نقش نهضت امام حسین درعزت جامعه اسلامی

نقش نهضت امام حسین درعزت جامعه اسلامی

گروه معارف : امام حسین سرور و سالار شهیدان و احیاگر حقیقت اسلام است. هرچند در نگاه نخست پس از نهضت سیدالشهداء علیه السلام جز تعداد انگشت شماری از شیعیان بر باورهای شیعه باقی نماندند و اکثر یاران راستین ابی عبدالله ـ علیه السلام ـ در روز عاشورا به فوز شهادت رسیدند، سکوت خفت بار برخی از مسلمانان نسبت به سلاطین جور شکست و جرأت امر به معروف و نهی از منکر در میان امت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رشد یافت و این‌‌ همان عزتی بود که امام حسین با قیام خونین خویش برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد. نوشتار حاضر در صدد است با بهره گیری از حوادث تاریخی نخستین سال های پس از عاشورا، حقیقت مزبور را برای خوانندگان تبیین نماید. برای درک میزان تأثیر نهضت سیدالشهداء بر عزت جامعه اسلامی، نخست باید در مورد ماهیت بنی امیه و وضعیت جامعه اسلامی قبل از نهضت سیدالشهداء مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامی پس از نهضت امام حسین مورد بررسی قرار گیرد. بنی امیه، پیش از پیروزی اسلام قدرت بر‌تر مکه و حتی جزیرة العرب به حساب می‌آمدند؛ یعنی، هم از حیث نظامی و هم از حیث سیاسی و اقتصادی قدرت درجه اول شمرده می‌شدند.
آنان پس از بعثت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت کردند، چرا که حاکمیت ارزشهای اسلامی را با منافع دنیوی خویش در تضاد می‌دیدند. از این روی به رغم تساهل با سایر ادیان مکه، با اسلام به سختی به مبارزه پرداختند. آنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و مسلمانان را تحت سخت‌ترین فشار‌ها قرار دادند، به طوری که مسلمانان برای حفظ دین و انجام مناسک خویش دست از مال و منال و خاندان خود کشیدند و بناچار به حبشه و مدینه هجرت کردند، ولی کفار قریش به سرکردگی بنی امیه همچنان به تعقیب آن‌ها ادامه داده افرادی را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادارند.
آنان سه جنگ سنگین، خونین و خسارت بار را بر حکومت نوپای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه تحمیل کردند و در برخی از این جنگ‌ها ضربه‌های سختی به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلی آنان در این جنگ‌ها قبل از هر چیز نابودی اسلام و کشتن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بود، ولی در پرتو مجاهدت های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ و اصحاب راستین آن حضرت و در سایه امدادهای غیبی خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و مکه را فتح کردند. روز فتح مکه نیز ابوسفیان و فرزندانش تنها از روی ترس اسلام آوردند و سیاست دشمنی علنی و حمله از بیرون را به ستیز پنهان و نفوذ از درون تغییر دادند. آنان که از نابودی اسلام از طریق جنگ مسلحانه کاملا نومید شده بودند، این بار تصمیم گرفتند با نفوذ در ارکان جامعه اسلامی و اشغال مفصل های حساس دستگاه های تصمیم گیری جامعه، بار دیگر بر مسلمانان سیطره یابند.
از این رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را به دست گرفتند. اول یزید بن ابی سفیان و بعد از مرگ او برادرش معاویه فرمانده نیروهای نظامی و حاکم شام شدند. آن‌ها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ریاست دفتر عثمان و فرمانداری کوفه و مصر را نیز تصاحب کردند واز آنجا که فرمانداری کوفه بر تمام مناطق ایران نیز نظارت داشت، می‌توان گفت ایران هم تحت نفوذ بنی امیه قرار گرفت. آنان پس از نفوذ در دستگاه های اجرایی و اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکی از مهم‌ترین روش های استحاله آن‌ها، شکستن حرمت احکام اسلام از طریق رواج فساد اخلاقی و اقتصادی و اداری و تحریک احساسات مسلمانان بود. ولید بن عقبة بن ابی معیط رسما در کوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخواری استفراغ کرد. این عمل، سخت مسلمانان کوفه را خشمگین ساخت، به طوری که یکی از نمازگزاران (عتاب بن غیلان) گفت: »و الله لا اعجب الا ممن بعثک الینا والیا و علینا امیرا؛ قسم به خدا جز از کسی که تو را والی و امیر ما قرار داده تعجب نمی‌کنم«. سعید بن عاص رسما به مردم کوفه گفت: »انما هذا السواد فطیر لقریش؛ سرزمینهای سرسبز عراق، کالای بی‌مقدار قریش است«. این سخن بیانگر به یغما بردن حقوق فاتحینی بود که با جانبازیهای خود این مناطق را فتح کرده و اکنون براساس حق اسلامی خویش می‌بایست از محصولات آن استفاده کنند. از این رو اعتراض مردم را برانگیخت؛ مالک اشتر فرمود: »اتجعل ما افاء الله علینا بظلال سیوفنا و مراکز رماحنابستانا لک و لقومک؟ آیا این [زمینهای سرسبزی را] که خداوند در ازای شمشیر زدن‌ها و فرود آمدن نیزه‌هایمان به عنوان غنیمت به ما عطا فرموده، مال خود و قومت می‌خوانی؟«. معاویه گمان می‌کرد با کارشکنی های بنی امیه و عزل عثمان حکومت به دست او خواهد افتاد، روی همین جهت به زبان از عثمان حمایت می‌کرد ولی در عمل زمینه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم می‌ساخت. وی دوازده هزار نیرو در شام به عنوان حمایت از عثمان بسیج کرده بود، ولی کمی بیرون از شهر شام آن‌ها را متوقف نمود و از ادامه حرکت آنان به سوی مدینه ممانعت کرد. سپس خود به مدینه آمد و به عثمان گفت: آمده‌ام تا از نظر شما مطلع شوم، آنگاه برگردم و نیرو‌ها را بیاورم.
عثمان کید او را فهمید و گفت: »لا و الله، و لکنک اردت ان اقتل فتقول: انا ولی الثار؛ قسم به خدا! چنین نیست. تو می‌خواهی من کشته شوم و تو بگویی من صاحب خون [عثمان] هستم«. معاویه دنبال فرو افکندن حکومت عثمان و تحکیم قدرت خویش بود، ولی با تلاش بزرگانی چون مالک اشتر و عمار یاسر و محمد بن ابی بکر، مردم بعد از قتل عثمان با علی ـ علیه السلام ـ بیعت کردند و بنی امیه به هدف خود یعنی بنیانگذاری سلطنت اموی نرسیدند. البته آنان آرام ننشستند و عملیات تضعیف حکومت دینی را با تغییر شیوه ادامه دادند. امام علی ـ علیه السلام ـ ماهیت ضد اسلامی آنان را می‌شناخت به طوری که می‌فرمود: »و الذی فلق الحبة و برا النسمة ما اسلموا ولکن استسلموا و اسروا الکفر؛ قسم به آنکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، آن‌ها اسلام نیاوردند لکن به ظاهر تسلیم شده‌اند و کفر خود را پنهان کرده‌اند«. و شاید به همین جهت در‌‌ همان روزهای نخست خلافت، همه کارگزاران اموی را عزل کرد. امویان این بار علاوه بر ادامه استحاله درونی جامعه اسلامی از طریق ایجاد اختلاف بین گروه‌ها و دسته جات بیعت کننده با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ همزمان مبارزه علنی و بیرونی را مانند صدر اسلام آغاز کردند. ابتدا طلحه و زبیر را به جنگ با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ تحریک کردند. مروان بن حکم علنی در جنگ جمل شرکت نمود و اوضاع را به دقت زیر نظر داشتریال به گونه‌ای که وقتی علائم پشیمانی را در طلحه مشاهده کرد، در‌‌ همان میدان نبرد از پشت به سویش تیر افکند و او را از پای در آورد. معاویه نیز به محض اطلاع از بیعت مردم با علی ـ علیه السلام ـ طی نامه‌ای بیعت خود را با طلحه و زبیر اعلان کرد و از آن‌ها خواست به خونخواهی عثمان برخیزند.
سپس در جنگ صفین خود مستقیم روبه روی امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ قرار گرفت و وقتی از پیروزی نظامی در میدان نبرد نومید شد از طریق تزویر و تطمیع عناصر فرصت طلب، سپاه کوفه را فریفت و بدین وسیله مقاومت سپاه حضرت را شکست و دست به غارت شهرهای تحت نظارت و حکومت علی ـ علیه السلام ـ زد و سرانجام با بهره گیری از زر و زور و تزویر اقتدار حکومت امام علی ـ علیه السلام ـ و فرزند گرانقدرش امام حسن ـ علیه السلام ـ را متلاشی کرد. در ‌‌نهایت به سال ۴۱ هجری با شهادت امام علی ـ علیه السلام ـ زمینه فروپاشی حکومت دینی و تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت طاغوتی فراهم آمد و معاویه رسما در سخنرانی خویش در میان جمعیت کوفه پس از صلح امام حسن ـ علیه السلام ـ گفت: »انی ما قاتلتکم لتصلوا و لالتصوموا و لالتحجوا و لا لتزکوا انکم لتفعلون ذلک انما قاتلتکم لاتامر علیکم؛ من با شما نجنگیده‌ام تا نماز گزارده و روزه گرفته و حج بجا آورید و زکات بپردازید.
شما این‌ها را انجام می‌دهید. من با شما جنگیده‌ام تا بر شما حکومت کنم«. معاویه از زنده بودن نام پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در جامعه سخت ناراحت بود و اگر فرصت مناسبی می‌یافت، یاد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را از خاطره‌ها محو می‌کرد. معاویه تا زمان مرگ به هدف خویش نرسید ولی یزید سیاست پنهان پدر را آشکارا دنبال کرد و با عزم نابود کردن اساس دین و انکار رسالت و وحی و نبوت و معاد و قیامت و گرفتن انتقام کشته‌های کفار قریش در جنگ بدر به میدان آمد. بهترین گواه بر این مدعا سخنی است که هنگام ملاقات با سر مطهر حسین بن علی علیهما السلام بر زبان جاری کرده و در حقیقت با گفته خویش کفر خود را علنی نمود. پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بار دیگر تعصبات قومی و قبیلگی در میان مردم زنده شد و دقیقا به خاطر همین عصبیت‌ها در بیعت با امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ سستی به خرج داده، افسار جامعه را به دست کسانی سپردند که خود بار‌ها به ضعف و ناتوانی خویش برای اداره جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند. عمر در مورد تأثیر تعصبات قومی در کنار گذاردن امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ به ابن عباس گفت: »قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنی هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید«. وقتی دست جامعه اسلامی از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددی گردید؛ مشکلاتی چون، تبعیض در تقسیم بیت المال، بی‌مبالاتی نسبت به مسائل فرهنگی و حفظ دستاوردهای عصر بعثت، بی‌توجهی به پاسداری از ارزش‌ها، روی کار آمدن شخصیت های فرومایه و مسأله دار، حذف چهره‌های شایسته، گسترش روحیه نفاق، شیوع بی‌اعتمادی، پیدایش بدعت های ناروا، و سرانجام مهم‌ترین آن‌ها رواج تجمل گرایی و دنیاطلبی که مادر بسیاری از مصائب شد. یاران نزدیک پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانه‌های متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بی‌درد مبدل شدند.
وقتی ارزش‌ها تغییر کرد و سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه امر به معروف و نهی از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید، چون امتیاز آن‌ها به اموری بود که امروز رنگ باخته بود. از سوی دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام شد. آن‌ها نیز بنا بر معیارهای دوران جاهلیت نو ناخودآگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش می‌کردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه اشراف ضعیف الایمان را می‌پذیرفتند.
حاصل این فرایند این بود که بنی امیه به آسانی بر مردم مسلط گشتند، به طوری که اگر در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به عنوان یک حزب شکست خورده سیاسی در حاشیه مجالس حل و عقد جامعه اسلامی می‌نشستند، پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتی اصحاب با سابقه مهاجر و انصار را تحقیر و تهدید می‌کردند. این ماجرا از یک سو میزان سلطه بنی امیه و از سوی دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبت به آنان نشان می‌دهد. وضع به گونه‌ای شده بود که اگر کسی از بنی امیه مرتکب جنایتی می‌شد و طبق دستورات شرع مستوجب حد شرعی می‌شد، مسلمانان جرات نمی‌کردند حد الهی را بر او جاری کنند. طبق نقل مسعودی، وقتی ولید به جرم شراب خواری محکوم به شلاق شد، کسی از اصحاب جرأت نکرد، حد را بر او جاری کند، تا اینکه امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند.
قیام سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنی امیه تا حد زیادی از بین برد؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیامهایی که هر یک نشانگر رشد غیرت دینی جامعه اسلامی و پیام آور عزت مسلمانان است.نهضت ابی عبدالله در احیای فرهنگ شهادت طلبی و ایثار و ظلم ستیزی و نفرت انگیزی نسبت به سلاطین اموی و بازگشت به سوی اصالتهای عصر نبوی نقش مهمی ایفا نمود و همه این‌ها موجب بازگشت عزت از دست رفته مسلمانان گردید. به دیگر سخن، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامی را در جامعه زنده کرد و بر کالبد نیمه جان و بی‌رمق مسلمانان روح حق طلبی دمید.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۲ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۴۶ ق.ظ

دیدگاه


× 9 = هفتاد دو