گروه فرهنگي:مهرداد ناظري گفت: امروزه روانکاويهاي زيادي با فرويد و حافظ، فرويد و مولانا و فرويد و سعدي ميتوان انجام داد. ما بايد يک جنبش عميق درباره ادبيات راه بينداريم و ادبيات را به خدمت توسعه درآوريم
گروه فرهنگي:مهرداد ناظري گفت: امروزه روانکاويهاي زيادي با فرويد و حافظ، فرويد و مولانا و فرويد و سعدي ميتوان انجام داد. ما بايد يک جنبش عميق درباره ادبيات راه بينداريم و ادبيات را به خدمت توسعه درآوريم
» ادبيات توسعه گرا« عنوان مجله جديدي است که به صورت يک ويژهنامه تخصصي و ضميمه روزنامه سراسري سايه بهتازگي منشر شده است. مهرداد ناظري ايدهپرداز و نظريهپرداز ادبيات توسعه گرا و سردبير اين مجله، دانشآموخته دکتراي جامعهشناسي با گرايش گروههاي اجتماعي و عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي واحد يادگار امام است که پژوهشهايي درباره جامعه عشق محور و ادبيات توسعه گرا انجام داده است. به بهانه انشار اين مجله با وي به گفتوگو نشستهايم که در ادامه ميخوانيد.
در مورد ادبيات توسعهگرا و زمينههاي شکلگيري اين ايده توضيح دهيد.
در چند سال اخير من صرفاً در حوزه ادبيات کار کردهام. ما بايد در مسيري حرکت کنيم که به توسعه کشور کمک کند. از گذشته تا امروز، هميشه وقتي در ايران، برنامهريزي توسعه کردهايم، منبع اصلي براي توسعه را نفت و گاز در نظر گرفتهايم. اقتصاد هميشه در اولويت بوده است. اقتصاد مدار اصلي برنامهريزي ما بوده و توسعه فرهنگي و سياسي و اجتماعي در اطراف آن بوده اند.
واقعيت اين است که ادبيات توسعه در ايران خيلي عوض شده است. در واقع محور توسعه، فرهنگ است. جامعه ما يک جامعه با سابقه تمدني بسيار بالاست. در جهان، هر کشور را با يک مزيتي مي شناسند. مثلاً؛ بنز و بي ام و مهمترين محصول مشهور آلمان است يا سوئيس را به ساعت و بانکهايش ميشناسند اما ايران را به حافظ و سعدي و مولانا ميشناسند.امروزه ما تحريم هستيم و ممکن است نفت ما را نخرند. چرا بايد اقتصاد ما وابسته به فروش نفت باشد، در حالي که ما ميوانيم مزيتمان را بر اصل و اولويت وجوديمان يعني فرهنگ بگذاريم. ما هم در زمينه تاريخ و هم ادبيات ظرفيتهاي بسيار زيادي داريم.ادبيات توسعهگرا يک مفهوم جديد است که من آن را توليد کرده ام. اکنون بايستي ادبيات را به مثابه يک موضوع معرفتشناختي نگاه کنيم که ميتواند مفهوم انساني را بازتوليد کند. هر کشوري براي حرکت در دنياي جديد بايد بتواند خود را تعريف کند. روشنفکران ما در پنجاه- شصت سال اخير تلاشهايي در اين زمينه انجام دادند ولي کارهايشان ناتمام باقي ماند.
آن چيزي که انسان ايراني را تعريف ميکند، ارائه ترکيب مدرني از انسان ايراني است. عمده آنچه انسان ايراني را ميسازد ادبيات است. ما بايد هويت خود را در ادبيات خودمان پيدا بکنيم. اگر مبناي شکلگيري انسان در دوره جديد، خردورزي است، فردوسي قرن ها پيش به اين خردورزي توجه کرده است.
در مورد عناصر موجود در ادبياتمان براي برساخت انسان جديد توضيح دهيد.
شاهنامه يک مباني فکري غني براي برساخت خرد در انسان امروز است. الان وقتي به کتابفروشيها ميرويم، اکثر کتابهاي کودک، کتابهاي ترجمه شده است. منظورم اين نيست که کتابهاي غربي ترجمه نشود، بلکه لازم است بر انديشه ادبيات خودمان براي امروز کار کنيم. هر کدام از شاعران کلاسيک ما در شکلگيري ذهنيت ما ميتوانند موثر باشند. ممکن است کسي بگويد در ادبيات خرافات هم وجود دارد. اين کار ماست که ادبيات را به روزرساني کنيم..فردوسي مباني خردورزي ما را ارائه ميدهد. حافظ يک انسانشناس خيلي برجسته است و روانکاوي انسان ايراني را ارائه ميکند. شما هيچ جا نميتوانيد معناي »خود« را که در ذهن حافظ وجود دارد پيدا کنيد.شما اگر به خيام رجوع کنيد، کسي بهتر از او نميتواند شادي عميق و سيال را در آن واحد به شما بياموزد. خيام نميخواهد بگويد، صرفاً شاد باشيد، خيام يک نگاه عميق از انسان شاد مبتني بر رابطه با خود و خداي خود، برقرار ميکند. اين چيزي است که ما ميتوانيم از خيام به دست بياوريم.
ما وقتي به سعدي رجوع مي کنيم، انسان اخلاق مدار امروزي را ميتوانيم برساخت کنيم. آثار سعدي پر از روايتهاي اخلاقي است. سعدي انسان را به اخلاقيتر زيستن دعوت ميکند.
وقتي به مولانا رجوع ميکنيد ميبيند که ميگويد: »عشق آمدني بود نه آموختني« که اتفاقاً منظورش اين است که عشق آموختني است. مولانا استاد عشق است و در کل مثنوي به ما عشق ميآموزد. مولوي به شما ياد ميدهد که يک پيامبري مثل موسي در برابر يک شباني که هيچ جهان بينياي ندارد، علم لدني و زيست با خدا را بهتر از پيامبر خدا درک ميکند. دريافت عاشقانه شبان در جهان بيني مولانا از پيامبر خدا بالاتر است. در هيچ کجا چنين جهان بينياي يافت نميشود.
ما چطور ميتوانيم محور توسعه خود را برپايه ادبيات بگذاريم؟
کشورهاي فارسي زبان ميتوانند قدرت نهفته و اثرگذار خود را از ادبيات فارسي دريافت کنند. در اين خصوص بايد در نظر داشت که قدرت تصويرسازي و تخيل فردي و جمعي که در ادبيات فارسي وجود دارد در کمتر زبان و فرهنگي ديده ميشود. به جرئت ميتوان گفت که ادبيات فارسي يک موقعيت منحصر به فرد را براي کنشگران و کساني که به اين زبان تکلم ميکنند، فراهم کند.
اهداف ادبيات توسعهگرا چيست؟
سه هدف عمده تئوري جديد ادبيات توسعهگرا به شرح زير است:
توليد پارادايمي جديد براي توسعه کشورهاي فارسي زبان با اتکا به ارتباط ديالکتيکي بين ادبيات و توسعهتحقق نوعي خردورزي مربوط به فارسيزبانان و ايجاد همگرايي مناسب با مدرنيته
پيدا کردن زمينههاي کاربردي ادبيات در ارتباط با بازار و اقتصاد مثل توسعه کارآفريني ادبيات
در مورد اين اهداف لطفاً توضيح بيشتري بفرماييد.
سومين هدف ما از همه مهمتر است. در اين زمينه بايد بگويم که ما در دنيا، کارآفريني فرهنگ داريم که در حدود 20سالي از آن ميگذرد. کار آفريني ادبيات به عنوان زير شاخهاي از آن تعريف ميشود. کشوري مثل ايران که ادبيات براي آن زمينه اصلي است، مي تواند کارآفرينان ادبيات محور داشته باشد. به همين منظور، محور گردشگري ما بايد بر روي ادبيات باشد. زماني شيراز مهمترين شهر فرهنگي ما بود. ما بايستي خود را در جهان به عنوان محور ادبيات معرفي کنيم؛ زيرا که ادبيات ما بي نظير است. ما مي توانيم ادبيات درماني را در ايران راه بيندازيم. امروزه روانکاويهاي زيادي با فرويد و حافظ، فرويد و مولانا و فرويد و سعدي ميتوان انجام داد. ما بايد يک جنبش عميق درباره ادبيات راه بينداريم و ادبيات را به خدمت توسعه درآوريم.
در انتها توضيح مختصري در مورد انجمن جامعه شناسي که اين مجله در زير مجموعه آن قرار مي گيرد، بفرماييد.
انجمن جامعهشناسي يک انجمن مستقل غيردولتي است که در حوزه جامعهشناسي با گرايشهاي مختلف فعاليت مي کند. در حدود سي و چند گرايش در اين انجمن وجود دارد که هر يک مديري دارد. ما در گروه جامعه شناسي ادبيات مشغول به فعاليت هستيم.
به گزارش آرازآذربايجان به نقل از ايبنا، هر گروهي فعاليت هاي مستقل دارد. برگزاري نشستهاي مستمر و انتشار اين مجله، از فعاليتهاي گروه ادبيات، انجمن جامعهشناسي است.
Razazarbaiijan.farhangi@gmail.com