گروه فرهنگي:شايد يکي از مهمترين پرسشهايي که اين روزها سريالسازان بايد با دقت بيشتري با خود مرور کنند، اين باشد: آثار نمايشيشان جامعه را به سمت خشونت، جنايت و تلخي سوق ميدهد يا به سوي نشاط، اميد و زندگي سالم هدايت ميکند؟
در روزگار ناآرامي که جامعه ما بيش از هميشه به آرامش، اميد و همدلي نياز دارد، وظيفه رسانهها و سازندگان آثار نمايشي سنگينتر از گذشته بر دوششان افتاده است.
بهويژه در روزهايي که خبرهاي تلخي مانند درگذشت الهه حسيننژاد، دختر جوان ايراني، دل بسياري را به درد آورده، پرسش مهمي ذهن جامعه را درگير ميکند: چرا سريالهايي که اين روزها از پلتفرمهاي نمايش خانگي يا تلويزيوني به خانهها ميرسند، بيش از آنکه روح مخاطب را آرام کنند، نمک بر زخم او ميپاشند؟
سريالسازي، يک سرگرمي صرف نيست. رسانه نمايشي، يک ابزار قدرتمند تربيتي، فرهنگي و اجتماعي است؛ اما گويي در روزگار ما، برخي از سريالسازان و پلتفرمها، اين رسالت بزرگ را فراموش کردهاند.
با رواياتي آکنده از قتل، جنايت، شکنجه، استعمال مواد مخدر، مصرف الکل و نمايش روابط خارج از عرف، آنچه در ذهن مخاطب حک ميشود نه اميد است، نه آگاهي و نه حتي هشدار.
بلکه عاديسازي خشونت و بياعتنايي به هنجارهاي اخلاقي است.
در شرايطي که نسل جديد – از کودکان تا نوجوانان و جوانان – در معرض شديدترين بمباران محتوايي قرار دارند و بيش از هر زمان ديگري ابزار انتخاب در دست دارند، اين سؤال جدّيتر از هميشه مطرح ميشود: چرا ديگر خبري از سريالهايي چون »خانه سبز«، »آژانس دوستي« يا »همسران« نيست؟ آثاري که با نگاه اجتماعي، طنز سالم، داستانهاي آموزنده و خانوادهمحور، نه تنها سرگرمي ميآفريدند، بلکه الگويي براي زيستن بهتر ارائه ميدادند.
در عوض، امروز با صحنههايي مواجه هستيم که گويي از دل فيلمهاي ترسناک و جنايي بيرون آمدهاند.
از قتل عروس و داماد با روشهايي فجيع گرفته تا سوزاندن زندهي آدمها و مثلهکردن انسانها، آن هم در قالب سريالهايي که بدون محدوديت سني واقعي و ضوابط محتوايي جدي، به راحتي در دسترس همگان قرار گرفتهاند.
آيا اينها قرار است مخاطب را »سرگرم« کنند يا ناآگاهانه او را به خشونت عادت دهند؟
اين نوع نمايش بيمنطق خشونت، در حالي رشد کرده که حتي در نمونههاي خارجي نيز چنين صحنههايي با سختگيري و محدوديتهاي فراوان همراهاند.
اما در پلتفرمهاي داخلي، اغلب بيمحابا و بيمسئوليت در حال گسترشاند.
نتيجه، جامعهاي است که با خشونت خو ميگيرد، تلخي را طبيعي ميپندارد و در نهايت، آنچه از سريالها ميبيند، در رفتار و نگرش او بازتاب مييابد.
تأسفبارتر آنکه در ميان اين همه روايت خونبار، جايي براي قصههايي که از عشق، احترام، همزيستي، تلاش و موفقيت بگويند، باقي نمانده است.
پدر و مادرها، نخبگان، قهرمانان گمنام، معلمان فداکار و کارگران زحمتکش در اين قابها ديده نميشوند.
بهجاي آن، تصويري يکسويه و پر از نااميدي از جامعه ارائه ميشود.
آيا وقت آن نرسيده که بار ديگر به چرايي اين روند بينديشيم؟ چرا سريالسازان ما اينگونه مشتاق شدهاند تا خشونت را نه بهعنوان نقد، بلکه بهعنوان جاذبه بصري و درام پرکشش به مخاطب عرضه کنند؟ چرا نمايش اعتياد، خشونت، سرقت و روابط خارج از عرف، بهجاي آنکه در قالب آسيبشناسي بيان شود، به نوعي آموزش و الگوسازي غيرمستقيم تبديل شده است؟
کارشناسان بارها هشدار دادهاند که مواجهه مداوم مخاطب – بهويژه نوجوانان – با اين صحنهها، ميتواند به بروز اختلالات رواني، کاهش آستانه تحمل و افزايش رفتارهاي پرخاشگرانه بينجامد.
اين اثرات، تدريجي اما عميقاند و در بلندمدت بر سلامت روان و اجتماعي جامعه تأثيرگذار خواهند بود.
در روزگاري نهچندان دور، همين نمايش خانگي قرار بود جبرانگر کمکاريهاي تلويزيون باشد؛ قرار بود پلي بسازد بين هنر، فرهنگ و نيازهاي تازه جامعه.
اما امروز، متأسفانه بسياري از پلتفرمها مسير را بهگونهاي ديگر رفتهاند.
گويي قرار نيست شادي، همدلي، موفقيت يا حتي طنز فاخر، جايي در برنامهسازيشان داشته باشد.
امروز بيش از هميشه نياز داريم به بازتعريف مأموريت فرهنگي رسانهها.
وقت آن است که کارگردانان دغدغهمند، نويسندگان متعهد، بازيگران هوشمند و مديران فرهنگي با درک حساسيت اين موقعيت، از مسير تکراري خشونت فاصله بگيرند.
بايد سريالهايي ساخت که خانوادهپسند باشند، اميد بياورند، مهر بيفشانند و قهرمانهاي واقعي جامعه را دوباره به تصوير بکشند.
فراموش نکنيم، هنر مسئوليت دارد. سريالسازي نه فقط ابزار سرگرمي، که آينهاي است از جامعه و در عين حال، تربيتکنندهي آن.
اگر اين آينه مخدوش شود و تصويري واژگون از واقعيت بسازد، جامعه نيز به همان مسير واژگون خواهد رفت.
به گزارش آرازآذربايجان به نقل از تسنيم، امروز زمان بازنگري و اصلاح است؛ پيش از آنکه دير شود.
.Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com