کلانشهر ارومیه و درگیری با فرهنگ شهرنشینی عام

کلانشهر ارومیه و درگیری با  فرهنگ  شهرنشینی عام

علی رزم‌آرای‏
گروه فرهنگی: نویسنده این نوشتار در قریب یک و نیم سال گذشته و از همین جایگاه (صفحه فرهنگی روزنامه آرازآذربایجان) و در قالب مقالات و نوشتار‌های پیشین خود با عناوین گوناگون به مقوله زندگی فرهنگی و توسعه مبتنی بر آن و همچنین و اشکافی توسعه انسانی و ارتباط ارگانیک این مسیر توسعه با فرهنگ و توسعه آن در چهارچوب بافت ارتباطات مردمی و… مطالبی را به قلم سپرده بود. نوشتار زیر نیز در همین مسیر و در ابتدای مسیر کلانشهریت شهر ارومیه از زاویه ساکنین و شهروندان این شهر به مسئله شناسی فرهنگی آن نظر کرده است. یکی از مهم‌ترین زوایای زندگی فرهنگی و توسعه مبتنی بر آن، تنظیم کارکرد‌های فرهنگی اجتماعی و مبانی مرتبط با زندگی شهری است.
شهری بودن و شهریت را می‌توان در چهارچوب‌های مختلف نظری مورد مطالعه و تحقیق قرارداد و از این منظر تفاوت‌های آشکار آن با مفهوم شهرنشینی را استخراج کرد. شهرنشینی مفهومی است که ناظر بر نوع زیست در یک منطقه و یا یک شهر است و هیچ کدام از معیار‌های ساختاری شهر بودن و شهریت از آن استفهام نمی‌شود. به عبارتی زندگی در فضای یک شهر هیچ گاه به معنای بهره‌مندی از فرهنگ مبتنی بر شهریت و شهری شدن نیست. به معنای خاص کلام شهرنشینی مفهومی تک بعدی است و مفهوم چند بعدی شهری شدن و غرق شدن در لوازم کارکردی آن را برنمی‌تابد و شاید به شکل عملی مخل کارکرد‌های شهری و شهری زیستن باشد.
کلانشهر ارومیه از این حیث درگیر با شهرنشینی عام است. یعنی کلانشهر ارومیه شهری است که از فرهنگ شهری و شهریت زندگی تهی شده و زیر بار تحمیل و تحمل روستازدگی، شهری با شمایل ظاهری شهر است که به مرور و با تغییرات زمانی به این شهریت رسیده است.
استلزامات شهری بودن با زندگی در شهر متفاوت است. شهری بودن با توجه به معنای مدرن شهر، با خود لوازم اجرایی شهر شدن و شهری بودن را از نوع رفتار و نظم شهری گرفته تا معماری و عمران شهری با خود به همراه دارد. اما زندگی در شهر می‌تواند شامل خرده فرهنگ‌های غیر شهری شود که با مفاهیم و کارکردهای شهری نامتناظر است و حتی با زیرساخت‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی شهری نیز در تضاد است.
فضای کنونی حاکم بر کلانشهر ارومیه نوعی فضا و روحیه روستایی در بعد کلان شهری است که تمامی استلزامات شهری ارومیه را زیر پا گذاشته و همه قطب‌های داخلی کلانشهر ارومیه را از جمعیت مردمی و گروه‌های مختلف سنی اجتماعی و طبقات مختلف آن را تحت شعاع قرار داده است.
مثال واضح در این مورد ترافیک کلانشهر ارومیه است که شاید و اگر از ابعاد جانبی آن نظیر توجیهات ساخت و سازهای شهری مبتنی بر شهرسازی (روگذر و زیرگذر و… ) و توجیهات اقتصادی و فنی در مورد کیفیت و کمیت خودروها و جمعیت صرف نظر کنیم و حتی اگر از بعد کلان عمران و ساخت و ساز شهری ارومیه مبتنی بر استانداردهای ساخت و ساز شوارع شهری، معابر، کمربندی متناسب و محیطی دور شهر، آزاد راه‌ها و بزرگراه‌های محاط بر خارج و حومه شهر و… بگذریم، مربوط به زندگی فرهنگی و فرهنگ شهری است. اگر دقت شود حتی دو مورد کلان گذشته یعنی ابعاد فنی و اقتصادی تا ابعاد عمرانی و شهرسازی هم به شکل کلی متأثر از مفهوم فرهنگی شهر و زندگی شهری است. گره کور ترافیک کلانشهر ارومیه از نظر فرهنگی بیشتر شبیه به سورنای است که از ته نواخته می‌شود و نوای آن فقط برای سورناچی ناشی آن، دل خوش کنک است.
هجوم جمعیت مردمی از روستاها با سرمایه و بی سرمایه، هجوم مردمی به سوی ماشینیزم شلخته و زواردررفته ناشی از شهرنشینی و شهرزدگی، اختلاط و هم زیستی غیرمنطقی اقوام مختلف که از حیث رفتار فرهنگی زمین تا آسمان با هم متفاوت بوده و حتی مفهوم تأثیر و تأثرات فرهنگی اجتماعی تنوع فرهنگ‌ها را زیر سوال می‌برد، چرا که برآیند این تنوع فرهنگی و همزیستی متأثر از این چند فرهنگی تا به امروز از خود نشان مثبتی در حوزه شهریت و شهری شدن، بروز نداده است. وضعیت نابسامان فرهنگی و اجتماع شهر ارومیه را می‌توان حاصل اختلاط قومی دانست که نمی‌توان این اختلاط قومی و وضع نا به سامان حاصل از آن را تنوع فرهنگ‌ها و همزیستی مثبت قلمداد کرد؛ چرا که هنوز از این به اصطلاح تنوع و همزیستی هیچ نوع عملکرد مثبت و تأثیر گذار که بتواند جریان زندگی شهری را سامان ببخشد حاصل نشده است. این همزیستی بیشتر به عادت می‌ماند تا همزیستی فرهنگی! تنوع فرهنگی و همزیستی متقابل و تآثیر و تآثرات کارکردی از مفاهیم مهم جامعه شناسی شهری است و پایه و اصل فرهنگ_سازی شهری مبتنی بر شاخصه‌های تمدنی نیز هست. در شهر ارومیه تمدن و فرهنگ و تنوع حاصل از آن به شدت صورتی تاریخی و تاریخ زده دارد از دیگر سو عرف سنتی از نوع روستایی و بدوی آن، به جای سنت و میراث تمدنی جاگیر شده و یک نوع انجماد فرهنگی را برای شهر ارومیه و مرکز استان آذربایجان غربی به ارمغان آورده است.
در مقابل فضای روستایی نیز در منطقه شهری و شهرستان ارومیه، به شدت شهرزده و متاثر ظواهر شهرنشینی شده و فضای خاص و متناسب روستایی را به شکل واقعی از کارکردهای مهم اقتصادی و سنتی خود دور کرده است. تعطیلی و نبود جریان‌های فرهنگ ساز و اصیل مطبوعاتی، هنری، علمی و… که بتواند از کانال‌های رسمی برای مثال سازمان فرهنگی وزشی شهرداری؛ در شهر ارومیه از این به اصطلاح سازمان فقط اسمی خشک و خالی می‌توان یافت آن هم نه به قامت سازمان که فقط یک تقسیم بندی (اشل) اداری دارد و همچنین نمی‌توان از آن به شکل عینی و مادی سراغ گرفت و همین خلاء به بسیاری از مشکلات و معضلات شهری که در حوزه شهرسازی و عمران شهری می‌تواند با فرهنگ سازی و ارزش گذاری فرهنگی حل و رفع و رجوع شود، دامن زده است. از سوی ساختار‌های سنت زده شهری شهر ارومیه از خیابان‌های اصلی شهر تا محله‌ها و مناطق قدیمی، از تغییرات ناآگاهانه و غیر_ضروری و دست بردن بدون محاسبه به بافت تاریخی و قدیمی شهر و از سویی زیر سوال بردن این هسته اصلی شهر به نام بافت فرسوده همه و همه به نا به سامانی اجتماعی و شهری شهر ارومیه دامن زده و از زندگی روزمره روزانه آن کلاف سردرگم و معضلی عمیق ساخته است. مدیریت ناموفق شهری و فرهنگی کلانشهر ارومیه به جزء مقاطعی از زمان، نیز مزید بر علت است. مدیریتی با شیوه آزمون و خطا، تقلید صرف در شهر سازی آن هم بدون محاسبه زمانی و مکانی، بدون مطالعه میدانی و همراه رفع و رجوع کاری و… نتوانسته است گره از مشکلات و معضلات اصلی کلانشهر ارومیه باز کند! ناگفته نماند که همه ابعاد زندگی انسانی در یک شهر و یا روستا به شدن و به شکل ارگانیک به هم وابسته است.
سوء تدبیر و سوء مدیریت از یک سو، شرایط و وضعیت محیطی، جغرافیایی از سو دیگر نیز مخل روابط صحیح فرهنگی و اجتماعی در این شهر است. مهاجرت از روستا و شهرهای کوچک‌تر به شهر‌های بزرگ و مراکز استان‌ها تحت شعاع قرار گرفتن ابعاد مهم زیرساختی اقتصادی و حتی صنعتی (برای مثال کشاورزی در استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه)، وضع نامعلوم معادن و ذخایر زیرزمینی، صنعت، چرخه تولید و… نیز از ابعاد و علل مهم مهاجرت و برهم خوردن توازن کمی و کیفی جمعیت در یک منطقه شهری و از بین رفت زیرساخت‌های فرهنگی و اجتماعی آن و جای گزین شدن ضد_فرهنگ‌های مخل ارتباطات اجتماعی اقتصادی و حتی سیاسی، است.
شهر ارومیه ازاین حیث در حال انفجار است، از این نظر آینده روشنی بر این مرکز استان کهن با ریشه‌های تمدنی، نمی‌توان تصور کرد. تنها چاره‌کار اقدامات عاجل فرهنگی، شهری سازی و شهرسازی مبتنی بر آن است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۶:۱۳ ق.ظ

دیدگاه


6 + = ده