- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -
هیچچیز مثل نوشتن درد را تخلیه نمیکند
Posted By admin On شهریور ۲۹, ۱۳۹۹ @ ۹:۵۴ ق.ظ In فرهنگ و هنر | No Comments
گروه فرهنگی : هیچچیز مثل نوشتن، درد درونی انسان را تخیله نمیکند، میگوید فضای اینستاگرام عجیب است و از آن میترسد. فهیم عطار نویسنده دو کتاب »قابهای خالی« و »وقتی سروها برگ میریزند«حدود ۱۴ سال است از ایران رفته و در آمریکا زندگی میکند. او متولد سال ۱۳۵۴است و از جمله نویسندگانی است که به تاثیر مهاجرت بر قلم تاکید دارد.
عطار در کنار نویسندگی از فعالان نوشتن در فضای مجازی است و یادداشتها و روزنگارههای زیادی در اینزمینه دارد. در فرصتی که پیش آمد موفق شدیم با او گفتگویی داشته باشیم و درباره داستاننوشتن، مهاجرت و تاثیرش بر قلم، شروع کارش بهعنوان نویسنده، وبلاگنویسی و موضوعاتی از ایندست گفتگو کنیم.
مشروح متن اینگفتگو در ادامه میآید:
* آقای عطار در ابتدای صحبت، از خودتان حرف بزنیم. اطلاعات زیادی از شما در فضای مجازی نیست. علتش چیست؟
من هیچچیز خارق العادهای در زندگیم ندارم که بخواهم قایمش کنم. خیلی به جدایی هنر و از هنرمند معتقدم و سعی کردم زندگی شخصیام را از کار و نوشتن جدا کنم. شاید به همین دلیل است که در فضای مجازی چندان اطلاعات تازهای درباره من نیست. من متولد ۱۳۵۴ هستم و ۳ سال پیش از انقلاب، در رشته راه و ساختمان در دانشگاه خواجه نصیر درس میخواندم. در حال حاضر ۱۴ سال است که مهاجرت کردهام ولی بخشی از روحم را در ایران جا گذاشتم.
* شما یک بلاگر هستید اما داستان نویسندگیتان از کجا شروع شد؟ اینسوال را میپرسم چون اول از وبلاگنویسی شروع کردید و شما را بیشتر بهعنوان وبلاگنویس میشناسند. چه شد که به کتاب رسیدید؟
سوال خیلی سختی پرسیدید. نوشتن به هر حال یک نیاز است. خیلی از آدمها ایننیاز را حس میکنند که به طریقی این انرژی درونی را خالی کنند. من هم یکی از آنها هستم. حالا خیلیها میتوانند با راههای دیگر با این انرژی کنار بیایند. ولی من چیزی که از دستم برمیآمد فقط نوشتن بود. یادم نمیآید در دوران مدرسه چندان تبحری در نوشتن داشته باشم. انشایم بد نبود. معلمی داشتیم به اسم آقای طالب زاده. بعضی وقت ها من را خیلی به نوشتن تشویق میکرد. ولی فکر میکنم یک جورهایی این ژن را از پدرم گرفتم.
پدرم خیلی اهل نوشتن است و هنوز هم مینویسد. شعر میگوید. با اینهمه احتمالاً دلیل بزرگترش میتواند مهاجرت باشد که ماشه بعضی چیزها را توی ذهنم چکاند. مهاجرت فشار دارد، سختی دارد. مثل خیلی چیزهای دیگر و فکر میکنم شروع نوشتن جدی من از آن نشات بگیرد. من هنوز هم خودم را وبلاگنویس محسوب میکنم تا نویسنده. چون تبحر من بیشتر در وبلاگنویسی است تا نوشتن کتاب. همیشه هم به جان کسی که وبلاگنویسی را خلق کرد دعا میکنم. چون واقعاً مثل یک سوپاپ خطر است که هر یک روز دو روز میتوانی به کمک آن، فشار درونیت را خالی کنی. باور کنید هیچچیزی مثل نوشتن و قطعاً هنر، آدم را از دردهای درونیش خالی نمیکند.
* با این همه هر نوشته وبلاگی، مخاطب ندارد و نوشتههای شما، خب دارای مخاطب هستند. هم از لحاظ تکنیک و زبان اینچنین است و هم از لحاظ محتوا. علت ارتباطگرفتن آندسته از مردم را که مخاطب نوشتههای شما شدهاند، در چه میدانید؟
مردم خیلی لطف دارند که مطالب من را میخوانند. ولی باز هم نهایتاً گروه خاصی هستند که میخوانند. این را که چرا میخوانند، من نمیتوانم جواب بدهم. احتمالاً باید بگویم چون خوب مینویسم، ولی خب من این را نمیگویم. چون واقعیتش خوبی و بدی، خیلی معقوله نسبیای است. من خودم را به نسبت خیلیهای دیگر، پرخواننده محسوب نمیکنم.
میتونم بگویم نسبت به کسانی که صرفاً مطلب بلند مینویسند، پرخوانندهام. این قضیه هم البته باز نسبی است. میدانیم برای مردم ما، خواندن خیلی معقوله مهیجی نیست. اگر ?? هزار نفر آدم هستند که لطف میکنند و نوشتههای من را میخوانند. کسانی که به نحو دیگری آنها را سرگرم کنند، بسیار بیشتر هستند. به همین خاطر من خودم را پر خواننده محسوب نمیکنم. فقط شاید بتوانم بگویم به نسبتِ کسانی که متنهای بلند در فضای مجازی مینویسند، پرخوانندهام است.
* درباره همینمساله پرمخاطببودن نویسنده، فکر میکنم نگاه شما به زندگی است که در اینمساله تاثیر دارد. یعنی اگر بخواهیم بگوییم چهطور بنویسیم که مخاطب داشته باشد، باید پاسخ دهیم که پیش از نوشتن، باید درباره نوع نگاه به زندگی فکر کنیم. شما باید نزدیک به مخاطبان و مردم عادی ایران فکر کنید و بنویسید!
نوشتن به شکلی که مخاطب زیادی داشته باشد، اول از همه تمرین میخواهد. در واقع شما فکر میکنید یک مایعی در درونتان است و میخواهید آن را درون یک ظرف جا بدهید و باید فکر کنید چهطور باید این کار را کرد. خود من همیشه همینمشکل را دارم. اینهمهسال است مینویسم اما هنوز این مشکل را دارم. وقتی مسالهای را میبینم تا بخواهم به متن تبدلیش کنم، میفهمم که چه دردسری دارد.
اینکه چهطور افکارت را رام و سرکش کنی و تبدیلشان کنی به کلمه؛ مشکل است و تمرین میخواهد. فکر میکنم حتی برای نوشتن پستهای وبلاگی هم باید همذاتپنداری بکنید. یعنی شما باید خوانندهتان را وادار کنید با شما همذاتپنداری کند و اینقضیهای است که واقعاً تمرین میخواهد.
فکر میکنم بخشی از پُرخوانندهبودن همین است و اینکه ما خودمان را در آن نوشته میبینیم یک جورهایی به ما ربط دارد.
* آقای عطار خواننده شما قرار است با شما همذاتپنداری کند و شما ۱۴ سال است که از ایران دور هستید. اینهمذاتپنداری چهطور باید شکل بگیرد؟ توانستهاید ارتباطتان را با مخاطب داخل کشور حفظ کنید.
بهنظرم مشکلات و مسائل ما جهانی نشدهاند. الان هم به غیر از کرونا هیچمشکلی جهانی نیست و همه، مشکلاتی برای خودشان دارند. همانطور که گفتم، من نیمی از روحم را در ایران جا گذاشتم. اینقضیه قطعاً میتواند در اینکه من هیچوقت نتوانستم خودم را با فرهنگ یک کشور دیگر وِفق بدهم دخیل باشد؛ نه اینکه نخواسته باشم نتوانستم.
من در یک سن بالاتری برای مهاجرت، مهاجرت کردم؛ یعنی در سی سالگی. و سی سالگی برای من سنی است که فکر کنم در آن کاملاً نهادینه شدم. در اینسن، بتن شخصیت و خواستهها و شخصیت آدم سفت میشود ولی من تا جاییکه توانستم، نوشتههایم را جهانشمول دیدم و سعی کردم وابسته به مکان جعرافیایی و زمان خاصی از تاریخ نباشد. من سیاسی نمینویسم و دلیل اصلیام هم برای اینکار این است که اینگونه نوشتهها، همه زمان دارند؛ یعنی تاریخ انقضا.
هنرمند باید مشکلات زمانهاش را بنویسد اما یک پارامتر دیگر هم هست که باید به آن توجه کنیم؛ چیزیکه من اصلاً نمیخواهم با آن خودم را توجیه کنم. شما اشعار شاعران قدیمی را نگاه کنید؛ یا داستانهایی که از قدیم مانده و ما الان داریم دوباره میخوانیمشان. همه آنها جهانشمول هستند. همهجا تا آخر دنیا قابل لمس و دیدنی هستند. سعی من هم همین است که با نوشتن، همین جهانشمولی را تمرین کنم.
منِ ایرانی وقتی نوشتههای کسی مثلاً بورخس را میخوانم، آن را میفهمم.چون جهانشمولی نوشته وابسته به مکان و زمان خاصی نیست. فکر میکنم تفاوت بزرگ خیلی از نوشتهها همین است. یک سریشان در یک مقطع خاص اثرگذارند و برخی نه. من ترجیحام این است که همیشه چیزهایی بنویسم که وابسته به مکان و زمان خاصی نباشند. اینکه بیایم با هم یه چایی بخوریم، وابسته به زمانی نیست. همیشه بوده و هست و خواهد بود.
* شما چه تفاوتی بین کتاب نوشتن و وبلاگنویسی یا نوشتن برای پستهای فضای مجازی قائلاید؟
کاش میپرسیدید چه شباهتی دارند! چون به نظرم هیچشباهتی ندارند و برای من کاملاً متفاوتاند. نوشتن یککتاب، رمان و داستان خیلی قاعده و سبک و قانون دارد که باید رعایت بشود اما نوشتن در وبلاگ خیلی آزاد و رها است و شما هیچ قاعده و قانونی ندارید. یادم هست خیلی سال پیش _حدود پنج یا شش سال پیش_ چیزی نوشتم که داستان یک کارگری بود که افتاد توی چاه و تا بیرونش بیاروند، یک کارگر دیگر بالا سرش ایستاد و شروع به حرف زدن کرد و به او امید میداد. اینداستان سه پاراگراف بود و خیلی وایرال شد و همهجا چرخید و هنوز هم اینداستان به اسمهای مختلف به ذهن خودم میآید.
خیلی جالب است. نویسندههای مختلف اسم کاراکترها را عوض کردند و حتی وقایع را هم. یادم است یکی نقدی بر این داستان نوشت و یکسری ایرادات و نکات مثبت در آن دید. در حالیکه به نظر من روی یک نوشته وبلاگی نمیشود نقد نوشت. نوشته وبلاگی یک برشی از زندگی شماست. شما یک برش یکروزه از زندگیتان را در سه پاراگراف خلاصه میکنید و بهنظرم هیچ معنا و مفهومی از نظر ادبیات ندارد، که بخواهید نقدش کنید.
*وبلاگنویسی، فیسبوکنویسی و اینستاگرامر بودن را خردهنویسی میدانید؟
به باور من اگر آدم انرژی نوشتههای وبلاگی را برای داستاننویسی بگذارد، قطعاً یک محصول پر ارزشتری حاصل میشود. با اینهمه فکر میکنم الان خردهنویسی جزو لازمههای زندگی اجتماعی شده است. نیازی که قبلاً راهکاری برایش نبود. بهعنوان آدمی که قبلاً نه وبلاگ میخواندم و نه مینوشتم، با خوردهخوانی و خوردهنویسی بیشتر با آدمها آشنا میشوم و آنها را بهطور عام میشناسم. یعنی میفهمم چهطور دارند فکر میکنند. بعد یک سری معضلاتی که اصلاً به آنها فکر نمیکردم به چشمم میآید. یکسری چیزهایی که تابو بوده و تابویشان شکسته شده است.
چیزهای بدی که من به آنها توجهی نمیکردم و حالا با نکوهش و مکرر خواندنشان به این نتیجه رسیدم که چهقدر بد هستند و من چهقدر در جهالت بودم که آنها را نمیدانستم. و در نتیجه از آنها چیز یاد میگیرم. این خیلی خوب است و شاید حتی فوق العاده.
به گزارش آراز آذربایجان به نقل از مهر،ولی اگر بخواهم جدی به ادبیات نگاه کنیم فقط باعث از بین رفتن انرژی است. چون اگر همه اینها را جمع و وصله پینه کنیم، یکداستان خوب از دلش بیرون نمیآید. ولی خب مردم کتاب نمیخوانند و ترجیح میدهند دو پاراگراف بخوانند یا بدتر از آن اینکه، عکس و ویدئو ببینند
.Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir
URL to article: http://www.araznews.ir/%d9%87%d9%8a%da%86%e2%80%8c%da%86%d9%8a%d8%b2-%d9%85%d8%ab%d9%84-%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1%d8%af-%d8%b1%d8%a7-%d8%aa%d8%ae%d9%84%d9%8a%d9%87-%d9%86%d9%85%d9%8a%e2%80%8c%da%a9%d9%86/
Click here to print.
Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.