‌الی که برای ایران تصور شده است هم اکنون به عهده دولت مستقر است. ماجرای بنزین ۹۸ تازه آغاز شده است و نادیده گرفته شدن حس خطرناکی است که حالا قصد جان ایران را کرده است و کماکان تلاشی از سوی دولت برای کاهش سطح آن در جامعه دیده نمی‌شود. آیا دولت از ذهن ایرانیانی که در همین دوره تصمیم به مهاجرت از ایران گرفته‌اند باخبر است و باز هم کاری نمی‌کند؟
آیا تصویر دولت از عموم مردم ایرانی تفاوتی با تصویر روم باستان از »هموسیکر«های مشهور دارد؟ »هموسیکرها« آدم‌هایی بودند که مشمول هیچ قانون مدنی، حکومتی و الهی نمی‌شدند. از کلیه حقوق شهروندی مستثنی شده بودند، اما حتی طبق سنت‌های الهی روم باستان نمی‌توانستند موردی برای قربانی شدن باشند، چون از دایره تعریف انسان‌های حقوقی خارج شده بودند.این ناامیدی اما روی دیگری هم دارد. حالا ما در زمانه جدیدی زندگی می‌کنیم. دورانی که مبدا آن افزایش یکباره نرخ دلار در ایران بود و حالا یکی از نقاط عطف آن گرانی و سهمیه بندی بنزین است. در زمانه جدید ما به علت تمامیت‌خواهی بیش از حد چیزی به نام اقتصاد در زندگی آدم‌ها و عدم کارکرد دولت در تامین حداقل معیشت شهروندان؛ تمام عوامل برانگیزنده آدمی به عوامل مادی تامین معیشت محدود می‌شود. حالا دیگر در کشور آرمان‌ها در جامعه‌ای که روزگاری »روح جهان بی‌روح« خوانده شده بود؛ حوزه عمومی جامعه تماما صرف گفتگو درباره لوازم معیشت و سختی‌های آن می‌شود و جایی برای چیز دیگری نمی‌ماند؛ چه رسد به آرمان و حقیقت ناملموس و بلندمدت و بی‌نتیجه فوری.گویا دولت حقیقت‌گریز ایرانی در دورانی که خود به لافی بزرگ در خفا دوران پساآرمانش می‌خواند؛ شهروندانی سیاست‌زدوده و غرق در قیمت دلار و طلا و بنزین می‌خواهد که شب تا صبح آنها در کانال‌های تلگرامی به دنبال قیمت ثانیه‌ای دلار می‌چرخد و افزایش سرمایه اندک زندگی.تازه اضافه کنید به همه این جو آرمان‌گریز؛ اغتشاشات نظری دوره خاص روزگار ما را تا متوجه شوید که در چه شرایط پیچیده‌ای قرار داریم. مخالفان سیاست بنزینی جدید از طرفداران بی‌دست‌وپای رژیم سلطنتی گذشته تا عدالتخواهان رادیکال هواخواه جمهوری اسلامی را دربرمی‌گیرد، مخالفان چپ هم نام ماجرا را برخاستن علیه نئولیبرالیسم می‌دانند و لیبرال‌ها و نئولیبرال‌ها در فضای مجازی سینه‌چاک بانک آتش زدن‌های اخیر هستند و مهمتر از همه مشخص نیست که چگونه جنبشی علیه نئولیبرالیسم از سوی بزرگترین عامل آن در جهان از ابتدای تاریخش تا کنون حمایت می‌شود؟
در زمانه ای که گفتگوی از آرمان‌ها میسر نیست ما با جامعه مرده‌ای روبرو هستیم که خیال می‌کند زنده است و مشغول تناسب اندام خود. آیا دولت جواب این تلخی آرمان‌گریز را می‌دهد۴۰ سال بعد از انقلاب شرایط روانی شهروندان ایرانی مغشوش و درهم است؛ آنچنان که دیگر دنیای بزرگتر از ایران را کمتر می‌بیند.پایان راه سلبریتی‌ها؟این بار گویا دوره سلبریتی‌ها نبود. بخت با آنها یار نبود و حرکتی که تصور می‌شد بار دیگر نام آنها را بر سر زبان‌ها بیندازد و آنها را به مدعیان صف اول مطالبات مردمی تبدیل کند؛ به ضد خودشان تبدیل شد. اینجا هم نامه به مبداش برگشت. سلبریتی‌ها و هنرمندان ایرانی، نتوانستند بر وسوسه تحریک‌برانگیز بیانیه دادن غلبه کنند و سکوت چند روزه‌شان را ادامه دهند. نتیجه بیانیه‌ای بود که با نام صدای آبان منتشر شد و با نقشه سیاه شده ایران به صورت هماهنگ در پیج‌ها و صفحات شبکه‌های اجتماعی هنرمندان و سلبریتی‌ها منتشر شد.نتیجه اما قابل‌پیش‌بینی نبود. مردم علیه آنها شوریدند. آنها به زودی با سوالات بی‌پاسخی درباره نقش‌شان در مستقر شدن دولت کنونی مواجه شدند. عکس‌ها و علائم تبلیغی آنها در حمایت از دولت کنونی بلافاصله در کنار بیانیه صدای آبان قرار گرفت و نتیجه یک رسوایی سراسری برای همه آنها بود. این اشتباه محاسباتی خیلی زود به دودستگی در صف سلبریتی‌ها انجامید. اکثر آنها کامنت‌های پست مذکور را بستند و سعی کردند اعتراضات مردمی در فضای مجازی را نادیده بگیرند.زرنگی سلبریتی‌های ایرانی نقطه انتها داشت و آنها ظاهرا در حال نزدیک شدن به این نقطه بودند.اما سلبریتی‌ها چگونه به خود اجازه داده بودند که در جنگ روایت‌های موجود درباره وقایع اخیر یک روایت را انتخاب کنند و به صورت رسمی آن را به خود منتسب کنند؟ پاسخ واضح و آشکار است. با مشروعیتی که رسانه‌های رسمی و موجه ( و حتی انقلابی) به آنها داده بودند. سال‌های سال است که بهترین و پرببینده‌ترین باکس تلویزیون یعنی ۲۴ ساعت منتهی به لحظه تحویل سال دربست دراختیار سلبریتی‌هاست. دعوت هر کدام از آنها به خبرگزاری‌ها و سایت‌ها، رسانه را تعطیل می‌کند و جماعتی از سلفی‌بگیران دورشان جمع می‌شوند. کوچکترین خبر از جزئیات بی‌اهمیت زندگی آنها به صورت یک بمباران خبری در شبکه‌های مجازی توزیع می‌شود و هر گاه علم اعتراض علیه آنها بلند می‌شود آنها سرمایه‌های رسانه‌ها خوانده می‌شوند و چهره‌هایی کلیک‌خور که باید به رسانه بیایند تا صدای رسانه در میانه انبوه رسانه‌های ایرانی شنیده شود. این موقعیت جعلی اجتماعی به تدریج سلبریتی‌های ایرانی را به مرحله‌ای رسانده است که خود را در میان منازعه خونبار و ویرانگری که ابعاد مختلف آن هنوز به قدر کافی شفاف نشده است، صاحب روایت بدانند و راویِ موضع‌گرفته ماجرا باشند. طبق پیش‌بینی‌ها از این پس و با این اشتباه استراتژیک، حنای سلبریتی‌ها به زودی رنگ خواهد باخت. هویت متناقض آنها در زیر تندباد حوادث اجتماعی این سالهای اخیر به شدت مورد پرسش واقع خواهد شد و نشانه‌های کاهش مرجعیت آنها در جامعه ایران از دور معلوم شده است؛ اما مقصر دانستن مردم در مشروعیت دادن به آنها بیراهه است. به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر ، نتیجه از بین رفتن امید در ذهن مردم ایران با حوادث آبان ۹۸ تا دهه‌ها در عمق جان ایران باقی خواهد ماند. طلوع رنگین‌کمان جامعه ایرانی چه قدر طول خواهد کشید؟
Arazazarbaijan.ejtemai@gmail.com

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ

دیدگاه


− دو = 3