نقش ذهنیت و باورهای فرهنگی درفهم حقایق دین

نقش ذهنیت  و باورهای فرهنگی درفهم حقایق دین

گروه فرهنگی: فهم دین علاوه بر قواعد و اصول لازم ممکن است با پیش فرضهایی همراه باشد و این پیش فرضها، فهم را کاملا متمایز بنماید. این که ذهنیت ها و پیش فرضها تا چه اندازه در فهم دین دخیل هستند و آیا با وجود آنها امکان دستیابی به حقیقت دین وجود دارد و یا خیر، چیزهایی اند که باید در آنها دقت به عمل آید.در طول تاریخ اجتهاد در دین، تفاوتهای قابل توجهی میان فقها و متکلمان دینی پدید آمده و نحله های گوناگونی شکل گرفته است . آیا به راستی همه این فهم ها درست بوده اند و همه آنها دستاوردهایی دینی است ؟
بی شک کسانی که وحی و یا کلام اولیای دین را می شنوند، در ذهن خود از آن مفاهیم تصوراتی دارند. حتی ممکن است درباره خدا، ملائکه، معاد و بهشت نیز این تصورات وجود داشته باشد; و یا درباره عبادت، راز و نیاز با خدا و کیفیت ارتباط بندگان با معبود خود در ذهن ها برای آن شکل و صورتی وجود داشته باشد.
تحولاتی که ممکن است در طول زمان در برخی مفاهیم پدید آید، انتظاراتی که گروههایی برحسب خواسته هایشان از دین داشته باشند تحولات اجتماعی و رو به رشد جوامع، همه عواملی هستند که ممکن است فهم دین را دچار تحول کنند و هر کسی از دین چیزی به دست آورد. آیا همه اینها دین است و روندگان آن، راه راست و درستی طی کرده اند؟ آیا چنین برداشت_هایی تطبیق مفاهیم دینی با ذهنیت ها و خواست ها نیست ؟ تصورات و برداشت های افراد برحسب استعداد و ذهنیت ها بسیار فراوان است . به همین دلیل ممکن است بدون رعایت قواعد فهم و برداشت، هر کسی برداشتی از انجام فرایض و اعمال دینی پیدا کند و بر همان اساس هم اعمال و تکالیف خود را انجام دهد. اگر برداشت ها و تفسیرها از دین مطابق با اصول و مبانی نباشد، چنین تکالیفی دیگر دینی نخواهد بود، بلکه هواها و خواسته ها و ایده های خود افراد است .
تفاوت تفسیر و استنباط از دین درست است اما نباید نکته ای اساسی را در این باره نادیده گرفت و یا از آن غفلت کرد. کسانی که دین را دریافته و به مردم ابلاغ می کرده اند، از سویی به وحی متصل بوده اند و از سوی دیگر با مردم ارتباط داشته اند. آنان تلاش کرده اند مقصود وحی را با زبان مردم به آنان توضیح دهند و متدینان را به افق نزدیکی در فهم دین برسانند.وقتی که آورندگان وحی نقش خود را در تبیین آیات الهی به درستی ایفا کردند، برای مردم و مخاطبانشان فهم جمعی پدید خواهد آمد; و با این توصیف، فهم ها در مورد یک چیز به هم نزدیک می شوند و در مسائلی اتفاق نظر به وجود می آید; سیره متشرعان را می سازد و به تدریج به نسل های بعدی منتقل می شود.
جانشینان پیامبران و به خصوص اوصیای پیامبر اسلام (ص) نیز همین نقش مهم را عهده دار بوده_اند. مدتی طولانی در میان مردم حضور داشته_اند و با بدعت ها و تحریف ها برخورد کرده_اند و حقیقت دین را برای مردم بازگو نموده_اند. متدینان را به رغم تفاوتها و اختلاف نظرها، به دیدگاهی نزدیک کرده اند. این تلاشها فهم عرفی و جمعی را پدید آورده و روشی را در میان متشرعان ایجاد کرده است . در فهم دین و اجتهاد و استنباط باید به این مهم توجه شود; فهم جمعی از متون دینی با رعایت قواعد فهم .
چنین برخوردهایی با دستورات دینی چه بسا به خاطر منفعت طلبی و چه بسا به جهت تحمیل عقاید، ایده ها و ذوق خود بر تعالیم دین بوده که حاصل آن قرار دادن دین در محاق است در قرآن علاوه بر تذکر نکته فوق آیاتی نیز به این حقیقت پرداخته است که آنچه خداوند اراده کرده و فرستاده همان دین حقیقی است و دیگران حتی پیامبر حق ندارند بر آنها چیزی بیفزایند. ورود در مباحث دینی بدون رعایت ضوابط لازم، نگرانی تحریف در دین را در پی دارد. و تحریف تنها منحصر در تحریف لفظی نیست، بلکه گاهی تحریف معنوی است .
یعنی پیامی دینی را به گونه ای استفاده کنیم که مقصود دین نباشد. در کتاب اصول کافی بابی آمده است درباره بدعت و نظر دادن درباره دین و قیاس در آن.در احادیث آن باب از آثار بدعت و بدعت گذاران سخن به میان آمده است . در همان باب، احکام الهی تغییر ناپذیر معرفی شده است : “حلال محمد حلال أبدا الی یوم القیامة و حرامه حرام أبدا الی یوم القیامة” “حلال محمد(ص) تا قیامت حلال و حرام او تا قیامت حرام است .”
حدیث صحیح، و دلالتش نیز روشن است . طبق مفاد همین نوع ادله، هر نوع اسنادی به دین و هر برداشتی از آن نمی تواند صحیح تلقی شود. مثلا تأویل های ناروایی که از سوی برخی فرقه ها انجام می گیرد، با ظواهر الفاظ و ضوابط سازگار نیست . روش کسانی که از دین برداشت سطحی آمیخته با احساسات می کنند و فرازی و یا آیه ای و یا روایتی را بدون توجه به ادله دیگر دستاویز قرار می دهند و بر اساس همان حکم دینی صادر می کنند، نمی تواند درست باشد.در صورتی که اهل فن با قواعد و مبانی عرفی و ضوابط شناخته شده مبادرت به دین شناسی کنند و از آن برداشت به عمل آورند به گونه ای که تفسیرها و برداشت_ها با سایر بخش ها و روح و حقیقت دین سازگار باشد، پذیرفته است ; و اختلاف فهم ها در این صورت قابل قبول است، چنان که در میان فقها و حتی متکلمان مرسوم و جاری است .منظور ما از روح و حقیقت دین نیز امری غیرقابل وصول و مجمل نیست ; و به عبارت دیگر مراد ما از روح و حقیقت دین، فلسفه دین و هدف از ارسال رسل و انزال کتب است که اعتلای اخلاقی و معنوی بشر می باشد.
تذکر این نکته نیز ضروری است که مقصود از تغییرناپذیر بودن احکام الهی که در حدیث فوق به آن اشاره شد تغییرناپذیری حکم شارع با محفوظ بودن و بقای موضوع آن است . زیرا نسبت هر حکمی به موضوع خود مانند نسبت معلول به علت است و با بقای علت، انعدام و زوال معلول عقلا ممکن نخواهد بود.
بنابراین در صورت تغییر در موضوع و در نتیجه زوال موضوع اول، حکم آن نیز تغییر می یابد. و این تغییر از راههای مختلفی امکان پذیر است ; از جمله : تغییر ماهوی موضوع حکم نظیر استحاله در اشیای نجس، عارض شدن یکی از عناوین ثانویه بر موضوع، مزاحمت دو حکم در مقام امتثال با فرض رجحان یکی از آن دو بر دیگری پایان موسم در احکام موسمی، تغییر در موضوعاتی که موضوع احکام ولایی و حکومتی قرار می گیرند، و زایل شدن علت در مواردی که حکم منصوص العلة باشد.
براین اساس اگر فقیه در حوزه احکام غیر تعبدی، با تشخیص کارشناسان به تغییر مصلحت و مفسده واقعی یقین پیدا کرد، به طوری که بقای حکم اول گزاف باشد، می تواند حکم جدیدی را استنباط نماید. در حقیقت در این گونه موارد حکم سابق تغییر نیافته، بلکه موضوع حقیقی آن که همان مصالح و مفاسد واقعی می باشد تغییر کرده است ; و تعبیر به تغییر حکم در آنها تعبیر مسامحه ای است .

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۴ اسفند ۱۳۹۴ ساعت ۵:۵۷ ق.ظ

دیدگاه


− شش = 0