نگاهی کوتاه به نقش کبوتر در قصه‌های فولکلور آذربایجان

نگاهی کوتاه به نقش کبوتر در قصه‌های  فولکلور آذربایجان

گروه فرهنگی: کبوتر یکی از کاراکترهای حیوانی است که در قصه‌های عامیانه‌ی آذربایجان دیده می‌شود. در قصص آذربایجان کبوتر پرنده‌ای است سخن‌گو که با کبوترهای دیگر حرف می‌زند و انسان‌ها را راهنمایی می‌کند. معمولاً دو کبوتر باهم در حال گفت‌وگو آرزو می‌نماید که کاش فلانی حرف‌هایشان را بشنود و به کار گیرد تا مشکلش را حل نماید. اگرچه نقش کبوترها در اغلب این قصه‌ها نقشی کوتاه است که صرفاً به راهنمایی نمودن کاراکتر اصلی قصه برای لحظات کوتاهی محدود می‌شود اما راهنمایی او مسیر قصه را عوض می‌کند و طالع قهرمان قصه را به نیکی ختم می‌کند. در قصص آذربایجان کبوتر یار و یاور انسان است که نقشی مثبت دارد و در این روند با راهنمایی ساده در قالب گفتگو بین دو کبوتر است راه غلبه بر مشکل را به قهرمان قصه نشان می‌دهد یا با اعطای پری از خود و باز در قالب گفت و گو بین دو کبوتر و توضیح نحوه­ی استفاده از پرشان به قهرمان قصه کمک می‌نماید.آنچه مسلم است کبوترها ماده هستند و دیالوگ ابتدایی آن‌ها برای راهنمایی قهرمان قصه چنین است:یکی از کبوترها خطاب به کبوتر دیگر می­گوید:- باجیلی ها باجیلی…
سپس در حالی­که خطابش دیگر کبوتر است به قهرمان قصه می‌گوید:-…یاتیبدیر اویاق، اویاقدیر سایاق اولسون، سایاق دیر ائشیتسین کی… (اگر خواب است بیدار، اگر بیدار است هوشیار و اگر هوشیار است بشنود که…).آنگاه آنچه را که به عنوان راهنمایی و کمک می­خواهد به قهرمان قصه بفهماند به خواهرش می­گوید. اگرهم تنها باشد در حالی که خطابش قهرمان است با خودش حرف می­زند.بعضاًً هم این کبوتر از جلد کبوتری خود بیرون آمده با قهرمان قصه ازدواج می‌نماید. عموماً وقتی قهرمان قصه در آب صورت خود را می‌شوید یا از آب چشمه می‌خورد در آب عکس زیبارویی را می‌بیند و وقتی بر می‌گردد او را در بالای درختی می‌بیند که لب چشمه است و تصویرش در آب افتاده است. یا اینکه دختری زیباروی در برکه­ای آب آبتنی می‌نماید و اینجا است که قهرمان قصه عاشقش می‌شود و به هنگام آبتنی دختر لباس‌های او را بر می‌دارد. وقتی پریان از آب بیرون می‌آیند دیگر پریان لباس‌هایشان را پوشیده و به جلد کبوتر به پرواز در می‌آیند اما دختر زیبای روی دنبال لباس‌هایش می‌گردد و در این حین با قهرمان قصه و خواستگاری او مواجه می‌شود. معمولاً شرطی از طرف پری برای ازدواج با قهرمان قصه وجود دارد که قهرمان قصه هم شرط را می‌پذیرد. معمولاً شرط این است که او به پشتش دست نزند. اما بعدها قهرمان قصه آن شرط را به نوعی- و بیشتر بر اثر کنجکاوی نادیده می‌گیرد و به پشت او دست زده و بال‌هایش را لمس می‌کند و اینجا است که با آشکار شدن رازش، پری در قالب جلدش رفته و به پرواز در می‌آید و جز افسوس برای قهرمان چیزی نمی‌ماند.»از خصوصیات توتمیسم تبدیل انسان به حیوان توتمی و برعکس در آمدن از جلد توتم به جلد انسانی است« (عادل عبدالله) «در بررسی ریشه­ی اساطیری فرهنگ عامه­ی آذربایجان درکی شهودی از رمز درخت که می‌تواند ژرف‌ترین خواست­های انسانی را منعکس سازد، زمانی بیشتر تحقق می‌یابد که درخت سیب رمز باروری می‌شود و میوه‌اش سترونی را زدوده و آبستنی را ارمغان می‌آورد.حتی درخت نمادی مقدس از بشارت روشنایی و زیبایی می‌شود وقتی که پریان در جلد کبوتر بر شاخه آن بال می‌افشانند و با گفتگوهای خود، مسیری را پیش پای قهرمانان می‌گذارد که حتی روشنی چشمشان را به آنان باز می‌دهد. همان‌گونه که در داستان شاه اسماعیل رخ می‌دهد (رمز و اسطوره در فرهنگ شفاهی آذربایجان-علیرضا ذیحق)
بعضی از جامعه شناسان معتقدند که حتی کبوتر در انجیل حیوانی مقدس است که از طرف خدا معرفی شده است:»چون تمامی قوم تعمید یافتند و عیسی هم [پیش از بعثت] تعمید گرفته دعا می‌کرد، آسمان شکافته شد و روح‌القدس به شکل کبوتری بر او نازل شد… اینک در ابتدای ظهور دین مسیح، کبوتر، ماهی و بره حالت رمزی برای این دین داشته، خود آثاری از توتم‌پرستی قدیمی بوده، حتی حیوان بی‌قدر و منزلتی چون خوک زمانی توتم یهودیان به شمار می‌رفته است« (ویل دورانت)برای نمونه در ذیل به نقش کوتاه کبوتر در چند قصه مردمی آذربایجان اشاره می‌شود:۱- در قصه‌ی“توکلوجه پادشاه” یا همان“ملیک اژدر” پر یکی از دو کبوتر چشمان نابینای پدر و مادر “ملک اژدر” را بینا می‌کند…۲- در قصه‌ی“نارا خاتین” دو کبوتر سخنگو هستند که با همدیگر صحبت و آرزو می‌کنند که “نارا خاتین” پری را که با بلند شدن آن‌ها به زمین می‌افتد برداشته و با مالش آن به حدقه‌ی چشم، اول چشمان خود را در کاسه‌ی چشمش قرار داده و سپس با مالش پر به محل گردن، سر بریده‌ی فرزندش را به تنش بچسباند…۳- در قصه­ی“نامادری” خواهر، خون برادرش را که به دستور نامادری و به خاطر ویار نامادری به گوشت پسرک توسط پدر سربریده شده است در یک بطری جمع آوری می‌نماید. بعد از هفت روز به خاطر ناراحتی خواهر، به اذن خداوند از بطری حاوی خون پسرک، کبوتری بیرون می­آید. این کبوتر عاقبت با تدبیر خود، دختر را از دست زن­بابا نجات می‌دهد و سپس به اذن خداوند خود نیز به قالب همان پسرک در می‌آید…۴- در قصه‌ی“ملیک محمد” پادشاه کبوتری دارد که خیلی دوستش می­دارد. کبوتر از پادشاه مرخصی می‌گیرد تا به عروسی برادرش برسد و تا ۳ روز برگردد. کبوتر در بازگشت تخم سیبی را برای پادشاه سوغات می‌آورد. به دستور پادشاه تخم سیب در باغ کاشته می‌شود که بعد از ۳ سال ۳ سیب طلایی بار می‌دهد و از این جا ماجرای قصه شروع می‌شود …۶- در قصه‌ی“گول سیناوره نه ائله دی؟ ” که واریانتی از قصه‌ی“اذانچی” می‌باشد و صمد به اتفاق بهروز در کتاب“قصه‌های آذربایجان”جمع آوری نموده‌اند در بخشی از قصه مردی به اسم “سیناور” با دختر عمویش به اسم“گ?ل” ازدواج می‌کند. دختر عموی مرد یعنی زنش به او خیانت کرده و با ۴۰ حرامی سر و سری پیدا می‌کند. سیناور به او شک می‌برد و شبی او را تعقیب کرده می‌بیند، زنش“گ?ل” به سراغ ۴۰ حرامی رفت. سیناور ۴۰ حرامی را بعد از بازگشت“گ?ل” می‌کشد و سر ۴۰ حرامی را در کیسه‌ای گذاشته با خود به خانه می‌آورد. فردا سیناور ماجرا را به زنش تعریف کرده و سر رئیس حرامی‌ها را نشانش می‌دهد. زن سیناور که رسوایی خود را می‌بیند وردی خوانده به صورت سیناور فوت می‌کند و او تبدیل به الاغ می‌شود. “گ?ل” الاغ یعنی در اصل سیناور را از خانه بیرون می‌اندازد. فردی در کوچه الاغ را صاحب می‌شود. روزی سیناور درحیاط خانه مشغول یونجه خوردن بو صاحبش هم در اتاق در حال چرت زدن بود که دو کبوتر (البته صمد و رفیقش بهروز در این واریانت صرفاً لفظ پرنده را به کار برده­اند که به نوع پرنده اشاره نشده است. اما چون در قصص دیگر که به شرح آن‌ها اشاره شد همیشه با کبوترهای سخنگو مواجه هستیم بنا را بر کبوتر فرض گرفتیم) به بالای درختی نشسته بودند که یکی از کبوترها به دیگری می‌گوید:“خواهر جان این الاغ را می‌شناسی؟ او همان سیناور است که دختر عمویش با وردی او را به شکل الاغ در آورده است کاش صاحب‌خانه بیدار بود و حرف‌های ما را می‌شنید و وقت بلند شدن ما برگی را که از درخت می­افتد بردارد و برگ را کوبیده و جوشانده­اش را به کله الاغ بریزد. در این صورت الاغ تبدیل به آدم یعنی همان سیناور اولی می‌شود…از قضا صاحب‌خانه که در عالم نیمه­خواب و نیمه بیداری بود این حرف­ها را شنیده و به کار می‌گیرد و الاغ تبدیل به سیناور می‌شود.البته در این قصه عین ماجرا دو مرتبه تکرار می‌شود و این بار سیناور با ورد همسر خیانت‌کارش به سگی تبدیل می‌شود. این بار سیناور را که به قالب سگی در آمده است قصابی در کوچه پیدا کرده و به خانه‌اش می‌برد. در خانه‌ی قصاب باز دو کبوتر بر بالای درختی آرزو می‌کنند که قصاب حرف‌های آن‌ها را بشنود و با خواندن دعایی که کبوترها خواهند گفت، سگ را در خزینه­ی حمامش دهد که در آن صورت سگ تبدیل به سیناور خواهد شد و اگر خود سیناور هم این ورد را بخواند و به صورت دختر عمو یا همان همسرش”گ?ل”فوت کند وردهای“گ?ل” برای همیشه بی‌اثر می‌شود. قصاب این حرف‌ها را شنیده و به کار گیرد و سگ به قالب سیناور در می‌آید. سپس سیناور این وردها را به کار گرفته و ورد همسر خیانت‌کارش را خنثی می‌کند…بعضاً در مواردی نادر در برخی قصص مثل قصه‌ی“قوش دیلی بیلن اسکندر” به جای ۲ کبوتر ۲ بلبل دیده می‌شود که همین وظیفه را دارند اما به نظر می‌رسد این موارد سهوی از طرف برخی راویان قصص باشد که به جای کبوتر به بلبل اشاره کرده‌اند.می‌دانیم امروزه کبوتر یکی از شناخته‌شده‌ترین نمادهای صلح است. برای انتخاب کبوتر به عنوان نماد صلح چندین عقیده موجود است:الف. »پس از آنکه نوح درگیر آن توفان سهمناک شد و از هر حیوان جفتى را انتخاب و بر کشتى سوار کرد…با پایان گرفتن طوفان، نوح از پرندگان خواست که هر کدام به سمتى پرواز کنند و براى او از خشکى‌هاى اطراف خبری بیاورند. مدتى نگذشت که کبوتری سفید در حالى که شاخه‌ای زیتون را در منقار داشت، بازگشت و خبر از زمینى سبز آورد.«(منبع:اینترنت).ب. پس از جنگ جهانى دوم، پیکاسو از طرح کبوتر سفید براى نشان دادن صلح و دوستى به عنوان نشان کنگره‌ی جهانى صلح در پاریس به سال ۱۹۴۹ استفاده کرد؛ و از آن سال به بعد این کبوتر به عنوان نماد صلح انتخاب شد. (منبع :اینترنت).البته به نظر نگارنده این نظریه جای سوال دارد چرا که نمی‌تواند داستان­ها و قصص تاریخی را که کبوتر در آن نماد صلح است در بر بگیرد. در خوش‌بینانه ترین بینش صرفاً از پیکاسو به بعد را می­تواند شامل می‌شود؟ج. البته برخی نیز معتقدند که نماد صلح از پرنده‌ی سفید ملل شرق مثل ویتنام، ژاپن و…برداشت شده است «زمانی که نخستین بار در ژاپن بعد از بمباران هیروشیما و ناکاساکى دختر بچه­ی ۱۱ ساله‌اى در سال ۱۹۵۵ به علت قرارگیرى در معرض تشعشعات رادیواکتیو به سرطان خون مبتلا شد. این دختر بچه که ساساکی ساداکو (sadako sasaki) نام داشت، شنیده بود درست کردن مرغ ماهی‌خوار با کاغذ و فکر کردن به آرزوها، باعث برآورده شدن آرزوها مى‌شود؛ لذا شروع به درست کردن مرغ‌هاى کاغذى کرد و به سلامت خود و پر شدن دنیا از صلح و دوستى اندیشید. اگرچه هزاران مرغ ماهی‌خوار درست کرد اما عاقبت در کمتر از یک سال بر اثر بیمارى سرطان جان باخت. خبر این مرگ غم‌انگیز به گوش مردم جهان رسید و پس از آن سازمانى به نام » sadako «- به نام همان دختر تأسیس گردید که شعار و هدف این سازمان اتحاد کودکان جهان در تلاش براى صلح و دوستى مطرح گردید که مرغ ماهی‌خوار سفید نیز سمبل و نماد این فعالیت شد. (منبع :اینترنت)البته به نظر نگارنده این نظریه جای سوال دارد چرا که مرغ ماهی­خوار هم­چنانکه از اسمش بر می‌آید از ماهیان تغذیه می‌کند و جای سوال است که پرنده‌ای که خود شکارچی است چه طور می‌تواند نماد صلح باشد؟د. در بین آذربایجانی‌ها روایت است که «گویند روزی پادشاهی قصد حمله به کشور همسایه کرد؛ لذا در مقابل کشور همسایه صف آرایی نمود. پادشاه کشور همسایه به لشگرش دستور آماده‌باش داد و به عنوان فرمانده دستور به آوردن لباس‌های جنگی‌اش داد. همه­ی پوشش جنگی پادشاه را به جز کلاه‌خود‌ش آوردند. وقتی که کلاه‌خود را خواستار شد خادمش گفت که“مادرت کلاه­خود را به من نداد. ” پادشاه با احضار مادرش علت عدم تحویل کلاه‌خود را جویا شد. مادر در جوابش گفت “کبوتری در کلاه‌خودات لانه کرده است و من نمی‌توانم با تحویل آن خانه‌ی کبوتری را ویران کنم. ” پادشاه باورش نشد خود برای آوردن کلاه‌خود رفت. پادشاه وقتی وارد انبار تجهیزات جنگی­ شد واقعیت گفته‌ی مادرش را با چشمان خود دید لذا وقتی پادشاه خواست کلاه‌خود را بردارد مادرش اجازه تخریب خانه‌ی کبوتر را به او نداد. پادشاه درمانده از مادر پرسید “پس چه طوری در میدان جنگ حاضر شوم. ؟”مادرش در جواب گفت “ بدون کلاه خود به جنگ برو. ”پادشاه بدون کلاه‌خود به میدان جنگ رفته در مقابل دشمن صف آرایی کرد. پادشاه لشکر کشیده پادشاه بدون کلاه‌خود را مسخره کرد. پادشاه علت حاضرشدگی بدون کلاه‌خود را به پادشاه مقابل توضیح داد. پادشاه لشگر کشیده باورش نشد لذا از پادشاه مقابل خواست که با همدیگر به انبار تجهیزات بروند تا با چشمان خود کبوتر لانه گزیده در کلاه خود را ببیند.دو پادشاه به انبار تجهیزات جنگی رفتند و با کبوتر لانه گزیده در کلا‌ه‌خود مواجه شدند.پادشاه لشگر کشیده به پادشاه مقابل گفت: مادر تو زن بزرگی است او با این کارش به ما نشان داد که خانه محترم است و حتی نمی‌توان خانه‌ی کبوتری را خراب کرد. با این وجود اینک برای ما عیب است که خانه‌های بسیاری را ویران کنیم. من از جنگ با شما منصرف شدم و با شما پیمان صلح می‌بندم؛ و از آن تاریخ کبوتر به عنوان نماد صلح قلمداد شد. (راوی:دکتر حمید سفیدگر شهانقی)به هر حال کبوتر در قصص تمامی ملل ترک کاراکتری مثبت است.

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳ ساعت ۳:۴۴ ق.ظ

دیدگاه


+ سه = 11