نوروز در قامت موسیقی عاشیقی
علی رزم آرای
بهار ! شاید نزدیک ترین سمبل و نماد هست شدن و هست بودن است. بهار آفرینش هست ازنیست را آیه روشنی است. بر آمدن نور و روشنایی بعد از تاریکی سرد وطاقت فراسا فقط و فقط نشانه بهار است و شناسنامه ازلی ابدی آن !
هرجماعت انسانی در فرهنگ خود جایگاه والایی برای چنین شروع و آغازی در نظر میگیرد. بنای تمدن و تفکرهراجتماع انسانی بر ستون فقرات جهانبینی آن اجتماع پا میگیرد. جهانبینی هر اجتماع انسانی دیدگاه آن اجتماع را نسبت به منشاء (خالق)، آفرینش(خلاقیت)،جهان هستی ( چگونه بودن و چگونه هستن جمعی و فردی آن) و بقا و ادامه تمدنی و فرهنگی آن اجتماع را شرح میدهد.جهانبینی هر اجتماع انسانی در همه ابعاد و زوایای حیاتی و فرهنگی آن اجتماع متبلور میشود و آن اجتماع را برای بقا و دوام در مسیر حرکت زمان روبه سوی آینده رهنمون می کند و از خود نشانه هایی برای سیر صحیح این مسیر و نیل به مقصود آن ، به جای میگذارد.
زبان، خط و کتابت، معماری، علوم و اسرار مذهب و دیانت، کتاب آسمانی، فرهنگ فلوکلوریک ( آداب و سنن، مثل ها، متل ها ،آهنگها و روایتهای موسیقی عاشیقی ، ترانه های عامیانه ، آوازهای فولکلوریک کسب و کار همچنین تصنیف ها ،بایاتیها، اوخشاماها و لالایی و…) موسیقی و ادبیات و… همه و همه در خود نشانی از آن جهانبینی را یا با خود دارند و یا به صورتی دیگر، نشانهها و عناصر آن جهانبینی را در خودغرق کرده اند. برایمثال پذیرش دین مبین اسلام و تبلور کلام الهی در زبان فرهنگ جهانبینی آذربایجان .( خواب دیدن مولا علی (ع) و یا حضرت خضر و الیاس تکمیل کننده مسیر عاشیق شدن عاشیقها در فرهنگ ترکیآذربایجان به شمار می آید و اصطلاح “بوتا” را در مورد آن بکار می گیرند.)به کلامی دیگر اجزای فرهنگی در جهان بینی هر اجتماع از یک سو نشانههای تاریخی و زمانی آن به شمار می_آیند (یادمان های تاریخی) و از دیگر سو تعیین کننده زوایه دید مردمان آن اجتماع به جهان پیرامون خود و شرح حوادث مربوط به آن میباشند.برای مثال میتوان در ادبیات و شعر یک ملت و یا حتی موسیقی آن تبلور عناصر و اجزای فرهنگی دخیل در جهان بینی آن را دید و شنید و خواند و حتی سرود ونوشت.
شرح کلی و فشرده بالا مقدمه ایست برای ورود به موضوع اصلی این نوشتار که همانا تشریح ابعاد هستی بخش موسیقی عاشیقی و فرم شعری داخل در آن برای سرودن و خواندن بهار و هستی روان در تازگی آن. تاریخ عاشیقی از نظر زمانی عمری به بلندی و عمقی به ژرفای تاریخ ترک دارد. تاریخی که هم از درازنای تاریک پیش تاریخ رد پا دارد و جغرافیای حاکم بر آن گستره و حوزه بزرگی را شامل می شود. در نتیجه این مقال و نوشتار نه جای آن دارد و نه قصد آن و نه یارای آن که به این تاریخ بپردازد. از سویی هنر و صنعت عاشیقی موضوعی نیست که بتوان در طول یا عرض یک یادداشت و یا مقاله آن را جمع و جور کرد.هنر عاشیقی از بنیاد خود، هم موسیقی آذربایجان را در دل محفوظ دارد هم شعریت و قصویت حاکم بر فرهنگ آن را معرف است و هم اسطورهها حماسهها و روح اعتقادات دینی و مذهبی حاکم بر این منطقه را متبلور.
مجموع آهنگهای عاشیقی آذربایجان از نظر محتوا و جانمایه درونی به چهار دسته تقسیم می شود: شاد (گؤزللمه)، حماسی (قهرمانلیق) حزین (غم آهنگ) و عرفانی (الهی).
از تاریخ ساز عاشیقی ” قوپوز ” میتوان به نغمه ها و قالب های شعر این صنعت راه برد ، از ساختار این ساز میتوان به پرده ها و گوشه ها، حتی تمها و نتهای آن رسید و عمیق تر اینکه قوپوز خود تاریخ مجزایی برای شرح دارد که دل این مطلب ظرفیت آن را ندارد.اما این صنعت به کلام ، تاریخ فرهنگی آذربایجان را روایت می کند، از قام شامان ( شمنها ، آئین شمنیستی) تا اوزانها و باخشیها( بخشیها)، از اوزانها و باخشیها تا آشیقی و عاشیقی ( پذیرفتن دین مبین اسلام و دل سپردن به آوای وحی الهی ناب ترین موسیقی عالم) و عاشق شدن و یا عاشیق شدن و عاشیقی کردن و رنگ و بوی عرفانی گرفتن و…
می توان از صورت شعری این صنعت گفت،(ازهاوا های آن) از لحظه قوشما تا آن گرایلی، از دقیقه دیوانی تا مخمس و تصنیف و بایاتی ومستزاد. و یا استادنامه را یاد کرد و دییشمه را. به هر حال زبان قلم را به ارومیه بر می گردانیم که نام مکتب بزرگی از هنر و صنعت عاشیقی را هم با ارومیه می شناسند. مکتب ارومیه که به عبارتی گفته می شود در هنرعاشیقی عالی ترین و عرفانی ترین شاخه موسیقی آذربایجانی است ولی متأسفانه مجهول مانده است.موسیقی ترکی آذربایجان غربی با موسیقی آذربایجان شرقی از یک خانواده هستند. اما موسیقی آذربایجان (همسایه شمالی) و ترکیه در موسیقی آن بیتاثیر نبوده است . موسیقی عاشیقی در این استان نسبت به سایر موسیقی ها در مقام نخست قرار دارد، البته سایر موسیقی های متداول در این منطقه از قبیل کُردی و ارمنی و آشوری در ساختار این موسیقی هم تاثیراتی گذاشته اند. (و در مقابل به شدت از این موسیقی تاثیر پذیرفته اند به نحوی که در میان آشوریان و ارمنی ها و… سنت و صنعت عاشیقی رواج تام پیدا کرد ه است.) عاشیق ها درموسیقی عاشیقی آذربایجان_غربی مانند موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی از سازهای بالابان و قوال استفاده نمی کنند. عاشیق ها آذربایجان غربی به تنهایی هم خوانندگی میکنند وهم مینوازند و به این ترتیب اصالت موسیقی عاشیقی را در فرهنگ موسیقی این استان حفظ کرده اند. در صورتیکه در آذربایجان شرقی این سنت خنیاگری بعلت استفاده از ساز های بالابان و قوال افت کرده است. موسیقی عاشیقی در ارومیه ، سلماس، میاندوآب و خوی دارای یک سبک و شیوه است، ولی از نظر لهجه ها تغیراتی در آن دیده میشود. موسیقی آذربایجان غربی با موسیقی عاشیقی آذربایجان شرقی و جمهوری آذربایجان و ترکیه پیوند دارد ولی به موسیقی عاشیقی ترکیه نزدیکتر است و بسیاری از “هاواهای” ترکیه در آذربایجان غربی اجرا میگردد.
درازمنه گذشته در میان عاشیق ها سنتی بود بنام ” باقلاما” یا “دییشمه” که نوعی رقابت بصورت مشاعره بین عاشیق ها بوده است. این رقابت و مشاعره روزها به طول می انجامیده تا کسیکه اشعار و نغمات بیشتری اجرا میکرد ، برنده این رقابت مشاعره میشده و رقیب بازنده ساز خودرا به رقیب برنده هدیه میداده است. این سنت در آذربایجان غربی منسوخ شده است . قوپوز(ساز عاشیق ها) در آذربایجان شرقی و غربی به یک شکل و شمایل است ولی در آذربایجان غربی قوپوز سیم های کمتری دارد. قوپوز مورد استفاده در موسیقی عاشیقی، در آذربایجان شرقی دارای ? سیم است که در سه ردیف سه تائی کوک می شوند، ولی ساختارقوپوزعاشیقهای آذربایجان غربی به نحوی است که در ردیف وسط آن بجای سه سیم از یک سیم استفاده میشود ودر نتیجه این ساز در موسیقی عاشیقی آذربایجان غربی هفت سیم دارد. سیم وسط نقش مهمی در کوک کردن ” هاوا” های گوناگون دارد . تعداد پرده های قوپوز معمولا” ??تا??عدد است. موسیقی عاشیقی آذربایجان غربی به اسم مکتب عاشیقی ارومیه مشهور است.عاشیقها بیشتر در موضوعاتی نظیر وطن و عید نوروز، بهار، عشق و حماسه و… می سرایند و می خوانند.ازبزرگان موسیقی و صنعت عاشیقی میتوان عاشیقعلیسگر، عاشیق قربانی خسته قاسم، ساری عاشیق، عباس توفارقانلی عاشیق آلی، آغ عاشیق و… را نام برد، که در تکامل این صنعت در ادوار مختلف تاریخ تاثیر به سزایی داشتهاند.در چهارچوب مکتب ارومیه (استان آذربایجان غربی) هم میتوان به نامهای چون دوللومحمد، دوللو مصطفی، بالوولی مسکین عاشیق فرهاد،عاشیق رستم روضه چایی، عاشیق درویش و عاشق اصلان و… اشاره کرد. ازبین عاشیقهای در قید حیات و فعال در این مکتب هم میتوان عاشیق دهقان، عاشیق بولود، عاشیق میزراعلی سلماسی،عاشیق مناف و… را نام برد.
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۴:۳۶ ق.ظ