گاریبالدی ایران و پوگاچف آذربایجانیش کیست…؟ قهرمانان اسطوره‌ای آذربایجان را بیشتر بشناسیم

گاریبالدی ایران و پوگاچف آذربایجانیش کیست…؟ قهرمانان اسطوره‌ای آذربایجان را بیشتر بشناسیم

سنبله برنجی شاهین‌دژ
گروه اجتماعی: اگر مرا بکشند قطرات خونم نام ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر مرا بسوزانند خاکسترم مام وطن را تشکیل خواهد داد. »اولین خلبان ایرانی محمدتقی خان پسیان«
اگر یک روز از زندگی‌ام باقی مانده باشد آن یک روز را هم برای استقلال و حفظ کرامت ایران خواهم جنگید، حتی اگر لقب شورشی و ضد مملکت به من داده شود.
»ستارخان« حقیقت عین عشق است و عشق مترادف حقیقت است و این دو معقوله جز لاینفکی از هم هستند که نمود آن در عشق میهن پرستان تجلی پیدا می‌کند. »قهرمانان می‌میرند اما یاد رشادت‌های شان در قلب‌های ملت شان زنده و جاوید باقی می‌ماند«.
آذربایجان! قــــــیزیل یوردی است که وجب به وجب آن با خون‌های به ناحق ریخته شده‌ی مردان و زنان آزادیخواه متبرک است و از دیرباز خاستگاه، پیشگام و طلایه‌دار جامه مدنی بوده و هست و خواهد بود.
کهن سرزمین ایران مفتخر است این تک? استوار و مفقود از بهشت کائنات را در قلب پر رمز و راز خویش جای داده و بر خود می‌بالد از اینکه این خطه را همچون نگین پر بهایی که ارزش بی انتهایی دارد در آغوش می فشارد. از این سرزمین گُردهای شکست ناپذیری چون »بابک خرمدین قهرمان جهانی«، »زینب پاشا شیر زن شورشی دلاور و رابین هود ایران«، »ستار خان، باقر خان قهرمانان ملی« و »شهریار شعر و ادب پارسی محمدجواد بهجت«، شاعر بلندآوزاه?ی آذربایجانی و شهیدان راه حق و آزادی »شیخ محمد خیابانی«، »کلنل محمد تقی خان پسیان«، »زین‌العابدین قیامی (سالار قره چه داغی)« تداوم بخش نهضت شهید محمد خیابانی و مرحوم »ملا حسن طوطی اهری« ایستادگی در مقابل رضا خان، و »حاج آقا میزرا آقا مجتهد« و … برخاسته‌اند و آذربایجان این کشته شدگان شهیر راه حق را با تمام سخاوت و بی هیچ ادعایی تقدیم پایداری ایران عزیز نموده است؛ چرا که زندگی آزادمردانه و آرمان‌گرایانه آتش سرخ گلوله و خون رنگین می‌طلبد و تاوان سنگین آزادی را باید با جان شیرین پرداخت. این خطه از اینکه از دیرباز مادر سرزمینیِ این دلاوران کفر پیشه و ظلم ستیز است به خود می‌نازد و می‌بالد. کشته شدگان راه میهن با علم به اینکه قهرمانان نامی نمی‌میرند بلکه نام و یادبود جان‌فشانی های آن‌ها در اذهان زنده‌ی جاوید است و قلوب ایرانیان عاشق پیشه و قدر شناس مسکن و مأوی دائمی آن‌هاست، قدم در این راه پر فراز و نشیب گذاشتند. ستار خان قراجه داغی نامی بلند آوازه و قهرمان ملی آذربایجان است. تصویرگری که تصور تهوراتش رنگین کنند? رؤیاهای مبارزان و آزادیخواهان بوده و تلاش‌های ستودنی‌اش برای برقراری صلح، مساوات، برابری، دوستی و رهایی از قید بندگی ظالمان زبانزد خاص و عام است. منش او روحیه‌ی ظلم‌ستیزی و سازش‌ناپذیری با ظلم و بیداد و ایدئولوژی مبارزه جویانه با الهام از روحیه ظلم ستیزی ائمه اطهار و انسان‌های وارسته بزرگ و آزاده‌ی پیش از خود بود. مردی که نه در شعار بلکه در عمل و با گذشتن از جان عزیز خویش عشق به میهن پرستی را به معرض نمایش عمومی گذاشت. یاد و نام این قهرمان ملی همچون هاله‌ی نور قدرتمندی بر پهنای بیکران آسمان ایران با تلألؤیی خاص می‌درخشد و سروده‌هایی که از حماسی سازی و جان‌فشانی های اسطوره‌ای او الهام گرفته شده، ورد زبان مبارزان راه حق و آزادگی است. اسطوره‌ای افسانه‌ای که تبدیل به یکی از مخازن‌الاسرار حیات معنوی ترک زبانان گشت و در طول سال‌های عمر پربارش اندیشه‌ی روشنِ سازش ناپذیری و مبارزه برای رهایی و تسهیل زندگی بهتر و جست‌وجو برای یافتن راه‌هایی برای مبارزه و نجات از قیود خشونت و فرار از رنج آسیب‌هایی که حاکمان بر پای ملت‌هایشان می‌نهند را در سر پروراند و آن شیوه را با دلاوری‌های بی انتهایش به دیگران نیز آموخت. ابر مبارزی که مبارزه‌اش برای ایجاد مأمنی برای صلح و دوستی و آرامش حضور و بیداری و آگاهی از فلسفه حیات، بودن و نبودن، هستی و نیستی، تشخیص ظالم از مظلوم، عادل و ستمگر، عالم و امی، حاکم و محکوم، سرافرازی و سرخوردگی، ایمان و کفر، تخریب و اصلاح، ایجاد و امحا و در یک جمله مبارزه‌ی جانانه برای فراهم سازی زندگی عزت بار برای آحاد ملت بود و یاغیگری در مقابل ظلم و ستم از یادگاری‌های سترگ سنگر مبارزه‌ی اوست. ترنم دلاوری‌ها و سوز از جان گذشتگی های او هنوز که هنوز است از سرزمین‌های دور و نزدیک گوش جان را می‌نوازد و هنوز مادران بسیاری دل سپرده و شیفته‌ی وطن پرستی ستارخان هستند و شرح دلاوری‌های او را با شعر و آهنگ زمزمه کرده و ذره ذره با لالایی‌هایی زبان سوزی در کام تشنه به میهن پرستی فرزندانشان می‌ریزند به آن امید که نوباوگانشان در آینده شیوه او را پیموده و برای ایران و ایرانی ستارخانی دگر گردند.
درود بر شهدای جنت مکان عرش نشین، همان فرشتگان زمینی که برای پایداری ایران و عزت ایرانی جانانه جان باختند و مرگ را به سخره گرفتند و ایمان داشتند پهلوانان نامی هرگز نمی‌میرند. چرا که آن‌ها تاریخ سازان زنده، زبده و فنا ناپذیر این مرز و بوم زرخیزند و آذربایجانیان بزرگوار صاحبانِ صاحب منصبان تاریخی کهن هستند که قلب، رواح، روان، اندیشه، فرهنگ و هنرشان ریشه در تمدنِ سرزمینیِ هفت هزار ساله دارد و وامدار تمدنی سترگ و نیسان ناپذیرند. درود بر دلاوران آذربایجان از بابک تا باکری… آزادگان کهن سرزمین ایران که نام بلند آوازه یشان نه تنها مایه‌ی مباهات ترک زبانان بلکه غرورانگیز برای فرد فرد ایرانیان است. هر چند در نهایت غرور و افتخار نقاب خاک بر چهره پاشیده‌اند اما رشادت‌های بی مثالشان تسلیم حافظه ضعیف تاریخ نشده و تبدیل به ستارگان آسمان عشق میهن پرستی گشته‌اند و افتخار هم‌نشینی خویش را ارزانی حوریان کبریایی و فرشتگان ملکوت نموده‌اند. امروزه هر فردی از ترک زبانان وقتی بخواهد پرستیژ اجتماعی خویش را از آنچه که هست هر چه بیشتر بالاتر ببرد به زنان و مردان دلاور شهدای جنت مکان سرزمینی خود اشاره می‌نماید. شهدای عارف گمنام و عاشقان به نام دیار شور و عشق و ایمان که ترنم عطر دل آویز رشادت‌های دل انگیزشان همانند هوا در همه جای وطن جاری و ساری است. دلیر مردان شیردل و ماده ببرهای دریایی دل آزاده که ایران را آباد و ایرانی را مستقل و آزاد خواسته‌اند.
بله! نهضت مشروطیت نهضتی است که در تهران پا گرفت و در آذربایجان تولد دوباره را تجربه کرد. انقلابی که وامدار نهضت تنباکو بود و توانست قدرت مشت‌های آهنین توده‌های مردم را در برابر کاخ پوشالی خون به اثبات برساند و ثابت کرد سوزنی کوچک اگر به دست اهلش بیفتد قادر است تبدیل به سلاحی مرگبار گردد و حباب حیات قدرت و ثروت را سوراخ کرده و سواران جبار را به پشتوانه‌ی دیانت و ایمان به ورطه‌ی نابودی سوق دهد. حکومتی که حاصل حباب وحشت، شوکت، اختناق سکوت و خشونت ظالمانه رژیم ارتجاعی قاجار بود تسلیم اراده‌ی خلل ناپذیر این بزرگ مردان تاریخ گشت. بانیان این نهضت بیدار و پایدار تاریخی، گردبادی تقدس آمیز از شور میهنی و عشق محلی به راه انداختند و مردم کهن زمین ایران تحت لوای روحانیت شعر شعور و شوق قیام سر دادند تا بتوانند ندای اجرای احکام به فراموشی سپرده الهی را دوباره زنده کرده و فریاد عدالت خواهی خویشتن را به گوش ناشنوای مرتجعین برسانند. هر چند این قیام در فرجام با مکرهای شیطانی دست‌های پلید استعمار پیر و تفرقه افکنی شیفتگان از درون تهی غرب گرا به انحراف سوق داده شد و تعداد بی شماری از انقلابیون و سردمداران اصلی این نهضت عدالت خواه در محراب پرچم عشق شربت شهادت نوشیدند تا آسمانی و پایدار و جاودانه گردند، اما ناگفته پیداست تأثیر انکارناپذیری بر افکار مردم و منش و شیوه قیام‌های بعد از خود بر جای گذاشتند که بسی جای تدبر و تعمق دارد.
نهضت مشروطیت نهضتی است که عزت پایداری خویش را وامدار قهرمانان ارسبارانی است. ارسبارانی‌ها در قیام مشروطیت به سردمداری ستارخان قراجه داغی شعر حماسی ماندگار سرودند. هر چند تن به خاک دادند اما در نهایت این خاک بود که به کرنش در مقابل دینداری و دلاوری آن‌ها افتاد. اوج شجاعت و بی باکی مجتهدی ارسبارانی به نام»حاج میرزا آقا جواد آقا مجتهد« در تلگراف بی‌باکانه ای نمود پیدا کرد که به ناصرالدین شاه چنین نوشت:»۴۲ سال است که سلطنت می‌کنی، محض طمع مملکت خودت را قطعه قطعه به فرنگ فروخته‌ای خود دانی! اما ما اهالی آذربایجان خودمان را به فرنگی نمی‌فروشیم و تا جان داریم می‌کوشیم…«
در آن برهه حساس و توحش زا که محمدعلی شاه قاجار طومار حیات مشروطیت را در تهران و بقیه ایالات کشور با قلم قرمز در هم پیچید و آن قیام را محکوم به فنا نمود و نسخه‌ی بقای آن را با نابودی کامل مبارزان باطل کرد؛ ناگهان تـــــــبریز سر به شورش برداشت و راه را برای قیام خون آلود باز کرد و دل و دیده به آزادی سپرد، اما استبداد با قدرتی فراخور و خشمی توفنده عَلَم قیام تبریز را با قداری درهم شکست. لیکن کوی امیزخیز یکه و تنها سر در راه تسلیم فرو ننهاد اما تن‌های بسیاری در این راه بی سر شدند تا شعله‌های عشق به آزادی توسط تندباد توپ و تشر استبداد خاموشی را تجربه نکند. متأسفانه در نهایت درد این ترانه نیز با دود باروت ظالمان در گلو خفه گشت و مقاومت امیرنشینان رو به افول نهاد.
در محل? امیرخیز که به حق وجب به وجب آن را باید با اشک دیده شست و با مژه چشم جارویش کرد تنها یک خانه و یک پاسدار مرز آزادی باقی ماند که صاحب‌خانه‌اش تبدیل به اسطوره‌ی اساطیری بی تکرار آزادی و آزادگی نه تنها برای ترک زبانان بلکه قهرمانی جهانی برای تمام فصول و برای همه اعصار گردید. آن خان? تقدس بار خانه ستارخان قراجه داغی گُرد شکست ناپذیر و آزادی خواه ایران زمین بود.
شیردلاور بیشه‌های نستوه آذربایجان در برهه‌ای که هر کس به فکر خویش بود و اوضاع سیاسی ایران در نتیج? مداخلات زورگویانه روس و انگلیس زیر و رو شده و به شدت آشفته و مغشوش گشته بود و هم وطنان عزیزمان در اثر دسیسه‌های بیگانگان روحیه‌ی خود را به کلی باخته بودند و ملاکین و بازرگانان و سرمایه داران درباری که تحت‌الحمایه دولت‌های استعمارگر و نیز در سایه سار ارتجاع داخلی و خارجی به فکر حفظ مال و ثروت خویش بودند و آحاد مردم ایران زیر چکمه‌های روس و انگلیس و ایادی سرسپردگان آن‌ها لگدکوب شده، از کوچک‌ترین مزایای زندگی محروم شده و میهن پرستان با توطئه‌های استبداد عنان از کف داده بودند ستارخان سردار ملی یکه و تنها در برابر استاد استبداد فریاد شورش برای آزادی سر داد. ابر مردی که در خان? خویش ایستاد و تکیه بر امدادهای غیبی الهی زد؛ چرا که ایمان داشت خداوند با صابرین است. او با مبارزاتی بی امان همراه هم سنگرانش نبردی جانانه را در چند جبهه‌ی هم زمان آغاز کرد و با یاران متهوری که داشت با منتهای شجاعت از خانه بیرون شتافتند و اسب‌ها را به جولان مستی و تاخت هراس افکنی در قلب ستمکاران واداشتند. از طرفی با استبداد داخلی نیروهای اعزامی محمدشاه قاجار به رهبری شجاع الدوله می‌جنگید و از سوی دیگر با ارتجاعیون و در جبهه‌ای دیگری با قدرتمندترین ارتش جهان آن عصر یعنی ارتش روسیه تزاری او و هم سنگرانش چنان جانانه می‌جنگیدند که هراس در دل دشمنانشان افکنده بودند و به همراهی مردم مسلمان آذربایجان بالاخص مردم شریف تبریز با چنان ایثار و از جان گذشتگی که نظیرشان تنها در اسطوره‌ها و افسانه‌ها یافت می‌شود درسی فراموش نشدنی به ستمگران دادند که روزنامه نگاران آن زمان که از اقصی نقاط جهان از جمله اروپا و روسیه و حتی آمریکا برای گردآوری اخبار انقلاب مشروطیت به آذربایجان سرازیر شده بودند گُرد آزادی ملی یعنی ستارخان را گاریبالدی ایران و روزنامه نگاران روسیه ایشان را پوگاچف آذربایجانش نامیده و مجلات فرانسوی و انگلیسی و آمریکایی (فیگارو، رویترز و تایمز) عکس او را در صفحات اول با تیتر بزرگ چاپ کردندچنانچه تاریخ خود گواه این ادعاست، چرا که ستار خان دلاوری بود که فانوس آزادی را روشن نگاه داشت تا راهنمای مسافران راه گم کرده باشد و تکرار نامش تداعی گر شمیم خوش آزادی است و نسیم دل انگیز عشق، بوی سرمست کننده آزادگی‌اش را وامدار تهورات مثال زدنی اوست. همویی که دل و دیده به خاک افتخار داد تا نسیم آزادی در سرزمین مادریش بوزد و پرچم دلدادگی وطن جانبخش بر قلل مغرور آن هر روز افتخاراتی دیگر رقم زند.
دیگر رهبران مشروطه و یاران قهرمان ستارخان پا به پای هم و با تشکیل هسته‌ی مقاومت و بسیج عمومی خواب را بر چشم دشمنان جبار و زبون حرام کردند و با حمله‌های بی امان و نبردهایی نفس گیر و شبیخون‌هایی که نیروهای جان بر کف به عمق صفوف لشگریان روسیه تزاری می‌زدند نقشه تمام ظالمان و هم پیمانان انگلیس را نقش بر آب کردند و آزادی و استقلال و عزت دوباره را برای ملت شریف ایران به ارمغان آوردند.
ستار خان تکیه بر نیروی قهرمان ارسبارانی‌ها داشت و با همراهی آن‌ها همچون شاهینی تیز چنگ و همچون دست? ابابیل بر سر سربازان ابره? زمانه فرود آمدند و کوشک استبداد را با سنگ‌های آتشین شان ویران نمودند. امروز این عناوین پرآوازه صفحات تاریخ را مزین کرده است. در لیست مبارزان که تاریخ سرسپرده‌ی آن شد عناوینی چون »حاج محمد خان آغ بلاغی«، »عباسقلی خان جوبندی«، »آقا بیک«، »عباس داداش« و … چشم دل آزادی خواهان را می‌نوازد، هزاران تن برای بقای مشروطیت فدا گشتند تا عاقبت در نیم روز آن روز تاریخیِ فراموش نشدنی و با تهوراتی که این جرگه از خود به منصه ی ظهور نشاندند، کوی امیرخیز با چشم‌هایی ناباور اهتزاز پرچم آزادی و عشق به آزادگی و میهن پرستی را در سینه سترگ خویش با اشتیاقی شادی آور به نظاره نشست و گوش جان به نوای دل انگیز سرود آزادی خواهی ایثارگران جان بر کف سپرد. محله‌ای که دروازه‌هایش مفتخر به عنوان غرورآفرین احیای مجدد مشروطیت است. بعد از پیروزی این محله‌ی قهرمان، ندای روح‌پرور آزادی و آزادی خواهی در وجب به وجب تبریز طنین انداز شد.
چندی نگذشت که جوان? میهن پرستی تبدیل به درخت تناوری شد و به بار نشست و میوه گوارای آن پیروزی انقلابیون بر استبداد بود. مردم شهرهای دیگر با شنیدن توصیف جانفشانی های ملت غیور تبریز و پیروزی خون بر شمشیر تهییج شده و ندای قیام سر دادند و عاقبت با فتح تهران پایه‌های قدرت سست استبداد با اقتدار آذربایجانیان در هم شکست.
ادامه از صفحه ۴: ارسباران دیار قهرمان پروری است که چنین شوالیه‌های اسطوره‌ای را تقدیم تاریخ ایران نموده و نام جاودانه‌ی آذربایجان وامدار مردان و زنانی چون ستارخان و زینب پاشا و … است که در برهه‌هایی گوناگون عشق میهن پرستی را نه تنها به هم میهنان خود بلکه به بیگانگان نیز دیکته کرده‌اند و در انشاهای کودکانش نوشته شده است «آذربایجان زادگاه شیرمردان و ماده ببرهای نستوهی است که از این سرزمین عشق پرور زندگی آغازیده اند و تحت لوای حریت به مدد اسلام و ایران شتافته‌اند و عشق به میهن را ورد زبان ساخته‌اند.» مهمترین اصلی که فرزندان ما از منش این بزرگان آموخته‌اند این است که باید تا انتهای عمر جهان عشق وطن پرستی و دفاع از وجب به وجب مام میهن در قلوبشان زنده، جاوید و پویا باقی بماند و هر ایرانی تا زمانی که پرچم سه رنگ ایران بر فراز قلل افتخار در اهتزاز حماسه‌ها است و با هر نسیم ملایمی به رقصی دلنشین در می‌آید خود را در قبال قطره قطره‌ی خون شهدا مسئول بشمارد چرا که آن‌ها شیرین‌ترین و گرانبهاترین داشته یشان را بی هیچ ادعا و چشم داشتی در طبق اخلاص نهادند تا امروز ما اسیر دست اجنبی نباشیم، از سرهای نازنین خویش گذشتند تا اکنون گردن ما جلوی اجنبی جماعت خم نگردد، از هستی خویش گذشتند تا امروز دست ایرانی جلو استعمار دراز نشود. مردان مردی که از اسب افتادند تا ما از اصل نیفتیم؛ از نفس افتادند تا نفس ما توسط اجنبی جماعت به بند کشیده نشود. آن‌ها از پاهای گرامی‌شان گذشتند تا پای ما در رکاب دشمن نباشد و قامت راست نموده و افراشته راهی سینه‌ی قبرستان شدند و به آرامی در آنجا غنودند تا اینک قامت ما توسط دشمنان خدا خم نگردد. آن‌ها ایستاده، سالم و سرافراز رفتند تا ماندگار شوند و نماندند تا بی نام و نشان در ذلالت گمنامی بستر بیماری تسلیم فرشته‌ی مرگ شوند و بالاخره به خاک عزت افتادند تا آیندگان به خاک غفلت و ذلت نیفتند. مردان و زنان بی ادعایی که اسوه‌های غرورانگیز ایران زمینند و از اسلاف شهدای به خون غلتیده جنگ نابرابر چالدران و رهرو حسین شهید (ع) و دلباخته‌ی علمدار نازنین او ابوفاضل (ع) بودند.
بیایید یک لحظه خود را در بحبوحه ای فرض کنیم که باران گلوله و آتش توپخانه از هر طرف بی امان بر سر مبارزان فرو می‌ریزد. آن‌ها به چه می‌اندیشیدند؟ ناگفته پیداست، »برای مردم و رفاه مردم«، چرا که »از مردم، با مردم و برای مردم« بودند. اما آیا ما در قبال رشادت‌های آن‌ها وظایفی نداریم؟ کودکان ما تا چه حد با جان‌فشانی های ستارخان و دلاوری‌های او آشنا هستند؟ آیا بچه‌های آذربایجان با شرح دلاوری‌ها و قهرمانانه و افسانه‌ای شیرزن آذربایجان»زینب پاشا« بیگانه نیستند!؟ چند جلد کتاب در قالب داستان کودکان از این قهرمانان پیشرو به زیور طبع آراسته شده تا این زندگان همیشه‌ی تاریخ را به نسل فردا بشناساند و آیندگان را از گزند هجوم روزافزون از خود بیگانگی محفوظ نماید؟ چند رمان جوان پسند با الهام از آن پایداری‌ها و جان‌فشانی های به یاد ماندنی ویترین کتاب‌فروشی های ما را مزین کرده است؟ چند فیلم و سریال و تله فیلم و یا انیمیشن از شرح دلاوری‌های این جرگه ساخته شده و پرده‌ی نقره‌ای سینما یا تلویزیون را مزین ساخته است؟ چند بازی یارانه‌ای با نام ستارخان برنامه نویسی شده است؟ چه جایزه ادبی به نام استاد شعر و شعور پارسی سرای عاشق اهل بیت »شهریار« ضرب و مستند شده است؟ اگر این موارد مورد بی مهری بعضی‌های مغرض قرار گرفته، خود ما آذربایجانی‌ها چند گام بلند در این راه برداشته‌ایم!؟ چرا کودکان ما هر از گاهی با قهرمانان کشورهای بیگانه که هیچ سنخیتی با فرهنگ ما ندارند انس و الفت ناگسستنی برقرار می‌نمایند؟ اما با قهرمانان ملی و میهنی خویش بیگانه هستند و کم‌ترین شناختی از آن‌ها ندارند؟ مقصر کیست؟ آیا جز این است که گاهی فیلم‌های هندی بازارهای ما را رونق می‌بخشد، گاهی سیل فیلم‌های ژاپنی روانه‌ی بازارهای ما شده و گاهی سریال‌های بی محتوای اروپایی مغروقمان کرده و …!؟اکنون مدت‌هاست فیلم‌های کره‌ای بازار را اشباع کرده و تلویزیون را به قُرُق مطلق خویش درآورده‌اند. آیا بهتر نیست صدا و سیمای کشورمان که خود ناتوان از تولید برنامه‌های پر مخاطبِ پرمحتواست و هزاران دلار از درآمدهای نفتی را صرف خرید، سانسور و دوبله‌ی فیلم‌های کره‌ای می‌کند از فیلم نامه نویس های کرده دعوت کند تا از زندگی قهرمانان ملی ما متنی تهیه کرده و آن‌ها را به کارگردانان مقتدر کره‌ای! بسپارند تا بیش از این تاریخ ما توسط آن‌ها تاراج نشود و به نام خودشان مستند نگردد؟ چرا که شنیده‌ها از برخی منابع آگاه حاکیست فیلم‌نامه جومونک با الهام از قیام سرخ جامگان ایرانی به رشته‌ی تحریر در آمده است! به قول شاعر :
در آن دیاری که نامردانش عصا از کور می‌دزدند
من از خوش باوری محبت را در آنجا جست و جو می‌کردم…
نکته پایانی: ستارخان شهیدی است که بایدهای امروز ایجاب می‌کنند مبارزاتش مورد بازبینی‌های دقیق قرار گرفته و رمز گشایی راز مبارزاتش چراغی فرا راه جنگ نرم بیگانگان بیفروزد.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۴:۴۵ ق.ظ

۱ نظر

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 
  1. 0

    بسیار عالی

نظر -49 - 0 از 1اولین« قبل بعد  » آخرین 

دیدگاه


پنج × 5 =