نسلی بی خیال در راهند!

نسلی بی خیال در راهند!

مرتضی واحدیان
گروه اجتماعی: در این آرام آرام رو شدن پیامدهای ناشی از کم نگاهی به نسل امروزین جامعه،نگرانی های تازه ای همچون نور فانوسی دارد در چشم می زند که اگر از تندی این نور،سر به پایین اندازیم و راه خود برویم،صورت مساله پاک کردن را انتخاب کرده ایم و اگر سر روبه روی نور نگه داریم،در حالی که چشممان بینا باشد،طاقت نمی آوریم و این یعنی باید کاری کرد.
خلأ ارتباط های عاطفی و واقعی، کمرنگی صمیمت های بی شیله و پیله،گسست پیوندهای راستین و مبتنی بر باطن،شکست قول و قرارهای مبتنی بر اعتماد رو در رو، سرد و ساکن شدن هیجانات زندگی،کوتاه شدن عمر تعهدها دلبستگی به هیجان های زودگذر و دل خوشکنک های مصنوعی، تجربه شادی ها بواسطه محرک های صنعتی، غریبگی با سبک و سیاق زیستن های پیشین، بلاتکلیفی میان مرجع های هویتی و روآوردن و پناه بردن به مارک ها و مدها،…پازل های پیدا و ناپیدایی هستند که در جورچین کم توجهی های توامان شده با بی دغدغگی برای امروز و بی برنامگی برای فردا دارد شکل زندگی نسل تازه را نشان می_دهد.نسلی که در تواتر پسندیدن انتخاب های خود به سر می برد…
هر چیز تازه ای بعد از مدت نه چندان مدیدی برایش در حکم هیچ چیز می شود. نسلی که ساعت ها روبه روی یک مانیتور نشستن را بر ثانیه ای روبه روی چهره اعضای خانواده نشستن ترجیح می دهد.
جای اینکه سفره خانوادگی ذائقه اش را جلب کند میزی در کافی شاپ او را جذب می کند نسلی که نقش بازیگران سریال های شبکه های تلویزیونی بیشتر توانایی دغدغه ساختن و مشغول ساختن و التهاب ایجاد کردن بر ذهنش را دارند تا نقشی که خود باید فردا در سرزمینش بازی کند. چنین مقدمه ای را بهانه و شروعی می دانم برای بیان فضای روزگاری که افراد اواخر دهه هفتاد را بیشتر دربر می گیرد.
اگر در گپ و گفت با پدرو مادرهایی بنشینیم که پیشینه سنی شان به دهه۵۰ و قبل آن می_رسد،از میان گفتارهایی که در گفت_وگوهاشان بیرون می آید،می شود نشانه_هایی از بازگفت گذشته پیدا کرد،بازگفت_هایی نظیر این که بچه های امروز می خواهند همه چیز آماده باشد،حوصله ندارند قدیم ما کلی کار می کردیم اما بچه های ما می_خورند و می خوابند،بچه های امروز نازک نارنجی هستند،بچه های امروز توقعی اند و قدرنشناس و نظایری از این بازگفت ها که به جهت فرمی شاید متفاوت باشند اما به جهت محتوایی،اکثریت این بازگویی ها از گذشته،حق و حقوقی را به نسل امروزی تر (نسل سومی ها) نمی دهد.
بحران هایی که امروز نسل دهه شصت را فراگرفته است و موجب شده بیشتر چراها و چه باید کردهای سطح ساختار سیاسی و ساختار عرفی به چاره ای برای حل معضل و مساله این نسل بینجامد.در خود دارد بحران سازی می کند.
این بدین معناست که فرصت سوزی های زمانی که عواقبش امروز برای نسل دوم ملموس شده، در دور تسلسلی تاریخی برای نسل سومی ها بازتکرار می شود، بازتکراری که در آن شاهد عدم توجه به بسترهای فکری و فرهنگی نسل سوم، فراموش کردن تکلیف آینده نزدیک این نسل و خاموش ماندن به ماهیت امور پیرامون این نسل هستیم و لازم است در نظر گرفته شود که تجربه نسل سومی ها در دیگ تاریخ تازه ای شکل می گیرد و قوام می یابد، به گونه ای که این نسل با تنوعی از تجربه های ناپایدار،انتخاب های سریع الموت، اطلاعات بمباران شده بی در و پیکر روبه رو است.
این نسل سبک زندگی تازه ای را بواسطه سریال ها، فیلم ها، مجلات، اینترنت می بیند و متعاقبا سبک زندگی به روزی را می خواهد. در این سبک زندگی به اصطلاح به روز بسیاری از حریم خصوصی ها و محرمانه ها که در گذشته قداست داشت، جلوه قدسی خود را تا حدودی در فرهنگ این نسل از دست داده است.
ماهیت و فلسفه بسیاری از صمیمت ها،کنار هم بودن ها دیگر پشت دفاع از (فردگرایی و استقلال شخصیت) در ارتباط های بین الاذهانی این نسل به چالش کشیده شده است. رفتارهایی که انجام آن برای اکثریت نسل اول و غالب نسل دوم نشان احترام بود، برای نسل سوم نماد اقتدار است.
اینها یعنی در بدنه نسل سوم می توان نظاره گر پیشروی غده ای ناپیدا و ناملموس با حالتی خوش خیم بود، که نشان از بروز بیماری معناباختگی دارد. معناباختگی حالتی در رفتار اجتماعی و فردی است و بدین معنا است که فرد نمی تواند تجانس و تناسبی میان حال و گذشته خود پیدا کند، فرد معناباخته احساس می کند جامعه او را تنها گذاشته است.
در شرایط معناباختگی، تعاریف جامعه از فکر فرهنگ،اخلاق، هنجار، چگونه بایدی کنش ها و واکنش ها،تمایزات جامعه میان بهترین کیست و بدترین چیست برای افراد معناباخته،بی معناست و غیرقابل عمل. در این شرایط، جامعه می_خواهد افراد تشکیل دهنده اش را مقصر بداند و در روی دیگر سکه،افراد معناباخته، جامعه را با همان اتهام ها در ذهن خود طرد و نفی می کنند.
ظهور نسل معناباخته، به معنای ظاهر شدن افرادی است که در انتخاب هایشان، در دلیل هایشان، در استدلال هایشان…فقط و فقط خود را مهم خواهند دانست و حتی ضرورتی برای توضیح اعمال خود نخواهند دید، و این عملشان نه از روی بی احترامی بلکه از روی بی معنایی ارزش ها و منطق های زیستن اجتماع پیشینی است و در این میان اگر همچنان جنگ ناتمام میان مدرنیته و سنت چه در سطوح فکری و نظری و چه در سطح تناقضات شکل گرفته میان احکام از پیش تعریف شده زندگی با انتخاب ها و طرز فکرهای زیستن اجتماعی، بی نتیجه باقی بماند و یکی بر طبل سنت بکوبد و دیگری بر آواز دهل مدرنیته دل بسته باشد، وضعیت مبهم و متصلب انبوه کدام درست ها و کدام نادرست ها تاریک تر از آنچه که می بینیم،خواهد شد و باز اگر سوال های نسل امروز بی پاسخ بماند،تعجب کردن هایمان از آنچه اتفاق خواهد افتاد در فردای در راه، دور از انتظار نیست.
عدم همنشینی واقع بینانه و به دور از تکلف و منت با نسل سومی ها و برنامه نداشتن ودغدغه نداشتن برای تغییر ذائقه رخ داده در این نسل می_تواند شکاف بین نسلی تازه ای بیافریند و همه آنچه گفته شد،ضرورتی تاریخی را بر روندهای سیاست و فرهنگ وارد می کند، چرا که اگر در خوب بودن ارتباط های بین نسلی بر سر جای خود بماند، نسل های بی خیال در راهند.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۹ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۴۱ ق.ظ

دیدگاه


دو × = 18