وابستگی به مادر زندگی را تا مرز طلاق پیش می برد

وابستگی به مادر زندگی را تا مرز طلاق پیش می برد

گروه خانواده وسلامت : وابستگی در علم روان شناسی واژه بدی نیست زیرا همه به هم وابسته هستند؛ مادر به فرزند و گاهی دو دوست به هم وابسته اند اما زمانی وابستگی به جایی می رسد که افراد نیاز دارند فرد دیگری را به شدت به خود وابسته نگه دارند و به مرور این موضوع دوجانبه می شود و این زمانی است که وابستگی به یک اختلال شخصیتی بدل می شود. وقتی که این آقا یا خانم وابسته می خواهند تشکیل خانواده دهند موضوع وخیم تر می شود. آیا نامزد شما فردی وابسته به مادر یا پدر خود است؟ زندگی زناشویی با پسرهای بچه ننه چه مشکلی را به وجود می آورد؟ اگر پس از ازدواج متوجه وجود این اختلال در همسر خود شدیم چه کنیم.
حساسیت این مساله پس از ازدواج تا به حدی است که به عقیده من بهتر است در همان محضر یک تست شخصیت وابستگی از افراد به خصوص آقایان گرفته شود تا اگر مشخص شد این اختلال در فرد وجود دارد از ازدواج جلوگیری شود. با این روش مقدار قابل توجهی از آمار طلاق پایین می آید. این موضوع تا حدی ریشه ای است. متاسفانه در جوامعی که به فرزند دختر بها نمی دهند، این دختران فاقد اعتماد به نفس رشد می کنند و پس از ازدواج نیز با همین کمبودهای شخصیتی و عزت نفس و باور اینکه خانم ها در جامعه نقش پررنگی ندارند وارد کانون خانواده شده و زمانی که باردار می شوند، آرزو می کنند فرزند پسر به دنیا بیاورند تا تمام کمبودهای وجودی خود را با به دنیا آوردن یک نوزاد پسر جبران کنند و از طرفی در جامعه ما به محض به دنیا آمدن نوزاد پسر، مادر مورد لطف و تحسین واقع می شود.
مادری که زخم ها و کمبودهایش با به دنیا آمدن یک فرزند پسر التیام پیدا کرده و تمامیت خود را در داشتن پسری می بیند ناخودآگاه دوست دارد فرزندش را همیشه در کنار خود داشته باشد و زمانی که فرزند بزرگ می شود و به سن ازدواج می رسد، این موضوع ادامه پیدا می کند.
مورد دیگری که مادرها دوست دارند فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارند، مسایل مالی است، در برخی از خانواده ها که شغل پدر خانواده آزاد بوده و حقوق کارمندی ثابتی وجود ندارد، مادر خانواده برای تامین معاش خود در آینده و پس از مرگ و از کارافتادگی همسر ناچار است، فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارد تا منبع درآمد خود را از دست ندهد بنابراین تمام سعی خود را می کند که هر روز پیش از روز قبل، فرزند را وابسته کند. این موارد از ریشه های بروز این اختلال بود.
از تبعات این مشکل که یکطرفه هم نیست، این است که مادری که تمامیت خود را در وجود فرزند پسر می بیند همیشه سعی می کند پسر را جوری به خود وابسته نگه دارد که او هم در هیچ زمانی مادر را رها نکند و نیازهای روانی او را به حدکمال برآورده می کند و در اصطلاح ما روان شناسان، در سیستم غلط هم وابستگی رخ می دهد. بسیاری از این پسرها قادر نیستند کوچک ترین کار شخصی خود را انجام بدهند زیرا مادر همه کارهای او را انجام می داده و او را اشباع کرده است. پسر طی این سیستم غلط رشد می کند و زمانی که می خواهد ازدواج کند سیستم به هم می خورد و آرامش مادر برهم زده می شود و شروع به سنگ انداختن در زندگی پسر و عروس می کند.
سخن چینی عروس را نزد پسر می کند یا متاسفانه تا حدی پیش می رود که زندگی آنها را به مرز طلاق می رساند و به دلیل اینکه پسر هم مهارت لازم را برای حل مشکل و ایجاد تعادل در محبت به همسر و مادر نیاموخته، در نتیجه نمی تواند سیستم را بی خطر نگه دارد و توان زن داری ندارد. در واقع افراد وابسته، مهارت های لازم را برای حل مشکلات ندارند و یاد نگرفته اند چگونه مدیریت کنند. پس از اینکه صاحب فرزند هم می شوند همواره از مادر صلاح و مشورت می خواهند و به سیستم قبلی خود چسبیده اند.
برخی از آقایان پس از ازدواج نشانه های وابستگی را بروز می دهند و آن به دلیل این است که این وابستگی در ضمیر ناخودآگاه و زیرساخت های روانی آن مردها وجود داشته است. خیلی از این آقایان، پدران قدرتمندی دارند و بعضی از رفتارهای آنها را همانندسازی کرده اند و در ظاهر حالت های وابستگی نداشته اند ولی باطنا وابسته هستند و زمانی که تشکیل خانواده می دهند در اغلب موارد این حالت ها را نشان می دهند.
متاسفانه آمار طلاق در کشور ما به حدی بالاست که ما روان شناسان خیلی دوست نداریم توصیه به جدایی و برهم زدن روابط کنیم و به عقیده ما اگر همان دوران نامزدی را برهم بزنیم برای پیشگیری خیلی بهتر و مناسب تر است. درباره این اختلال هم نشانه ها و خصوصیاتی وجود دارد که اگر در دوران نامزدی به آنها توجه کنیم در شناسایی فرد وابسته بسیار به ما کمک می کند و این نشانه ها خیلی واضح هستند. در واقع این آدم ها شبیه معتادان هستند. همان طور که آنها به یک ماده مخدر وابسته می شوند و با آن آرامش پیدا می کنند این افراد هم به فردی وابسته می شوند این علایم را می شود این گونه دسته بندی کرد:
۱) معمولا این افراد به محض وقوع اتفاق کوچکی که در رابطه با نامزد شان پیش می آید فورا به سراغ والدین خود می روند و آنها را در جریان تمام ماوقع می گذارند.
۲) در بسیاری از مسایل مهارت ندارند به خصوص مهارت های اجتماعی. به جای اینکه خودشان مساله را با خودشان حل کنند نامزد را مقابل والدین به ویژه مادر قرار می دهند و آن خانم از همان ابتدا خود را مقابل مادرشوهر می بیند و از همان ابتدا مشکلات و دشمنی ها آغاز می شود.
۳) فرد وابسته در مورد موضوعی با خانمش توافق می کند ولی به محض اینکه به منزل می رود زیر توافق خود می زند و معلوم است که پای یک نفر دیگر در میان بود که این آقا به شدت زیر نفوذ اوست.۴) بسیاری از این افراد نیاموخته اند که چطور همسرداری کنند و به موقع هوای همسر خود را داشته باشند و هیچ منطقی را نمی پذیرند و درصدد حل مشکل همسر با خانواده خود برنمی یابند و اغلب اوقات، خانم را مقصر می دانند و در حاشیه قرار می دهند و اجازه بی احترامی از جانب خانواده خود را به همسر می دهند.به طور مثال، هنگام بحث بر سر مهریه یا خرید طلا همه چیز را به خانواده می سپارند و یا اگر هم نسپارند متزلزل بودن آنها کاملا مشخص است، شاید قولی در جهت موافق نظر همسر بدهند ولی وقتی نزد والدین می روند نظر خود را عوض می کنند. در آخر، این آقایان وابسته به هیچ وجه نمی توانند موازنه ای بین زندگی جدید و زندگی پدر و مادرشان ایجاد کنند، اینها نشانه هایی هستند که باید جدی گرفته شوند و در واقع، مهم ترین نشانه هایی هستند که دیده می شوند.
این اتفاق برای مادران دیگری که فرزند دختر دارند هم رخ می دهد و آنها تمایل دارند دختر را به خود وابسته کنند و این وابستگی تنها مخصوص آقایان نیست. تعداد خانم هایی که به مادران خود وابسته هستند خیلی زیاد است و این وابستگی به مادر گاه مشکلی در زندگی آنها ایجاد می کند. گاه روابط بین زن و مرد خوب است ولی وابستگی ای که زن به مادر خود دارد باعث می شود که به سبب یک حرف مادر، دعوای تازه ای به راه بیفتد. منتها به دلیل اینکه در ایران، زنان اعتماد به نفس کمتری دارند تمایل دارند فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارند و وابستگی مادرها به دختر ریشه متفاوتی دارد. همان طور که گفتیم از ابتدا به دختران توجه کمتری می شود و به او گفته می شود بی عرضه است، تنها نباید بیرون از خانه برود و محدودیت برای دخترها بیشتر است و این دلیل وابستگی آنهاست و صرفا این وابستگی به مادر نیست؛ گاه به خواهر، برادر بزرگتر یا پدر است و برخی از این دختران پس از ازدواج به همسر خود وابسته می شوند. در نتیجه زندگی مشترک به هم نمی خورد ولی در آن اختلال وجود دارد و حل نمی شود ولی اختلال وابستگی در مردان به دلیل دخالت خانواده همسر موجب به هم خوردن زندگی می شود.
در برخی سیستم های خانواده ای وابستگی فرزند به پدر هم دیده می شود. اغلب این پسرها در همان شرکت یا محلی کار می کنند که پدر کار می کند و خیلی به پدرهای خود افتخار می کنند و پدر را بیش از حد واقعی بزرگ می کنند. از طرف دیگر پدر هم همه جا برای او تصمیم می گیرد؛ در مورد تحصیل، انتخاب همسر نظر خود را به او تحمیل می کند و در واقع این پدرها خودشان آدم های وابسته ای به پدر و مادرهای خود بوده اند و اغلب با محبت زیاد و مدیون کردن فرزند به خود سعی می کنند فرزند را همیشه وابسته به خود نگه دارند. پدرهای وابسته فرزندهای وابسته تربیت می کنند.نقش والدین در جهت پیشگیری از وابستگی فرزندان به شدت پررنگ است. اما این نقش به دو بخش رفتاری و احساسی تقسیم می شود. والدین در بحث رفتار باید اعمالی از خود نشان دهند که فرزند از همان ابتدا مستقل بار بیاید. از همان کودکی انجام کارهای شخصی کودک پس از یادگیری بر عهده خود او واگذار شود. همیشه پدر و مادر نباید پاسخگوی تمامی سوالات فرزندان باشند و بگذارند خود فرزند در مورد جواب سوال فکر کند و به نتیجه برسد.
در بخش دیگر که نقش احساس مطرح است حل این قسمت زمانبر و گاه غیرقابل حل است. به طور مثال مادری که به فرزند خود وانمود می کند زمانی که تو از خانه بروی پدرت با من رفتار خوبی ندارد یا دوری تو برای من غیرقابل پذیرش است، این احساس را در فرزند بوجود می آورد که اگر مادر را رها کند، گناه بزرگ مرتکب شده و بنابراین همواره پس از ازدواج به مادر می چسبد. در اینجا مشکل باید ریشه ای حل شود و مادران این فرزندان باید روان درمانی شوند.
قطعا اختلال شخصیتی که مربوط به وابستگی باشد نیاز به روان درمانی دارد و فرد وابسته باید تحت نظر روان شناس باشد و همسر نیز او را همراهی کند. مشکلی که ما با این افراد داریم این است که قبول ندارند وابسته هستند و گام اول درمان این است که فرد واقعا بفهمد وابسته است. این اتفاق ممکن است با دیدن یک فیلم صورت بگیرد و این فرد شخصیتی را در فیلمی ببیند که دچار وابستگی است و در مقایسه او با خودش پی ببرد که دچار این اختلال است و زمانی که فرد بفهمد مشکل از اوست دیگر تقصیر را به گردن همسر نمی اندازد و گام اول درمان برداشته می شود. گام های بعدی چیزی شبیه گام های ترک اعتیاد است و همان گام های ۱۲ قدمی که در مورد اعتیاد به کار می رود به صورتی در مورد درمان این اختلال هم به کار می رود که چگونگی آن زیر نظر روان شناس صورت می گیرد.
اگر وابستگی عمیق باشد متاسفانه آسیب های جدی را ایجاد کرده است ولی زمانی که شخص وابسته به رشد عقلانی و منطقی می رسد پی به مشکل خود می برد و رفته رفته در رفتار او مشخص می شود و همسر متوجه می شود که شوهرش شخصا برای زندگی بدون دخالت دیگران تصمیم می گیرد. برخی خانم ها اغلب به غلط گمان می برند همسران شان مقصر مساله و مشکل بین آنها با خانواده اش نیستند و این والدین همسر، به ویژه مادر شوهرها هستند که مشکل را به وجود می آورند، در حالی که این طور نیست و به دلیل تفاوت و فاصله نسلی که وجود دارد تا حدی برخی اختلاف نظرها طبیعی است و اگر شوهرها توان و مهارت حل مساله را داشته باشند، می توانند عدالت را رعایت کنند. در واقع دانستن این نکته که منبع ناراحتی از جانب چه کسی است در حل موضوع و درمان آن بسیار راهگشاست و متاسفانه بسیاری از خانم هایی که همسران وابسته دارند، خود نیز افسرده می شوند که قطعا باید درمان شوند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۴:۲۶ ق.ظ

دیدگاه


5 − یک =