کلان اندیشی فرهنگی اساس دفاع فرهنگی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی : اشاره: در یکی از برنامه¬های تلویزیون ملی کشور برنامه¬ای پخش می¬شد ویژه جشنواره تئاتر کودک و نوجوان. یکی از فعالان حرفه¬ای تئاتر و هنرهای نمایشی کشور(سیما، سینما و تئاتر) نیز به عنوان داور آن جشنواره و نیز کارشناس خود برنامه، در این برنامه ویژه، حضور داشت. این کارشناس و داور گرامی یعنی پیام دهکردی که از چهره خلاق و منحصر به فرد هنرهای نمایشی کشور است در موضوع فرهنگ و مصائب فرهنگی! حول محور تئاتر و تئاتر کودک و نوجوان در گستره بزرگِ فرهنگ ایرانی ارائه نظر می¬کرد و چه دردمندانه از اوضاع وخیم فرهنگی ما می¬گفت و در یک کلام هم، گفتار خود را خلاصه کرد: ایست فرهنگی! همین، نویسنده این نوشتار را بس بود که برای بار چندم از زوایه¬دیدی دسترس و در گستره¬ای خردتر ( کلانشهرارومیه و استان آذربایجان¬غربی)، زنگ هشدارباش فرهنگی را در کلمات نوشتار خود به صدا در بیاورد: یکی از معضلات فرهنگی جامعه شهری و استانی ما به عنوان بزرگ شهرارومیه و استان آذربایجان غربی، کلان فکر نکردن در بعد جامعه شهری خویش و استان خویش است. ظاهراً مشکل دربعد معنایِ اصطلاحی کلان است. یعنی کلان دیدن و کلان فکر کردن را منحصر به جغرافیای کلان کردن. در حالی که معیار کلان دیدن موضوعات و معضلات، به جغرافیا و مساحت ارتباطی ندارد و این ابعاد فرع بر ماجرا هستند نه اصل! مثال واضح در این مورد کشورهای صنعتی و توسعه یافته در قاره اروپا علیالخصوص اروپای مرکزی وغربی هستند که از نظر وسعت و جغرافیا هم اندازه استان آذربایجان غربی بوده و حتی بعضا ً کوچکتر! پس کلان دیدن و کلان فکر ربطی به وسعت و جغرافیا ندارد بلکه به زمینههای اجتماعی و فرهنگی ارتباط دارد. اهالی هر منطقه و هراجتماعی هر قدر خود را در آینه زمان و روزگار کلان و بزرگ ببیند، در افکار و اندیشه نیز بلند و کلان گام بر خواهدداشت. نتیجه این امر امکان و ظرفیت کلان و نهایتا ًانجام امور کلان و وسعت عمل کلان خواهدبود. یکی از اساسیترین ابعاد کلان بینی اجتماعی، پیشینه و حافظه فرهنگی تاریخی مردمان یک جامعه است. اینکه در زمان و تاریخ ازپیشینیان آنان چه به یادگار مانده و یا امروزیان آن جامعه چه امکان و ابزار مطمئنی را برای اندیشه کردن و بهتر زیستن از گذشتگان به ارث بردهاند؟ ما مردم آذربایجان در کل ( نه ارومیه یا تبریز و اردبیل و زنجان و ….) به عمل کردن و ثابت قدم بودن شهرهایم. ( افسوس که این شهرت در رنگ معاصر خود، چندان پر رنگ و قبراق نیست و صد افسوس …) از ستارخان تا کاظم خان ؛ از قوچاق نبی تا کوراوغلو(در حماسهها) از مهدی باکری تا جواد فکوری ( دردفاع مقدس) و… همه شاهد شخصیت این ادعا هستند و در حوادث نیز از انقلاب مشروطه تا قیام ۲۹ بهمن تبریز و دوم بهمن ارومیه تا سراسر ۸ سال دفاع مقدس که آذربایجان هم پا با نوارغربی و جنوب غرب کشور مستقیم و غیرمستقیم درگیر دفاع و جنگ نابرابر بود. مردمی که توان زادن شخصیتهای را دارند که یکایک آنها آینه فردی ِ شخصیت اجتماعی آنان است و از دیگر سو یارای خلق حوادث و خاطراتی را دارند که حماسه مجسماند و پویا، چرا و چگونه از اندیشیدن به وسعت خود و فرهنگ خود عاجز ماندهاست. مردمی که نتواند به وسعت گذشته ، حال و آینده فکر کند و عمل، از او در تاریخ و برای آینده جز اسمی و سنگ گوری نخواهد ماند. مدیریت بر آمده از این مردمان نیزچون خود آنان در چم و خم معضلات و مشکلات خواهد ماند، در استفاده از داشتهها و امکانات خود دست پاچه عمل خواهد کرد و در خلاء نداشتهها و کمبودها، بیش از اندازهی این نداشته و کمبودها عقب گرد خواهد کرد.دیگر مشکل در این زمینه کلان دیدن همه چیز با عیار خود بافته و یا کلان دیدن حوزه عمل کردی و کارکردی خویش است که متاسفانه مبتلا به جامعه شهری ارومیه است. این معضل از همه اهالی کلانشهرارومیه یک کارشناس خبره همه چیزدان ساخته که درهر امر و برنامه اظهار نظر کرده و احساس نظر میکنند. در حالی که ابتدا به سکان باید مخاطب و نوع امر یا مشکل معین باشد و تشکل منسجم مردمی در خصوص آن عکسالعمل نشان دهند. برای مثال کیفیت رانندگی در شهر ارومیه. در چند روز گذشته موردی برای من نگارنده پیشآمد کرد که آن را برای روشنتر شدن موضوع به قلم میسپارم. در حالی سواره بودم به قامت یک مسافر در تاکسی و از قضا در صندلی جلو کنار دست راننده عزیز و شریف. راننده از نحو رانندگی همشهریانش گلهها داشت و در این مورد سخنان انتقادی ایراد میکرد و داد سخن میداد که بله در ارومیه ماشینهای جلویی اصلا ً حواس شان به ماشینهای عقبی خود نیست. او مدعی بود که خود ۸۰ درصد ازنحو رانندگیاش به عنوان راننده ماشین جلویی نسبت به ماشین¬های عقبی مطمئن است و ماشینهای عقبی را رعایت میکند. در همین اوضاع درست میانه خیابان کاشانی این راننده عزیز که در چند دقیقه گذشته با جان و دل و حتی از ته دل با قسم و سوگند از وضع رانندگی خود و همشهریانش صحبت میکرد با دیدن یکی از آشناهایش ازخود بی خود شد، با داد و سیگنال به جلب توجه طرفش پرداخت، عاقبت هم موفق شد و سلام علیکی هم از دوررد و بدل شد ولی گفتهها و قسمهای او از یاد رفت و ماشینهای عقبی فی امان ا… و من ماندم معطل که عجب! با چه کسانی همنفس و همعصریم. از این دست میتوان به کسانی اشاره کرد که حوزه فعالیت شان را آنچنانکه کلان میبینند در موردش کلان فکر نمیکنند و در این میان مشکل اصلی را همان کجا بودن حوزه فعالیت خود و چگونگی رتق و فتق امور آن میدانند و باقی ماجرا از نظر ایشان نخود سیاه است و فرع! یعنی همه چیز بالا دستی است و در گرو وجود بالا بلندان و قدمی پایینتر از آن برهوت عظما است و مردم هم گروهی الکی خوش! سؤال اینجاست که این دست از عزیزان متفکر غرق در حوزه خود (مثلا ً قاطبه جامعه مطبوعاتیهای ارومیه و استان و مابقی – گفتیم اول خودمان را نیش بزنیم بعد دیگران را جوال دوز؟!) از سخن گفتن پیرامون طرحهای ناتمام در دست اتمام، عمران شهری، اقتصاد منطقهای، عزل و نصب¬ها و… به چه امر مبارکی رسیدهاند که حوزه فعالیت خود را اصل برهر چیز حتی ریشه محکم این حوزه یعنی فرهنگ و زیر مجموعه آن میدانند و اصلا و ابدا در بند تنفس فرهنگی کلانشهر خود و استان خود نبوده و نیستند که مدیریت بالادستی آن همگی خود اذعان دارند که استان ما و کلانشهر ما در فرهنگ و توسعه فرهنگی، در همه ابعادش بی چون وچرا در کف توسعه قرار دارد و شاید هم به زعم من نگارنده این نوشتار گرد و غبار این کف هم نباشد و نیست! اینجاست که باید گفت یا ایها¬الناس مطبوعات فقط سیاست و اقتصاد نیست، مطبوعات فرهنگ است و برآمده از فرهنگ و خلاق عرصههای مختلف فرهنگی. اگر شاکی هستیم که مدیریت فرهنگی یا غیرفرهنگی جامعه شهری و یا استانی ما خود اهل فرهنگ نیستند (اهل ذوق هستند اما ذوق با فرهنگ در اصل تخصصی فرق دارد) و دغدغه فرهنگی ندارند، ما که اهل فرهنگ هستیم! انکار خود چرا! گفتار فوق مثالی بود که به عینه دریافت شود که عمق مسئله و معضل کجاست و چگونه؟ والا اصل قضه همان کلان نگری و کلان فکر است که از اهالی یک شهر و استان و مدیریتش چیزی فراتر از مرزهای آن میسازد و این یعنی طرح شدن واقعی مشکلات و کمبودها در گسترهای بزرگتر از جغرافیای جامعه شهری و استانی که گرفتار این مشکلات و کمبودها هستند. کلان نگری و کلان فکر کردن مردمان یک جامعه شهری و استانی پایههای اصلی دفاع فرهنگی است و این بستگی دارد به چگونه بودن و چگونه هستن و چگونه شدن اجتماعی و فرهنگی آن جامعه شهری و استانی والا برای مثال ترافیک کلانشهرارومیه همان معضل ۲۰ سال پیش است با شکل و شمایلی جدید و حجیم ! تو خود مخاطب عزیز، بگیر سر این نخ را و برو تا ته و آینده همین مثال ترافیک و باریک شو در حال آن!
نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۵:۵۰ ق.ظ