نسبت حضور سالمندان در توسعه فرهنگی
علی رزمآرای
گروه فرهنگی:یکی از شاخصههای مهم توسعه انسانی و به طبع آن توسعه فرهنگی بالا بودن نرخ رفاه اجتماعی وعمومی است. هرقدر در یک جامعه انسانی اخلاق و منش اجتماعی درجه بالاتری را نشان دهد و از سویی توجه به ارزشهای انسانی و انسان اندیشی در این جامعه رشد و حرکت داشته باشد عدالت انسانی و زندگی مطلوب حاصل از آن بر قرار است.جدای از مسئله توسعه فرهنگی که ریشه در توسعه انسانی دارد، حیات مطلوب انسانی در گرو رشد متوازن اندیشهورزی انسانی در چهار چوب زندگی عمومی و شخصی است.مقوله اندیشه ورزی انسانی را میتوان از چند جهت و زوایه دید مورد بررسی قرارداد. اول آنکه انسان بنا به خصایص ذاتی خود مراحل مختلف رشد جسمی و روحی ، سپس رشد اجتماعی و اقتصادی و… را تجربه میکند، از سنی به سنی و از مرحلهای به مرحلهای!دوم آنکه انسان زندگی جمعی داشته و مشمول آن جمله معروف است که انسان موجودی اجتماعی است و به همین دلیل هویت فردی شخصی خود را در جمع و زندگی جمعی مییابد و معنا میکند.سوم آنکه انسان حیات وزندگی هوشمند داشته و از سر تکامل و فکر به تغییرات اساسی و اجباری زندگی خود روی میآورد و از همین رو با شرایط مختلف و افت و خیزهای متعددی روبه رو میشود.
چهارم آنکه انسان موجودی تاریخ ساز بوده و صاحب تاریخ است. تاریخ به مثابه وجود و کنش او، که میتواند ساخته پرداخته باشد و یا بر حقیقتی استوار! بنا به همین خصلت تاریخ سازی او موجودی عبرت گر و آینده پرداز است و اوهر قدر به مقوله اندیشهورزی انسانی متکی باشد بیشتر گذر عمر را درک کرده وبرای آن هر قدرهم کوتاه باشد و یا اگر از پایان آن هم باخبر باشد برنامه ریزی کرده تا بیشتر حیات انسانی را تجربه کند و برای بهینه بودن آن هم تلاش میکند.پنجم آنکه انسان موجودی منشاء پرداز است و به شکل آگاهانه به دنبال منشاء حیات خود است و در کنکاش شناخت و برای دست یابی به این مرکز خلاقه منشاء خود تلاش میکند. عرفان و تصوف، علم معاصر و آزمایشات تجربی گوناگون…. تا جایی که در هفتههای گذشته خبر کشف ذره مبداء اتم ماده با نام ذره خدا خبر ساز شد و…میتوان این پنج بعد را تا ده مورد دیگر هم برای وجود انسانی انسان برشمرد و گسترش داد وتشریح کرد اما اصل موضوع آنجاست که انسان این اراده خلاقه که نشان از یک مبداء خلاقه ورای تصور دارد که او را شناسنامه و باعث است چگونه میتواند با توجه به مراحل مختلف حیات خود و بنا به خواستگاههای انسانی و فرهنگی خود تعریف شود و ارائه گردد؟به عبارتی کودکی او، جوانی او، میانسالی او و سالمندی او با توجه به خواستگاههای فرهنگی و انسانیاش!قبل ازهرچیز پذیرش این نکته که انسان بنا به جغرافیای تاریخی و مذهبی خود دست خوش تطور و تغییر است و هویت ذاتی او بنا به همین دو عامل مهم تبیین میشود، دارای اهمیت است.
کلمه سنت را در نظربگیرید، این واژه را فارغ از بعد معنایی در بعد کاربردی آن تصور کرده و در نظر بگیرید. سنتی که حالت و فرم زندگی و حیات است. حاوی عالیترین روشها و امکانات تجربی برای زیستن در قالب آینده است. اما آبشخورهای این وضعیت کاربردی در عرصه کلمه سنت چه صورت و شکلی دارند؟آیا سنت تجربه صرف بوده و به درد تکرار میخورد و یا نه، تجربه آزموده بود و ریشه اصلی اندیشه ورزی انسانی میتواند باشد؟ برای مثال مرحله سالمندی انسان را در نظر بگیریم! انسان سالمند؛ پدربزرگها و مادربزرگها، پدران و مادران ما و…تجربه زندگی آنان قرار است چگونه به فرزندان، پسران و دختران منتقل شود که تکرار پذیر نباشد و از سویی مشکل گشا باشد نه مشکل زا و مشکل آفرین؟تجربهای که قرار است رأی به حبس این سالمندان در خانه و سرای سالمندی بدهد حتما خود دچار مشکل است و یا صاحب این تجربه، آن را نیازموده پا به سن گذاشته است!؟حکایت است که روزی پدر و پسری به کوهی رفتند! سبدی به پشت پدر بود که پدربزرگ پیر و نحیف پسر در آن جای گرفته بود. پدر و پسر میرفتند تا جای مناسب یافته و پدربزرگ پیر را در ان رها کرده و خود آسوده شوند و…. بالاخره یافتند و پدر سبد و پدربزرگِ داخل آن را زمین گذارد و رو به پسر کرد: برویم که کارمان به اتمام رسید.پسر نگاهی به سبد و پدربزرگ کرد و گفت: پدر سبد ماند، چرا برش نداریم؟ پدر جواب دا د: به چکار میآید پسرم این سبد؟ پسرجواب داد: زمانی که تو پیر شدی سبدی لازم است که تو را در آن جای بدهم و به کوه و کوهستان بیاورم و رها کنم! پس بگذار بردارم این سبد را! پدر متعجب و متاثر شد و سبد و پدربزرگ را از زمین برداشت و به خانه بازگردانند! راستی چرا؟ فرزند و کودک تا آنجا که به خوردش بدهند، تا مرحله جوانی خود، در حال اکتساب و آموزش است. مهم این است که تجربه زمان و تاریخ به نحوی به او انتقال داده شود که در وجود او تبدیل به اندیشه انسانی و فرهنگی شود واِلا ضد فرهنگ هم خود نوعی فرهنگ است!سالمندان یک جامعه پی و زیربنای آن جامعه هستند، هرقدر این پی و زیربنا محکم و اصولی باشد بنای که برفراز آن ساخته میشود فاخرتر و باشکوهتر خواهد بود.این بنا میتواند جوانان این جامعه انسانی باشد که نو و با امکانات به روز و علمی و دقیق ساخته شده و میتواند پایههای محکمی به قدمت سنت و تجربه داشته باشد که به عمق تمدن انسانی و تاریخی این جامعه ره ببرد.
از سویی انسان معاصر بنا به وضعیت جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی خود درگیر ماشینیزم و زندگی مکانیکی است. در چنین شرایطی مراحل تطور و تغییرات جسمانی و روحی، تاریخی و زمانی او دچار پریشانی و اجبار میشود.هرقدر جامعه انسانی از مرز برخورد متضاد سنت و زندگی مدرن دورباشد و این برخورد را نه تضاد که لازمه زندگی خود بداند و میراث سنت و قواعد آن را با اصول به محک مدرنیته بفرستد و بالعکس! زندگی و حیات جمعی او با تجربههای واقعی و اندیشه ورزی انسانی همراه خواهدبود.به عبارتی لازمه مدرن زیستن، درک واقعی سنت است و سنت زدگی محض، مخل این درک واقعی است.سالمندان یک جامعه منبع غنی سنت واقعی هستند. اینان خود زندگیاند اما سنت زدگی، آنان را محکوم به خانه سالمندان وسکوت خاموش کرده است.درچنین شرایطی دریک جامعه انسانی، سنت زدگی در اوج است و از مدرنتیه جز اسم و شلختهگی آن خبری نیست!به سراغ من اگر می آیید، نرم و آهسته بیایید که مبادا ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من!
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ ساعت ۳:۴۸ ق.ظ