هنرمند و عالم هنر تحمل پذیرفتن اجبار را ندارد

هنرمند و عالم هنر تحمل پذیرفتن اجبار را ندارد

گروه فرهنگی:عده¬ای هنر را وسیله ای برای پالایش و اعتلای روح آدمی بیان می کنند و معتقدند که هنر باید اخلاق گرا باشد اما این هم خود تعریفی نادرست است زیرا هنری که ما در یک پوستر اجتماعی و سینما به کار می بریم با هنر خاتم کاری و خوشنویسی در بیان مفاهیم متفاوت است.
و افراد دیگری هم می گویند هنر نسخه برداری از طبیعت است مانند میل به خشونت، هوای نفس و … که می توانند مثل یک هنر مقدس زیبا باشند زیرا آیینه ی تمام نمای واقعیت ها می باشد. همچنین عده ای هم بر این باورند که هنر بیان احساس و عاطفه ی آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است.
در حقیقت، عالَم هنر را می‌توان مرزی دانست که اگر یک اثر ساخته دست بشر، از آن عبور کند به یک اثر هنری تبدیل می‌شود و اگر نتواند از آن بگذرد، اثر هنری به حساب نخواهد آمد..یک هنرمند خودخواه است، خودخواهی و غرور هنرمند را باید در آن لحظه که مشغول خلق یک اثر است در چشمهایش مشاهده نمود. یک هنرمند همیشه فقیر است، شاید او زندگی شاهانه ای داشته باشد اما او تشنه ی کمال، کشف و انتقال نشانه ها و معناهای آفرینش است. هنرمند یک مبارز انقلابی است، او روحیه تجدد خواه و ساختار شکن دارد و هدف او این است که با شکستن سنت ها و گاه ترمیم و پیوند آن ها به هم دریچه ای از شعور و آگاهی را به جامعه ی بشری بگشاید.
برای هنرمند اصلا مهم نیست که اثری را که آفریده مورد پذیرش مردم است یا نه؟ و این به خاطر غرور و تعصب بیش از اندازه اش می باشد در عین حال که او خود را هیچ کس می داند. هنرمند شهرت و دوامش را از راه نفوذ در مردم دارد نه با تبلیغات توخالی و گذرا. مهم نیست هنرمند چه لباسی بپوشد بلکه وجود اوست که به لباس شخصیت و ارزش می دهد. هنرمند عشق است و تنها زیبایی را دوست ندارد بلکه او به زشتی ها هم عشق می ورزد چون او می خواهد واقعیت ها را نشان داده و با عشق خود آن ها را بپوشاند. هنرمند تحمل پذیرفتن حرفی از روی اجبار را ندارد و اگر کاری را به او تحمیل کنند افسرده می شود. او همیشه در اداره کردن زندگی خود دچار مشکل است و نیازمند حمایت دیگران. هنر نمی تواند مطابق اصول دموکراسی معتقد به قدرت رای اکثریت باشد آنچه از پذیرش عمومی و اکثریت برخوردار است معمولاً روح تازگی و نوجویی هنر و هنرمند را اغنا نمی کند ممکن است این جمله ای سخت مناقشه آمیز باشد و یا ادعایی توهین آمیز به نظر برسد اما می تواند واقعیت داشته باشد؛ «هنر رابطه خوشایندی با مفاهیم بنیادی و عملیاتی دموکراسی ندارد. در عوض بیشتر به دیکتاتوری، فردیت و تکبرات خود محوری تمایل دارد.»
“دموکراسی” یعنی استقرار و تایید آنچه اکثریت، فارغ از ضریب اهمیت دانائی، صلاحیت و تاثیرات اجتماعی و…، بر روی صحت آن و یا صلاح و مصلحت آن اتفاق نظر دارند.
از “حکومت اکثریت” به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکننده ی دموکراسی نام می برند. اما این اکثریت، در معنای تخصصی کلمه و به ویژه برای بایدهای دراز مدت، همیشه درست تصمیم نمی_گیرند و یا درست انتخاب نمی کنند. البته برای این اشتباه در تصمیم گیری دلایل بسیاری وجود دارد. از آن گذشته “هنر” نمی تواند منطبق بر آن چیزها و معیارهایی باشد که عموم بر روی آن توافق نظر دارند و می پسندند. “هنر” متکی بر خلاقیت و نوآوری است و عموم تمایل به پیروی از عادات خود دارند و تازه های نامانوس را سخت تر می_پذیرند. هر آنچه برایشان هنجار نباشد، ناهنجار محسوب می شود. از همین رو همیشه هنرهای ناب و پیشرو کمتر به چشمشان می آید و مورد تمسخر عام قرار می گیرند و وقتی با گذشت زمان و تکرار به عادت و سلیقه عمومی تبدیل می شوند که هیجان و تازگی خود را برای هنرمندان از دست داده اند.
هنرمند معتقد به اصول ماهوی جسارت و خرق عادت در هنر؛ نمی تواند معتقد به قدرت رای اکثریت باشد. آنچه از پذیرش عمومی و اکثریت برخوردار است معمولاً نمی تواند روح تازگی و نوجویی هنر و هنرمند را اغنا کند. آنچه همه می پسندند نمی تواند مشخصه ای ممتاز برای بروز هنرمند و فردیت هنرمند باشد. پس راه اکثریت خودش را از هنر و هنرمند جدا می کند و بالعکس.
هر چه سرعت تحولات هنری بیشتر باشد، مصادیق و حدود این اختلاف بیشتر به چشم می خورد. گیرم عده ای برای خودنمایی و بدون درک واقعی از زیبائی شناختی هنر ناب، مثلاً تابلو نقاشی هنرمندانه ای را به دیوار خانه بیاویزند و یا در حراجی های بزرگ برای فخرفروشی و یا اغنا خواسته های طبقاتی خود و آرزوهای فرهنگی سطحی و خوشایند پیروان مد (از نوع تبلیغاتی آن) و…، مبالغ گزافی برای خرید یک اثر ظاهراً هنرمندانه ولی گرانقیمت پرداخت کنند. گیرم عده ای بدون لذت درونی و بر اساس همه گیری پدیده ای و یا تقلید و سفارش اهالی هنر، از بلندگوهای خودروهایشان صدای موسیقی های ناب پخش شود. بدون قدرت تشخیص سره و ناسره، تئاترها و نمایشگاه هایی را ببینند که چیز مفهومی از آن دستگیرشان نشود و یا درکی از محتوا و اصول زیبائی شناختی آن نداشته باشند. اما همه این ظاهرسازی ها، هر آن قدر که فراگیر باشند، الزاماً همسوی خواست ها، سلیقه ها و پسندهای درونی نیست و ذاتاً در برابر هر نوع از نوآوری و تحول مقاومت می کند. مواجهه جامعه و رسانه ها با جریان موج نو، شعر نو، نقاشی انتزاعی و… نمونه آشنای همین مقاومت است.
آنچه مورد علاقه عام [یا به عبارتی عوام] است؛ بیشتر از نقد و قضاوت اصل خود اثر، تحت تاثیر حواشی تغییر می کند. تبلیغات و رفتارهای عامه پسند؛ از نوع پوشش و ظاهر و معاشرت های اجتماعی و شعارهای گروهی و عوام پسند مثل حمایت از حقوق زنان، شیرین زبانی و جملات تند ملی گرایانه گرفته تا حمایت از حیوانات محبوب خانگی و میزان حضور مستمر در فضاها و رسانه های عمومی و مجازی، جنسیت، شرکت در خیریه های معمولی دهان پر کن و اظهارنظرهای سطحی و گاه جنجالی در امور سیاسی و علمی تا طرفداری از تیم های ورزشی پرطرفدار و…، همه فرمول های شناخته شده و عواملی هستند که شهرت و به تبع آن اقبال عمومی این به ظاهر هنرمندان را تعیین می کند. در حالی که هنرمندان واقعی، با تکیه بر خود هنر و تعهدات، خواسته ها و باورهای شخصی به ایده آل هایی می پردازند که از قضا برای اکثریت مردم قابل درک و یا حداقل قابل تحسین و جذاب نیست.
به کاری مشغول می شوند که به راحتی می دانند موجب شهرت و محبوبیت اکثریتی نخواهد شد. بی این که قصد ترجیح یکی بر دیگری مدنظر باشد؛ تقابل فردیت و دموکراسی در هنر و هنرمند از همین جا آغاز می شود. هنر نمی تواند دموکراتیک و مبتنی بر تایید و در انتظار انتخاب اکثریت عمل کند. چون ذاتاً با این پدیده مغایر است. همانطور که همه مردم نمی توانند روشنفکر باشند. چرا که روشنفکر کسی است که از جامعه خود جلوتر است و همه نمی توانند از همه جلوتر باشند. هنر و هنرمند نخبه به نوعی معادل همین موقعیت روشنفکری است. هنر در معنای متعالی آن (به عکس صنعت هنر و هنر صنعتی) نمی_تواند همراه همه باشد.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۶:۴۶ ق.ظ

دیدگاه


4 + = سیزده