نسبت اهالی فرهنگ با مردم عادی چیست

نسبت اهالی فرهنگ با مردم عادی چیست

علیرضا جباری دارستانی
گروه فرهنگی: گسست و شکاف موجود میان زندگی روزمره و فرهنگ و هنر برج عاج‌نشین کنونی، نشان می‌دهد که کنشگران فرهنگی ما تا چه حد نسبت به مسائل اصلی مردم جامعه‌شان گیج و گنگ هستند.
چند روز پیش طی مصاحبه با یکی از مدیران ارشد فرهنگ و هنر کشور به این نتیجه رسیدم که این مدیر و دیگر مدیران فرهنگی و هنری اساسا در درستی از زندگی روزمره ندارند و آنچه از فرهنگ و هنر مراد می‌کنند، به کلی منفک از حیات عمومی، زندگی روزمره و انضمامیاتی است که تبلور ارزش‌های فرهنگی و هویات اجتماعی صرفاً از طریق آنها قابل دریافت، ارزیابی و البته گسترش است.
این مدیر فرهنگی هنری معتقد بود که هنر و فرهنگ ارتباطی با مسائل موجود در زندگی روزمره ندارد و اساسا فرهنگ و هنر با پرداختن به امور والا و ارزش‌هایی مجردی که از گذشته به جا مانده است، می‌تواند تغییری در انسان و جامعه ایجاد کند.
او می‌گفت مسائل زندگی روزمره جایگاه خاصی در هنر و فرهنگ ندارند و اساسا چنین مسائلی حتی برای کسی مهم هم نیستند!
آری برای مدیر فرهنگی و هنری ما حیات روزمره و فرهنگ عمومی تجلی یافته در آن، محلی از اعراب ندارد؛ حیاتی که تنها ساختار شکل‌دهنده به هویتهای اجتماعی افراد در دل یک جامعه هستند و از این نظر امکان داوری در خصوص کلیت فضای فرهنگی یک جامعه و کشور را تعیین می‌کند.
به طور کلی هویت و فرهنگ عمومی دو روی یک سکه‌اند؛ آنچه هویت و شخصیت ما در حیات اجتماعی را به شیوه‌ای مستمر تعین می‌بخشد، از وجه دیگری همان روح و اتمسفری است که در قالب فرهنگ عمومی بر محیطی عینی و انضمامی به عنوان »جامعه« حاکم است. منظور از اینکه هویت روی دیگر سکه فرهنگ است، همین است.
از این نظر ارتقا، رشد، تقویت و حتی بقای یکی به استمرار دیگری منجر می‌گردد و برعکس ابتذال، اضمحلال و سقوط یکی به انحلال دیگری هم می‌انجامد.
اما بستری که هویت و فرهنگ عمومی در دل آن به عنوان یک خاستگاه عینی عمل می‌کنند چیزی نیست جز »زندگی روزمره«! هم هویت ما و هم فرهنگ عمومی جمعی ما شدیداً وابسته به مناسبات فضای عینی زندگی روزمره است و در دل کنش‌ها و واکنش‌های فردی و جمعی ما در این حوزه بروز ظهور پیدا می‌کنند. زندگی روزمره در حکم همان منبعی است که می‌تواند حدود و ثغور هویتی ما را از یک سو، و ماهیت فرهنگ عمومی ما را به طور کلی مشخص کرده و بنیادهای آنها را آشکارا تعیین کند.
بدین ترتیب مطالعه فضاها، ارزش‌ها، کنش‌ها و رخدادهای مختلف جاری در زندگی روزمره در یک جامعه، به خوبی روشنگر وجوه هویتی و فرهنگی آن جامعه خواهد بود.
از این نظر حیات فرهنگی یک جامعه که شدیداً مرتبط با هویت اعضای آن جامعه است، نه در دانشگاه‌ها و آکادمی‌ها و مراکز سیاست‌گذاری فرهنگی و تولید دانش و محتوا و نه حتی در محافل ادبی و هنری و فرهنگی و محل گردهم‌آیی‌های فعالان این حوزه‌ها، بلکه درست در »کف خیابان«، داخل تاکسی‌ها و اتوبوس‌ها و متروها، در مجاورت صفهای شکل گرفته برای خرید نان از نانوایی و خرید گوشت و پنیر و مرغ و صابون از فلان و بهمان فروشگاه زنجیره‌ای قابل مطالعه است.
و به همین دلیل هر گونه فاصله‌گیری کنشگران فرهنگی از این فضا به معنای نابودی همه سرمایه‌هایی است که در عرصه‌های مختلف فرهنگی و هنری صرف می‌شود. زیرا هیچ امر والایی جدای از همین بستر حیات عمومی قابل طرح و درک نیست که بتوان با فراتر رفتن از این ساحت انضمامی آن را به چنگ آورد.
حتی اگر قرار است »خدا« را به عنوان مجردترین معنای حیات بشری درک و باور کرد این باور باید بتواند با ابتنا بر فهم فرهنگی خاصی از انسان و جایگاه او در جهان و نسبتش با امر سرمدی، زندگی روزمره و حیات عمومی و انضمامی آدمی را سامان دهد؛ و الا بدون چنین تاثیری، باور و اعتقاد داشتن به خدایی که کمترین دخلی در زندگی آدمی ندارد، اساسا چه معنایی می‌تواند داشته باشد!؟
بنابراین فرهنگ عمومی جامعه و هویت اعضای شهروندان آن را باید در راستای انواع همدلی‌های فرهنگی و اجتماعی عینی و ارتباطات همسایگی و دوستانه و در نقطه مقابلش در دل دعواها و جار و جنجالهای موجود در سر چهارراه‌ها و پیاده‌روهای شلوغ شهر و بسیار راحت‌تر از اینها در الفاظ و ادبیاتی که در این فضاهای عمومی و غیرمنفرد مبادله می‌شوند مورد بازخوانی و مطالعه قرار داد؛ فضاهایی که عموم دست‌اندکاران فرهنگ و هنر و سیاست‌گذاری‌های فضای عمومی از آن درک درست، عینی و بی‌واسطه‌ای ندارند!صِرف قدم زدن در این فضاها که به طور عینی زندگی روزمره ایرانیان را به بهترین شکلِ خود، نمایش می‌دهد کافی است تا بسیاری از توهمات موجود در سیاست‌گذاریها و برنامه‌ریزیهای فرهنگی و هنری در جامعه ما به آب زلال واقعیت شسته شوند.
این همان مواجهه بی‌واسطه و مطالعه زندگی روزمره است که فضاهای بسته و سوژه‌های برج عاج‌نشین عرصه‌های فرهنگ و هنر فاقد آن هستند؛ خواه این برج‌ها متعلق به روشنفکران باشدف خواه کنشگران فرهنگی انقلابی. همه فضاهایی که باعث ایجاد فاصله میان کنشگران فرهنگ و هنر و مردم بشود، »برج عاج« است! فقدان ارتباط معنادار بین کنشگران فرهنگی از صدر تا ذیل، با مردم عادی و معمولی و هویت‌های متکثر اجتماعی که موجب گسست و شکافی عمیق میان فرهنگ و هنر ترویجی و دستوری نهادها، با صحنه کنش و رفتار عامه مخاطبان این فرهنگ و هنر، یعنی زندگی روزمره شده است مهمترین چالش موجود در فضای فرهنگی ایران است.
همین امروز می‌توان به مراکز ارائه آثار فرهنگی و هنری روز در جامعه رفت و پس از مواجهه مخاطبان عام با این آثار در خصوص درک و دریافت و تاثیرپذیریشان از آن آثار هنری و فرهنگی با آنها گفت‌وگو کرد؛ خود نگارنده در دل این نوع گفت‌وگوها و اظهارنظرها به کرات شاهد اعترافاتی صریح در خصوص »بی سر و ته بودن« »غیر قابل فهم بودن« و یا در بهترین حالت »عدم مناسبت موضوعات طرح شده در اثر، با مسائل اصلی زندگی کنونی« و از این رو »غیرتاثیرگذار بودن« آثار در زندگی روزمره بوده است.
هر کدام از ما زنان و مردان بسیاری را می‌شناسیم که دیگر مانند گذشته به سراغ کتاب‌فروشی‌ها، سینماها، سالن‌های تئاتر و کنسرت و… نمی‌روند و خود را به مطالعه، تماشا گوش‌دادن چندین‌باره کتابها و فیلمها و موزیک‌های تکراری قدیمی محدود کرده‌اند.
هنوز هم فعالان فرهنگی و هنری ما تصور می‌کنند که راه تاثیرگذاری بر روند هویتی و فرهنگی جامعه تولید محتوا و محصولاتی اعم از کتاب و فیلم و آلبوم موسیقی و مجموعه یا گزیده مقالات و… یا برگزاری چند جشن و همایش و کنگره و نشست و ارائه خروجی‌های آن‌ها است! تشخیص اینکه همه این محصولات و تولیدات و محتواها تا چه حد با آنچه در متن و بطن جامعه و در ضمن »زندگی روزمره« مردم فاصله دارد، اصلا دشوار نیست و اینکه مخاطبان همین جلسات و جشن‌ها و کنگره‌ها برای دریافت »بسته تغذیه« و خوراکی‌های این جلسات استقبال بیشتری نشان می‌دهند، تا آنچه در قالب محتواها، لوح‌های فشرده، کتاب، مقاله، بورشور و… در این جلسات ارائه می‌شود، خود کمترین و البته روشنترین نشانه برای درک آن فاصله است.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر، این واقعیت که صرفا اگر بلیط‌های مجانی فلان تئاتر و کنسرت و سینما و همایش و برنامه و فلان به دست مخاطبان و مردم برسد، در این برنامه‌ها شرکت خواهند کرد، یا اینکه اگر قرار باشد کتابی پرفروش شود و نوبت چاپ چند ده یا چند صدتایی داشته باشد، حتما باید ارگانی بیاید و آن را بخرد و به طور هدیه، یعنی به طور رایگان توزیعش کند، یا اینکه روشنفکران با همه ادعاهایشان نمی‌توانند مردم کف خیابان‌ها را صرفا به دلیل محتواهایشان به نشست‌های جذاب و پر زرق و برقشان بکشانند نشان می‌دهد که آن گسست و شکاف در زندگی روزمره و فرهنگ و هنر برج عاج‌نشین ما چقدر عمیق است و کنشگران فرهنگ و هنر ما تا چه حد در سامان دادن به وضعیت هویتی و فرهنگ عمومی جامعه گیج و گنگ و ناتوانند.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۹:۵۱ ق.ظ

دیدگاه


پنج × = 35