هستی شناسی رمان و ادبیات مبتنی بر رمان

هستی شناسی رمان و ادبیات مبتنی بر رمان

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:رمانی که جزء ناشناخته¬ای از هستی را کشف نکند غیراخلاقی است، شناخت یگانه اخلاق رمان است.ادموند بروخ
زمان، تنها زندانی است که انسان و معنا در آن زندانی¬اند. هایدگر (مارتین هایدگر فیلسوف آلمانی) زمان را تنها معمای هستی می¬داند و سعی می¬کند با فهم خود از هستی وجودی انسان که- تعبیری از من وجودی و فردی انسان است و آن را »دازاین« می¬نامد به تبیین زمان بپرازد. چگونه ممکن است که هستی نامحدود درعنصری زمانی و به ظاهر نامحدود، محدود شود. اگر هستی به مثابه یک کل محاط برهمه چیز حتی زمان است، پس هستی معنا یافته در متن داخلی زمان را چگونه باید تبیین کرد؟ پس انسان اسیر و زندانی زمان است و همراه او معنا یافتگی انسانی هم در محاصره زندان زمان ایجاد شده و در اطراف او انباشت می‌شود. انسان و معنا! انسان با زندان زمان معنا می‌شود و به تعبیری معنا در اسارات و عسرت انسان به وجود می‌آید. انسان در زندان زمان معنا می‌شود و این معنا شدگی اولین بارقه بروز معنا است. معنا با معنا شدن انسان در زندان زمان به وجود می‌آید. یعنی هم انسان با معنا شدن به حصار زندان اطراف خود پی می¬برد و هم معنا در شکل وجودی خود متولد می‌شود. اولین معنا این است، انسان می‌فهمد که زندانی است زندانی زمان! فهم این معنای اول! مشکل همیشگی انسان بوده است. انسان برای درک هر چه بیشتر معنای زندان بودگی خود یعنی»زندانی‌ای که می¬فهمد زندانی است ( و به تعبیری در زندان متولد شده و یا به قول خود هادیگر به شکل ازلی به اعماق این زندان پرتاب شده) و آزادی او هم همراه او در این زندان است« و در تصور محدود او خارج از این زندان هم آزادی¬ای در کار نیست! با خود در کلنجار است.بگذارید مثالی بزنیم! روح و جسم! نگاه امروزین ما به مقوله روح فقط و فقط انتزاعی است نه ایدئولوژلیک! روح در این مثال فقط یک مثال است! روح اندام واره‌ای است که جسم را حرکت می‌دهد، اما آیا روح که خود عامل اراده این جسم است، زندانی آن نیست؟ جز جسم روح کجا معنا و حرکت دارد. اصلا ًاین عامل اراده جسم بودن، معنا شدن روح را می‌رساند. اما معنایی که از خود اراده ندارد اما عامل اراده جسمی ازغیرجنس خود است!(به تعبیر شیخ شهاب¬الدین سهرودی انسان ابتدا و تؤامان هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی در غرب عالم هستی در زندانی از جنس ظلمت گرفتار شده است و آگاهی به این امر درد اول را می¬آفرینددرد هجران و دورافتادگی از مبداء و انسان اشراقی وعقل-مدار می¬کشد که از قعر این زندان ظلمت به سمت مشرق عالم صعود کند) روح تبلور وجودی خود را در زندان جسم می‌یابد، پس از یک جهت جسم برتری ذاتی نسبت به روح دارد زیرا که به مثابه زمان، روح را زندانی خود ساخته تا هم خود فعل شود و هم روح معنا! پس اگر به اصل ماجرا بازگردیم روشن می‌شود که این اسارت و عسرت انسان در زندان زمان، اراده حرکت زمان را هم بالفعل می‌کند. یعنی زمان باید زندان انسان و هستی او باشد تا خود هم حرکت کند و هم معنا شود!فهم چنینی معنایی به عنوان معنای اول بسیار سخت و نامنتظر است! اما پرسش مدام از هستی، بیشتر انسان را با چنین وضعیت معناشناختی اخت می‌کند! این اخت شدن به معنای پذیریش زندان زمان و معنای آن نیست بلکه حرکت مدام و متغییر انسان است به تغییر معنایی خود تا در کمترین حالت خود، شکل انتزاعی رهایی از چهارچوب زندان زمان برای او باقی بماند. این حرکت یعنی گسستن معنای فعلی معنا! انتظار از معناهای معنا نشده! این گریز از معنا نیست بلکه حرکت مدام انسان وهستی او است از معنایی به معنایی که خالق آن (هم حرکت و هم معناهای جدید) خود انسان است. انسان در حرکت از یک معنا به سوی معنایی دیگر، دوباره خود را و زندان اطراف خود را خلق می‌کند و این تنها راه مقابله و مبارزه با تخدیر، عادت و سکنا در زندان زمان است! با دور شدن از معنای اول، معنا هم در شکل معنایی خود تغییر چهره می‌دهد وهم حرکت مفهومی ومحتوایی خود را عوض می‌کند!
رمان، بعدی از این پرسش مدوام از هستی است. شعر، پیس (نمایشنامه) و حتی متون فلسفی ادبی و…شکل اولیه این پرسش بوده وهستند. امروزه این پرسش‌های مداوم با تغییر شکل و ساختار خود هنوز سیالیت خود را حفظ کرده¬اند. اما آیا این اشکال برای پرسش‌های بنیادی¬تری که از پس قرن‌ها تغییرات معنایی از انسان، از معنا از هستی، سربرآوردند کافی است؟ لحن پرسش و پرسنده تغییر کرده‌است لاجرم و لابد باید شکلی جدید به اشکال آن اضافه شود و آن رمان است. از این رهگذر رمان پرچم¬دار اصلی دغدغه¬های ادبی دوران معاصر است. نه دغدغه¬های ادبی که سایه آن بر روابط انسانی و تعاملات بشری نیز سنگینی می¬کند. خصوصا ًاینکه رمان یک پدیده شهری است و بر آمده از اعماق این روابط و نشان¬دهنده جریان، سیر و ظرافت¬های آن است.رمانی چینشی خلاقانه از واقعیتی است که حقیقتی تکه تکه دارد. واقعیتی که درپیرامون ما، در تاریخ و گذشته ما سیالان می¬کند، حال ما را به چالش می¬کشد و آینده ما را با وسواسی سؤال¬گونه و شک بر انگیز به انتظار می¬نشیند. رمان امروز نسبت به خود دست به خودکشی می¬زند. تمامی روابط داخلی ناظر بر فرم و شکل آن، محتوا و ساختار آن دچار از هم گسستگی می¬شوند. روایت پاره پاره، زمان یا زمان¬های درهم ریخته، مکان¬های در هم ، ذات پریشان رمان و درگیر با دیگر عناصر هنری ادبی (ادبیات داستانی) و فکری و در نهایت تعلیق عمیق همه عناصر خوانده شده، تعریف شده و شرح شده ادبی و شکسته شدن آنها. گویی رستاخیزی ادبی به وقوع می¬پیوندد و سپس آرامشی دیگر حاکم می¬شود و دیگربار این عناصر تعریف می¬شوند، خوانده می‌شوند و شرح می‌شوند. چرا چنین رستاخیزی به وقوع می¬پیوندد؟ چون ذات روابط انسانی دچار بحران و پریشانی است. معنای حاضر در بطن این روابط معنای واقعی نیست و اصلا ً معنایی رد و بدل نمی شود. وقوف به این امر یعنی وقوف به واقعی نبودن معنا در بطن روابط انسانی و رد و بدل نشدن معنا، خود حاوی معنا است. یعنی معنا در عدم معنا. انعکاس این وضعیت در زبان و روایت ادبی که صد درصد به دنبال چالش با معنا و رسیدن به معنا و فضای جدید است رویکردی جز رستاخیز معنا در پی نخواهد داشت. همین است که عناصر کلاسیک ومدرن ادبی (داستان¬نویسی) وبینابین این دو در رمان امروز دوباره زنده می¬شوند و از سوی با استفاده از آنها، گذری دگر بار از این عناصر اتفاق می¬افتد.این خاصیت اصلی رمان است که با طرح زوایای آشکار اما پریشان حیات انسانی انسان و از دیگر سو راندن بی چون و چرایی او به سوی آینده و در اصطلاح پرتاب کردن او به سوی آینده، انسان را از بلاتکلیفی و تعلل نجات می¬دهد و مجال پرسش از خود و پیرامون خود را نه برای یافتن پاسخ بلکه برای تحمل بار بودن و هستن خود به هر صورتی که هویت یافته را فراهم آورد. چرا که پرسش ایجاد تفکر می¬کند و تفکر ایجاد معنا! معنایی که کاملاً با صورت کلاسیک و شناخته شده معنا مغایرات دارد و حتی آن را به چالش نیز می¬کشد. در واقع معنایی که ضد خود و برای ادامه خود عمل می¬کند و این گونه حیات بشری نیز معنا دار می¬کند! رمان با شبکه¬ای کلان و لایه به لایه بر پایه این فرایند عمل می¬کند! در این میان انسان ترک آذربایجانی در شرایط فعلی خود بیش از هر چیزی نیاز به ساختار روایی رمان دارد. رمانی که با روایت پریشانی حیات او، او را دچار پرسش و سؤال کند تا اندیشه بودن و هستن در او باقی بماند و او مدام خود را و پیرامون خود را باز روایی و باز تولید کند و هم از دیگر سو رمان تنها فضای است که می¬تواند انسان ترک آذربایجانی را در شرایط معاصر خود تثبت ¬کند و او را از اعماق سنت و کلاسسیم ژرف و راکد و تکراری¬اش بیرون بکشد و به سوی آینده پرتاب ¬کند!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۶:۱۷ ق.ظ

دیدگاه


هشت × 5 =