نوستالژی بن مایه اصلی ادبیات کهن ومعاصر

نوستالژی بن مایه  اصلی ادبیات کهن ومعاصر

گروه فرهنگی: نوستالژی که درزبان فارسی به غم غربت ترجمه شده، با این¬که تقریباً به تازگی ابداع شده است ولی به هیچ وجه نوظهور نیست. در فرهنگ آکسفورد به معنی احساس رنج و حسرت نسبت به آن چیزی است که گذشته و از دست رفته است .این اصطلاح در ابتدا مربوط به حوزة روانشناسی و در درمان سربازانی به کار می¬رفت که براثر دورشدن از خانواده و یا کشور خود دچار نوعی بیماری و افسردگی می¬شدند ولی رفته¬رفته به سایر حوزه¬ها مخصوصاً علوم انسانی و هنرکشیده شد و منتقدان درآثار شاعران و هنرمندان به جستجو درخصوص این موضوع و چگونگی بروز این رفتار ناخودآگاه پرداختند. نوستالژی یکی از پدیده¬هایی است که درجهان معاصر و در حوزة ادبیات نظر بسیاری از منتقدان را به خود معطوف داشته و کتاب¬های متعددی در این خصوص نوشته شده است. مانند:
غم غربت درحوزه سینما نیز نظر بسیاری از کارگردانان را به خود معطوف داشت، چند فیلم دربارة آن ساخته شد، بعضی از این فیلم¬ها به همین نام ساخته شدند. حاصل معنی این اصطلاح در فرهنگ¬های علوم انسانی به این صورت است: نوستالژی، غم غربت، اشتیاق مفرط برای بازگشت به گذشته، دلتنگی برای وطن و خانواده درگذشته، دوران خوش کودکی .
مؤلفه¬های اصلی غم غربت عبارت است از: دلتنگی برای گذشته؛ فاصله گرفتن از وطن مألوف؛ بیان خاطرات همراه با افسوس و حسرت؛- پناه بردن به دوران کودکی و یادکرد حسرت¬آمیز آن؛ اسطوره پردازی؛ آرکائیسم (باستان¬گرایی)؛ پناه-بردن به آرمان¬شهر.دو عنصر»بو« و»صدا« در تداعی گذشته¬ها و به تبع آن تحریک عاطفه¬های نوستالژیکی انسان بسیار مؤثر است و چنانکه در ادامه خواهیم دید، شاعران به این دو عنصر اهمیت خاصی داده¬اند. به سبب مبهم بودن ارتباط نوستالژی با سه مفهوم اسطوره، آرکائیسم و آرمان¬شهر به نکته¬هایی دربارة هریک از آن¬ها اشاره می¬شود: اسطوره: یکی از نمودهای غم غربت، اسطوره¬پردازی است در واقع اسطوره¬ها، بازسازی جهان آغازین ویا بهشت از دست رفته است با این دیدگاه، اسطوره¬پردازی نیز از بار نوستالؤیکی برخوردار می¬شود.» همة اساطیر به ما نشان می¬دهند که انسان خاستگاهی از سعادت، خودانگیختگی و آزادی لذت می¬برده است اما این حالت را متأسفانه در نتیجة هبوط از دست می¬دهد- یعنی در نتیجة آنچه به دنبال حادثة اسطوره¬ای، باعث گسستگی آسمان و زمین شد.- در زمان سرآغاز، در عصر پردیسی [بهشتی]، ایزدان به زمین می¬آمدند و با آدمیان آمیزش داشتند و انسان¬ها نیز می¬توانستند با بالا رفتن ازکوه، درخت، گیاه خزنده یا نردبان یا حتی بر بال پرندگان به آسمان بروند.
آرکائیسم: آرکائیسم یا باستان¬گرایی به عنوان اصطلاح ادبی، به کاربرد صورت قدیم زبان، واژگان یا نحو آن اطلاق می¬شود. کادن آن را به این صورت تعریف کرده است:»این اصطلاح با کهنه و قدیم سروکار دارد. تا پایان قرن ۱۹ در شعر رواج داشت. این امر دلایل گوناگون دارد. گاهی شکل قدیمی واژه از لحاظ وزن مناسب¬تر بود. غالباً کهن¬گرایی و استفاده از واژه-های قدیم یادآور گذشته است به¬خصوص واژه¬هایی که دوران شوالیه¬گری و رومانس¬ها را تداعی می¬کنند.«( آرکائیسم، زمانی از مصادیق غم غربت قلمداد می¬شود که زبان و ابزارهای آن برای بازسازی و یا فضاسازی گذشته به کار رفته باشد.
آرمان¬شهر: اندیشة وجود آرمان¬شهر یک اندیشة دفاعی بشر در برابر سختی¬ها و دلتنگی¬های روزگار بوده است. وجود آرمان¬شهر یا مدینة فاضله»پیشینه¬ای به قدمت تمدن بشری دارد. از هنگامی که جامعة انسانی پدید آمده، انسان در جستجوی آرمان¬شهر بوده است گاه آن را به صورت بهشت این جهانی تصور کرده است… جایی که اثری از رنج، اندوه، بیماری، کهن¬سالی و … نیست. کهن¬ترین افسانة شناخته شده دربارة بهشت این جهانی، حماسة گیلگمش است.« در ادب و فرهنگ ایرانی نیز به انحاء گوناگون با آرما¬ن¬شهرهای ساخته و پرداختة عارفان، فیلسوفان و شاعران مواجه هستیم.
ادبیات و غم غربت:یکی از بن¬مایه¬های اصلی در ادبیات گذشتة ایران مسئلة غم غربت است که بزرگ¬ترین انگیزة آن دورشدن از وطن مألوف بوده است. البته وطن دراین دیدگاه صرفاً به معنی زادگاه و محل پرورش است. دکتر شفیعی¬کدکنی دربارة تلقی گذشتگان از وطن می¬گوید:»تلقی قدما از وطن به هیچ¬وجه همانند تلقی¬ای نیست که ما بعد از انقلاب کبیرفرانسه داریم. وطن برای مسلمانان یا دهی و شهری بوده که درآن متولد شده بودند یا همة عالم اسلامی که نمونة خوب آن در اقبال لاهوری دیده می¬شود… که بهترین تصویرکنندة انترناسیونالیسم و جهان¬وطنی اسلامی است. مسئلة غربت روح یکی از بارزترین جلوه¬های نوستالژی درادب عرفانی ایرانی است. روح که از وطن اصلی خود دور افتاده است دراین جهان به دلیل تنگناهای موجود، یاد دوران خوش گذشته می¬افتد و ازاین که چنین عزّت وآسایشی را از دست داده است دچار دلتنگی وحسرت می¬شود. این مسئله دراندیشة سنایی(البته اصل اندیشه به ایدة نوافلاطونیان می¬رسد) و عطار و به¬خصوص مولوی بسیار پررنگ نمایانده شده است.
مولوی در بسیاری از قسمت¬های مثنوی و به صورت تمثیل مستقلی در داستان طوطی و بازرگان، برای رهایی از این حسرت و دلتنگی»مرگ ارادی« را پیشنهاد کرده است.
غم غربت در شعر معاصر: همچنان¬که در ادبیات گذشته نیز شاهد هستیم یکی از خصیصه¬های بارز آن نوستالژی است. در شعر معاصر این حسرت و دلتنگی به صورت¬های گوناگون به چشم می¬خورد. یکی از علت¬های اصلی تنوع آن، پیشرفت¬های سریع و حیرت¬آفرین تمدن و صنعت است که درکنار رفاه و آسایشی که برای نوع بشر با خود همراه آورده، خواه¬ناخواه بخشی از دلبستگی¬ها، عواطف، گذشته، مقدسات وچیز¬هایی از این قبیل را در خود بلعیده، از بین برده است و انسان¬ها را در مواجهة با تمدن، بیشتر و بیشتر دچار وحشت کرده و باعث شده که آنان برای غلبه براین وحشت و تنهایی خود به گذشتة خویش پناه برند و از آن¬ با حسرت یاد کنند.
مهاجرت خودخواسته یا اجباری بعضی از شاعران از ایران، دومین علت مهم نوستالژی است، این مسئله نیز ابعاد گوناگونی دارد که در ادامه به چند و چون آن خواهیم پرداخت. غم غربت در شعرچند تن از شاعران معاصر فرایند بسیار مهمی است که تبدیل به بخش بزرگی از اندیشة شاعر شده است. منوچهر آتشی بارزترین نمونة آن است. علاوه بر او در شعر نادرپور، اخوان ثالث، فروغ و سیاوش کسرایی نیز غم غربت را به صورت¬های گوناگون مشاهده می¬کنیم.طرح غم غربت در شعراین شاعران علت¬های گوناگون دارد که مستقیماً به زندگی و سرگذشت و احوالات روحی آنان و شیوة برخوردشان با جهان و تمدن کنونی و نگاه تیزبینانة بعضی ازآنان به زوایای مخرب صنعت درجهان مدرن دارد که در ذیل به صورت مفصل آن را خواهیم کاوید.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۶ ق.ظ

دیدگاه


+ شش = 12