هنرساختار نامرئی تربیت و فرهنگ در جامعه

هنرساختار نامرئی تربیت و فرهنگ در جامعه

گروه جامعه: هویت فردی شخص ابعاد گوناگونی دارد که هنر از طریق اثرگذاری برهمه‌ی آن ساحات، سبک خاصی از زیستن را به وجود می‌آورد.حتی یک بررسی ساده‌ی تجربی هم می‌تواند ردپای هنر را روی بینش، گرایش رفتارهای انسان و ابزارها نشان دهد. اثرات هنر هم به صورت مستقیم است و تحولی در این ساحت نفسانی ایجاد می‌کنند و هم به صورت غیرمستقیم. جریان مهمی از نقاشی‌های سنتی و مدرن، اثری مستقیم بر مخاطب می‌گذارند.
اغلب آن‌ها که حاوی نوعی روایت از جهان و انسان‌اند، بینش نقاش را به نمایش می‌گذارند. در ادامه‌ی نقاشی، گرافیک پدید می‌آید که اثرات بینشی مستقیم بیشتر و آشکارتری دارد. به ویژه پس از تولد رسانه و نقش بی‌بدیلی که ایفا می‌کند، گرافیک و طراحی بسیار اهمیت پیدا کرده و با شکل‌های گوناگون به سراغ مخاطب می‌رود. خوش‌نویسی به خاطر پیوند با قرآن و شعر، ارتباط تنگاتنگی با بینش مخاطب پیدا می‌کند. خوش‌نویسی نقطه‌ی اتصال معارف شهودی و ماورایی با بینش افراد است. تازه این اثرات مربوط به ارتباط مستقیم این هنر و مخاطب است. ویژگی برجسته‌ی این هنر آن است که توانایی انتقال در بسترهای مختلف را به مخاطب دارد. مثلاً در پرده‌های نقالی، در دسته‌ی بسیار متنوع بافتنی‌ها، مانند فرش‌ها و جاجیم‌ها، یا در ظروف و ابزارهای زندگی و یا اماکن و بناهای مختلف، همه و همه، قابلیت حضور این هنر و اثرگذاری بر بینش مخاطب وجود دارد. اما اثر اصلی هنرهای تجسمی بر بینش افراد، به صورت غیرمستقیم است. دسته‌ی اصلی هنرهای متعددی که با ادبیات پیوند می‌خورند نیز این گونه‌اند.
هنرهای تجسمی مرتبط با شعر یا متون خاص دیگر، به ویژه قرآن، زمینه را برای ارتباط بهتر افراد با متون فراهم می‌کنند. اساساً هنر تذهیب برای همین به وجود آمده است. دسته‌ی بزرگ‌تر مربوط به هنرهای نمایشی‌اند که تأثیرات آن را شدید و عمیق می‌کنند. طراحی لباس، طراحی دکور، گریم، عکاسی و فیلم‌برداری اثری غیرقابل‌تفکیک از تئاتر و سینما دارند؛ به گونه‌ای که حاشیه را کاملاً در دست می‌گیرند و متن را به سوی خاصی از بینش‌ها هدایت می‌کنند.
اما عمق اثرگذاری هنر بر انسان‌ها مربوط به گرایش‌های آن‌هاست. همه‌ی هنرها، بلااستثنا بر گرایش‌های مخاطبان خود اثر می‌گذارند. گرایش‌های رحمانی یا نفسانی، در همه‌ی قالب‌های هنر حضور دارند و مخاطبان را به جهات ویژه‌ای سوق می‌دهند. این گرایش‌ها نه تنها از کلیت هنر، بلکه از هر جزء آن نیز تأثیر می‌پذیرند. در نگریستن مخاطب به یک نقاشی، هر دو اتفاق می‌افتد؛ هم کلیت طرحی که در پیش روی اوست گرایش‌های خاصی در فرد برمی‌انگیزد و هم اجزای مختلف نقاشی چنین کاری می‌کنند. این اثرات غیر از مفاهیمی است که منتقل می‌شوند.نکته‌ی مهمی که باید در نقاشی بدان توجه کرد »تداعی معانی« است که بعدها در قرن بیستم، نقشی محوری در هنر گرافیک پیدا می‌کند. گاهی وجود یک نشانه یا یک نمونه‌ی تکرارشونده و یا طرحی که به هر دلیل، معنای خاصی را برای گروهی خاص یا همه‌ی مردم تداعی می‌کند، پلی بین احساس و مفهوم می‌زند و امر تفهمی را به احساسات گره می‌زند. در این گونه طرح‌ها، نقاشی به مرز موسیقی نزدیک می‌شود و اثری مشابه آن می‌یابد. به همین دلیل است که مخاطب می‌تواند از برخی آثار بی‌مفهوم مدرن هم معانی خاصی را انتزاع کند.در این آثار مفهوم به شدت به عمل تداعی گره خورده و انتقال آن در گرو زمینه‌های مشترک مخاطب و هنرمند است؛ ولی این به معنی آن نیست که هنرهای تجسمی نمی‌توانند گرایش‌هایی را در مخاطب به وجود بیاورند که هیچ پیشینه و زمینه‌ای در مخاطب ندارند. این اثرات، طیف وسیعی دارند. از اثرات عمیق و کلی بر روح مخاطب تا اثرات مقطعی و جزئی بر روان او، گستره‌ی عظیمی از گرایش‌های تحت تأثیر هنر را تشکیل می‌دهند.در گرافیک ابعاد جدیدی به نقاشی اضافه می‌شود که پیوند آن را با جامعه و در نتیجه، مفاهیم جمعی بیشتر می‌کند؛ یعنی تداعی معانی طیف وسیع‌تری را شامل می‌شود. عکاسی مبنایی غیر از نقاشی دارد. با آنکه عکاسی نیز به دلیل داشتن کادر، هویت خود را از نقاشی می‌گیرد، ولی به علت توجه خاص به دنیای بیرون بدون حضور ذهن در انتخاب سوژه، وجوه هنری بسیاری را از دست می‌دهد و البته وجوه جدیدی را هم پیدا می‌کند. همین توجه خاص به سوژه در عکاسی، نقش مفاهیم را نابود می‌کند تا جای آن را به تمامه احساس بگیرد. شاید بتوان گفت عکاسی هنری بر همین انتزاع مفاهیم از دریای احساسات متمرکز است تا از این طریق وجه هنری خویش را بازیابد. البته اکثر عکس‌ها تنها برای انتقال احساسی شخصی یا جمعی (بدون حضور معانی) استفاده می‌شوند. ساحت رفتار افراد هم به شدت تحت تأثیر هنر است. رفتارهایی که در صورت تکرار، می‌توانند قسمت مهمی از هویت را تشکیل دهند و حتی به بخش اصیل آن بدل گردند. هنرهای تجسمی، به خاطر ایستایی و سکون خاصی که دارند، اثر مستقیمی روی این بخش ندارند و با واسطه، برخی رفتارها را تشدید می‌کنند؛ اما در نسبت با هنرهای دیگر به ویژه موسیقی و رقص و هنرهای نمایشی الگوهای رفتاری خاصی در انسان پدید می‌آورند. مثلاً معماری و طراحی داخلی سالن‌های رقص و موسیقی، بنا بر اینکه از چه نوعی باشند، بسیار متفاوت است و اگر رعایت نشود، رفتارهای خاص به هیچ وجه رخ نخواهد داد.
بی‌دلیل نیست که سالن اجرای گروه‌های رپ مستطیل‌گونه و رو به خواننده و مملو از رنگ‌های قرمز و سیاه است. در برابر آن، سالن‌های رقص باله قرار دارند که در نسبت با سن معمولاً به صورت دایره‌شکل قرار می‌گیرند و بسته به طراحی رقص، رنگ‌های گوناگونی در آن‌ها به نمایش درمی‌آید. در برابر آن‌ها، هنرهای تزئینی و طراحی به‌کاررفته در سالن‌های سماع دراویش قرار دارند که متناسب با تصوف مشرقی هستند. باز مجالس سینه‌زنی و مداحی با هر دو آن‌ها متفاوت است.
در خود مجموعه‌ی عزاداری نیز هنرهای تجسمی مربوط به این مجالس، به کل با موارد مشابه در دسته‌های عزاداری فرق می‌کنند. نوع متفاوت عزاداری در آنجا، فضایی دیگر و هنرهایی دیگر را می‌طلبد. باز در هنر نمایشی تعزیه، مبنا کاملاً عوض می‌شود و به تبع آن هنرهای دیگرگون. با آنکه هنرهای تجسمی ارتباط مستقیمی با این بخش از زندگی ندارند ولی در شکل نهایی و شیوه‌ی انجام آن‌ها اثرات متعدد و متنوعی دارند و به صورت غیرمستقیم، بدان‌ها جهت می‌دهند.
اما اثربخشی مهم هنرهای تجسمی بر ابزارهاست. هویت ابزارها و فضاها، با امتداد زندگی انسان تا محیط شکل می‌گیرد و سخت و محکم و صلب می‌شود که یکی از عوامل بسیار مهم در شکل‌گیری و قوام این هویت، هنرهای تجسمی است.
چه در هنرهای سنتی که در تولید بسیاری از ابزارها حضور مستقیمی داشتند و چه در هنرهای جدید که بیشتر نقش حاشیه‌ای را در ساخت ابزارها ایفا می‌کنند، پیوند مستقیم هویت ابزار با هنر، مشهود و معلوم است. هر ابزاری بخشی از هویت انسانی را تجسد می‌بخشد و با فراگیر شدن، به سوی هویت جمعی حرکت می‌کند.از این روست که نقش معماری و هنرهای تجسمی در هویت‌بخشی به جامعه‌، اساسی و بی‌بدیل است و می‌تواند هویت تاریخی و تمدنی را هم شکل دهد. خیل عظیم هنرهای دستی، از سفال و فلز تا چینی و سنگ و نیز بافتنی‌ها، از لباس تا فرش، همه و همه، هویت‌بخش ابزارهای زندگی‌اند. هویتی که از طرفی بازتابنده و مقوم فرهنگ مردم و از طرفی پیش‌برنده و مروج آن است. کارکرد مهم هنرهای تجسمی در این بخش، معنابخشی به زندگی است. دمیدن روح انسانی در اشیاء و خلق طبیعتی نو در جهت زندگی خاص انسان است؛ خلقی که سعی می‌کند اشیاء و دیگر اجزای طبیعت را به سوی حیات انسانی ارتقاء بخشد و روحی واحد را در کالبد آنان بدمد. در مورد تمام هنرها مطرح شد که اگر از حد افراد جامعه فراتر روند و در شکل‌دهی به هویت جمعی سهیم شوند، بخشی از سبک زندگی اجتماعی را می‌سازند؛ یعنی در سطحی بالاتر، همان اثرات گرایشی، بینشی، رفتاری و ابزاری هنر، به اثرات رسانه‌ای، عادتی، مناسکی و تجهیزاتی تبدیل می‌گردد. همین مورد درباره‌ی هنرهای تجسمی هم درست است؛ یعنی تمام آثار مطروحه تا کنون در رابطه با مخاطب را به جامعه هم تسری دهید تا اثر اجتماعی هنر معلوم شود.
در گذشته، انتقال پیام و تبلیغ یک هویت خاص، در قالب‌های مرتبط با دو حوزه‌ی ادبیات و هنرهای نمایشی انجام می‌شد تا هر دو در صورت‌بخشی هویت و جهت‌دهی به حرکت کلی جامعه، نقشی یگانه داشته باشند. شاید تنها هنر تجسمی‌ای که همگام با شعر و تئاتر، به صورت مستقیم، در انتقال پیام نقش ویژه داشت، خوش‌نویسی بود؛ اما امروزه، هنرهای تجسمی نقش ویژه‌ای در ارتقای بینش اجتماعی و انتقال معرفت جمعی دارند.
عادات اجتماعی شکل‌دهنده و قالب‌زننده‌ی گرایش‌های افراد و مهم‌ترین ساختار نامرئی تربیت در جامعه محسوب می‌شوند. این عادات حتی بر جهان‌بینی و ایدئولوژی مردم هم اثر می‌گذارند و زمینه را برای اتفاقات بزرگ مهیا می‌کنند. از طرف دیگر، خلقیات و روحیات تک‌تک افراد جامعه هم تحت تأثیر عادات است. عادت‌ها مانند چسبی تمام اجزا را متصل می‌کنند و روحیه و خلق‌وخوی خاصی را همه‌گیر می‌کنند. عادات ما بخش مهمی از زندگی ما را اشغال می‌کنند و سبک زندگی جمعی را می‌سازند و در سمت‌وسوی آن دخالت می‌کنند. پس جدای از بحث معرفت و بینش، باید به اثر هنرهای تجسمی بر عادات اجتماعی هم توجه ویژه داشت. هر کدام از هنرها عادات اجتماعی خاصی را پدید می‌آورند، اما اثربخشی برخی هنرها بیشتر است.
در گذشته، عادات اجتماعی در درجه‌ی اول، تحت تأثیر ادبیات و در درجه‌ی بعد، موسیقی، تئاتر و معماری بودند. اثر هنرهای تجسمی در ایجاد عادات اجتماعی، بیشتر در حاشیه‌ی همین هنرها بود، مگر چند هنر خاص. مثلاً مجسمه‌سازی از دیرباز در نوعی تربیت بت‌پرستانه نقش ویژه داشت یا شمایل‌نگاری، به عنوان بخشی از نقاشی، سهمی عمده پیدا کرده بود. در تمدن اسلامی، خوش‌نویسی مرتبط با آیات قرآن و احادیث معصومین (ع)، چنین جایگاه خاصی یافته و محمل مهم ایجاد عادات مذهبی گردیده است.
البته باید توجه کرد که با وجود حضور بیشتر حاشیه‌ای هنرهای تجسمی و دوری نسبی در متن، درهم‌تنیدگی خاص حاشیه و متن باعث می‌شده است که نتوان به راحتی اثر این هنرها را از بقیه جدا کرد و مرزهایی را مشخص نمود. مثلاً حضور تذهیب در کتابت دیوان‌های غزل ادبا، بستر انتقال خلقیات باطن‌گرایانه شده و روحیه‌ی لطیف شاعرانگی را در اجتماع دوچندان کرده است. از این رو، نمی‌توان نقش ادبیات، موسیقی، تئاتر، رقص و معماری را به طور کامل از هنرهای تجسمی جدا کرد و آن‌ها را بیرون از بستر اجتماعی پدیدآمده دید.اما امروزه وضع کمی تغییر کرده است. با ظهور سینما به عنوان هنری مرکب از همه‌ی هنرهای گذشته، هنرهای تجسمی به صورت مستقیم وارد اثرگذاری بر عادات اجتماعی شده‌اند و نقشی بی‌بدیل و بدون جایگزین پیدا کرده‌اند. امروزه سینما و بازی، دنیاهای جدید با عاداتی کاملاً متفاوت آفریده‌اند که نقش هنرهای تجسمی در این آفرینش‌ها بی‌سابقه است. سینما و بازی، هنرهای تجسمی را از سکوت بیرون آورده‌اند و زبانشان را در پیوند با ادبیات، باز کرده‌اند. از این رو، اثر آنان مستقیم است و باید در قالب مناسبات امروزی فهم شود. روح جامعه به وسیله‌ی هنرمندان و معماران، در فضاها و ابزارها مجسّد می‌شود و شکل و صورت می‌یابد. به همین دلیل است که با مراجعه به آثار معماری و محصولات صنایع مختلف مرتبط با یک جامعه، می‌توان اطلاعات زیادی از سبک زندگی آن‌ها به دست آورد؛ چرا که ارتباطات اجتماعی، جایگاه خانواده، روابط اقتصادی، محصولات اصلی تولیدی و تجاری، تعاملات مردم با حکومت، دین مردم و نسبت آن‌ها با نهاد رسمی دین، جایگاه و شکل اخلاق، حتی دستور زبان و هزاران مسئله‌ی مهم دیگر که در زندگی مردم حضور مستقیم دارند، خود را در فضاها و ابزارها نشان می‌دهند.آثار مرتبط با هنرهای تجسمی و معماری، نشانه‌هایی برای پی بردن به بخش مهمی از عناصر اجتماعی مهم جامعه هستند. این نوع نگاه به صنایع دستی است که می‌تواند تفاوت عمده‌ی آن را با طراحی صنعتی امروزی مشخص کند، وگرنه اگر فقط به ظرایف تکنیکی به‌کاررفته در ساخت آن‌ها توجه شود اختلاف عمده‌ی این دو و جدایی عمیق این نوع صنایع از هم، درک نخواهد شد.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۵ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۱:۲۷ ق.ظ

دیدگاه


پنج × 1 =