نبود اطمینان و امید مدنی عامل بروز خشونت های اجتماعی

نبود اطمینان و امید مدنی عامل بروز خشونت های اجتماعی

مولود پاکروان
گروه اجتماعی: تردیدی نیست همه افراد گاهی از فشار یا استرس زندگی روزمره خسته می‌شوند و وقتی می‌بینند برای تغییر شرایط نامطلوب اطراف فرصت یا امکانی ندارند کنترل روی رفتار یا گفتارشان را از دست می‌دهند. اما وقتی این رفتارهای پرخاشگرانه از گاه‌ به‌ گاه به دائم تبدیل می‌شود، آن‌وقت با جامعه‌ای روبه‌رو می‌شویم که عنوان عصبانی‌ترین مردم جهان را به نام خود رقم می‌زند.
خشونت‌های خیابانی، درگیری رانندگان با یکد یگر، ضرب‌وجرح و قتل‌های خانوادگی تخریب اموال عمومی و حمله به صفحه شخصی افراد مختلف در شبکه‌های اجتماعی و پرکردن آن با دشنام و ناسزا، بخش دیگری از این تصویر ناخوشایند است. وقتی افراد عصبانی می‌شوند، به این فهرست می‌توانید رفتارهای پرخاشگرانه دیگری را هم اضافه کنید.
به نظر می‌رسد هر روز افراد بیشتری کنترل روی رفتارشان را از دست می‌دهند و به جمع عصبانی‌ها می‌پیوندند. از سیاستمداران در صحنه رقابت‌های انتخاباتی گرفته تا مردم عادی در کوچه و خیابان، از اعضای شبکه‌های اجتماعی تا همکاران یک مجموعه اداری، همه به آسانی از کوره در می‌روند و به هم چنگ و دندان نشان می‌دهند. به ندرت روزی می‌گذرد، بی‌آنکه خبری ناخوشایند از قتل و خشونت نخوانیم و نبینیم. در سوپرمارکت، در مترو، در سینما و حتی در هتل و رستوران، فراوانند مردمی که بر سر سبد خرید و صندلی و نوبت ورود با هم دست‌به‌یقه می‌شوند. جایی باقی نمانده که از خشم در امان باشد.
آیا مقصر اقتصاد است؟ آیا رانندگان بی‌مبالات متخلف مردم را عصبانی می‌کنند؟ ترافیک و آلودگی هوا مردم را عصبی کرده؟ یا شاید خلف وعده‌های دولتمردان عصبانیت شهروندان را تشدید می‌کند؟ فرقی نمی‌کند پاسخ چه باشد مهم این است که ما حالا در یک جامعه عصبانی زندگی می‌کنیم.
مردم چرا عصبانی می‌شوند؟ همان‌گونه که گفتیم محققان در پاسخ به این سوال فرضیات مختلفی دارند اما دو فرضیه در دهه‌های اخیر بیش از سایرین مورد تاکید قرار گرفته است: از یک‌سو انتظارات افراد جامعه روزبه‌روز افزایش پیدا کرده و از سوی دیگر سطح استرس نیز رو به فزونی گذاشته است. افزایش انتظارات بدین معناست که هر فرد و جامعه از جهان پیرامون خود انتظارات بیشتری پیدا کرده؛ افراد این حق را برای خود قائلند که همه‌چیز بخواهند، آن هم به طور کامل و بی‌نقص. گفته می‌شود در جوامع پیشرفته، بخشی از این انتظارات فزاینده ناشی از رواج فرهنگ »امتیاز مصرف‌کننده«
(consumer charter) است که در یک دهه گذشته رشد قارچ‌گونه‌ای داشته است. این مفهوم امتیازی است برای »حقوق« مصرف‌کنندگان که سبب شده همه افراد در تمام جنبه‌های زندگی انتظار دریافت خدمات ویژه داشته باشند. وقتی که ناگزیر در دنیای واقعی خلاف این انتظارات رخ می‌دهد، افراد احساس می‌کنند حق دارند عصبانی شوند. حق دارند پرخاش و اعتراض کنند. غذای شما در رستوران بی‌کیفیت است؟ در بانک خدمات درستی دریافت نمی‌کنید؟ خدمات پس از فروش ماشین‌تان به خوبی ارائه نمی‌شود؟ در سینما، یک نفر پشت سرتان با صدای بلند چیپس و پاپ‌کورن می‌خورد؟ راننده خودرو جلویی بد می‌راند؟ پس حق دارید از کوره در بروید و به کسی که حق‌تان را پایمال کرده پرخاش کنید!از سوی دیگر جوامع روزبه روز پرخواست‌تر (overdemanding) می‌شوند و سرعت زندگی مدرن و ریتم تند و بی‌وقفه آن سطح استرس افراد را بالاتر برده است. افزایش استرس خود سبب می‌شود تحمل افراد برای پذیرش خطا و اشتباه در امور مختلف به شدت کاهش پیدا کند. اشتباهاتی که در نحوه انجام مسائل رخ می‌دهد باعث می‌شود ما از رسیدن به آنچه می‌خواهیم – حال برای لذت یا برای زندگی و کار- بازبمانیم. صف طولانی خریداران سبب می‌شود نتوانیم به سرعت خرید کنیم. کارکنان بی‌حال و کند بانک باعث می‌شوند وقت و انرژی‌مان برای انجام یک کار فوری تلف شود. تاخیر در پروازها ما را از کار و زندگی عقب می‌اندازد.
به خاطر استرسی که داریم تحمل ما در برابر این موانع کاهش می‌یابد و به دنبال آن عصبانی می‌شویم. تلفیق »انتظارات فزاینده« با »استرس« به ظهور »شخصیت‌های عصبانی« منجر می‌شود؛ به همین دلیل است که این روزها آقایان و خانم‌های عصبانی بیشتری را پیرامون خود می‌بینیم.
علاوه بر آنچه گفته شد عوامل زیاد دیگری می‌توانند سبب خشم شوند. چیزهایی که ما را از رسیدن به اهداف‌مان بازمی‌دارند، انتظارات برآورده‌نشده، احساس تبعیض یا سوءاستفاده.
تحمل افراد در برابر این شرایط، به ویژه وقتی استرس بالا باشد، کاهش می‌یابد و نه‌تنها احتمال بروز عصبانیت در آنها بیشتر می‌شود بلکه احتمال آنکه این عصبانیت با رفتارهای پرخاشگرانه و خشن همراه شود بیشتر می‌شود.
در کنار همه فرضیاتی که علت عصبانیت افراد را تبیین می‌کند، فرضیه ساده اما مهم دیگری وجود دارد: »پول«! به نظر می‌رسد در بیشتر جوامع شرایط اقتصادی بهبود پیدا کرده اما واقعیت‌های پنهان دیگری نیز وجود دارد. کاهش دستمزد، از دست دادن شغل، افت کیفیت خدمات، بیکاری، تورم و… واقعیت‌های غیرقابل انکار جامعه‌اند. تحلیلگران می‌گویند ما شاهد »ناامیدی مدنی« هستیم. دوره‌های سخت ترس و ناامنی ایجاد می‌کند. افراد احساس امنیت شغلی و امنیت مالی خود را از دست می‌دهند. به خدمات بهداشتی و اجتماعی اطمینان ندارند. دچار احساس ناامنی اجتماعی می‌شوند و دیگران را مقصر می‌دانند: دولت، اقتصاددان‌ها، بانک‌ها مدیران و… از همه بدتر سرمایه‌داران و ثروتمندان و این شروع یک چالش دیگر است؛ احساس نابرابری و تبعیض و چپ‌افتادن با پولدارها.
در سال‌های اخیر جهان شاهد گسترش علائم خشم عمومی نسبت به نابرابری اقتصادی بوده است. فراتر از جنبش‌هایی نظیر تسخیر وال‌استریت، بسیاری تحلیلگران رای به برگزیت و انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری آمریکا را دست‌کم بخشی از پیامد خشم جهانی نسبت به تبعیض و ناکارآمدی دولت‌ها در رفع نابرابری می‌دانند. اختلاف میان دارا و ندار و ثروتمند و فقیر ریشه‌ای تاریخی و قدمتی دیرینه دارد اما به نظر می‌رسد مردم در دهه‌های اخیر در برابر این پدیده واکنش‌های تند و تیزتری نشان می‌دهند. مهم‌تر آنکه پیامدهای این پدیده پا را از حوزه اقتصاد و سیاست فراتر نهاده و دست به گریبان سلامت فردی و اجتماعی شهروندان شده است. سندروم سرمایه‌دارستیزی و بیزاری از ثروتمندان که تا پیش از این ریشه در تفکر چپ‌اندیشان جوامع داشت حالا به مردم عادی جوامع هم سرایت کرده است اما شکل دیگری به خود گرفته است. و به همین دلیل است که به صفحه اینستاگرامی دختر پورشه‌سوار حمله می‌برند و از مرگش اظهار خشنودی می‌کنند یا زیر تصاویر پسران پولدار تهرانی ناسزا و نفرین می‌نویسند.
بر مبنای گزارش شادکامی جهانی، ایران از نظر رتبه شادکامی هم در شرایط مطلوبی قرار ندارد.
در میان ۱۵۵ کشور، ایران در پله ۱۰۸ جهان ایستاده است. شاید بتوان گفت ایران یکی از کم‌شادترین کشورهای جهان است. گزارش شادکامی جهانی که هر سال از سوی سازمان ملل متحد منتشر می‌شود نشان می‌دهد رتبه شادی در ایران از سال ۲۰۱۲ تاکنون افت هم پیدا کرده است.
شاخص جهانی شادکامی چهار مولفه را برای سنجش میزان شادکامی در کشورها در نظر می‌گیرد. سرانه تولید ناخالص داخلی، حمایت اجتماعی، امید به زندگی سالم و آزادی در انتخاب‌های زندگی. اما آیا رتبه و امتیازی که به هر یک از این مولفه‌ها تعلق می‌گیرد الزاماً نشان‌دهنده میزان شادی و شادکامی جامعه است؟ تحلیلگران می‌گویند شادکامی یک وضعیت ذهنی است و آنچه شاخص‌ها نشان می‌دهند تخمین و گمانه‌زنی معنادار و نزدیک به واقعی از وضعیت ذهنی افراد جامعه و ادراک آنان از میزان رضایت از زندگی است. پس نمره نامطلوب ایران از شاخص شادکامی نشان می‌دهد ایرانی‌ها در اعتماد اجتماعی، توانایی بهره‌مندی از فرصت‌ها و حق انتخاب، حمایت اجتماعی و رضایت از زندگی با شرایط نامساعدی روبه‌رو هستند. به اختصار می‌توان گفت دنیای عاطفی و احساسی ایرانی‌ها تحت فشار است!
این تصویر البته به ایران منحصر نیست. ایالات متحده آمریکا، هند، چین و بسیاری دیگر از اقتصادهای پیشرفته دنیا نیز با معضل کاهش شادی دست به گریبانند. تحلیلگران از این همه یک نتیجه ساده می‌گیرند: پول شادکامی نمی‌آورد! گرچه این استنتاج تا حد زیادی درست است اما باید به خاطر داشت کاهش شادی تنها پیامد نمره نامطلوب ایران در شاخص‌هایی مانند حمایت اجتماعی یا آزادی‌های فردی نیست. کاهش شادکامی جامعه را به سمت خشمگین شدن می‌راند. شادی و خوشبختی یک احساس مثبت است و در نبود آن فقط غم جایگزین نمی‌شود عصبانیت هم رهاورد دیگر ناشادکامی است.
نکته مهم تمییز و تفکیک حس»عصبانیت« از »ناشادکامی« است. خشم واکنشی نسبت به »تبعیض« و »بیرون رانده شدن« است در حالی که غم واکنشی نسبت به »نادیده‌گرفته‌شدن«. در یک مثال ساده دانش‌آموزی که نمی‌تواند وارد تیم والیبال مدرسه شود احتمالاً غمگین خواهد شد اما عضو تیم والیبال اگر به ناحق از تیم اخراج شود قطعاً خشم را تجربه خواهد کرد. حالا تصور کنید همین دانش‌آموز اخراج‌شده بنشیند با خودش فکر کند برای بازگشتن به تیم هیچ فرصتی ندارد و به خاطر از دست دادن این فرصت آینده‌اش تباه خواهد شد. می‌توانید شدت خشم را در او تصور کنید؟
به نظر می‌رسد جامعه ایرانی با تجربه همزمان این دو احساس بیش از پیش عصبانی است. غمگین است چون فرصت بهره‌مندشدن از بسیاری فرصت‌ها را ندارد، عصبانی است چون احساس می‌کند به ناحق از این فرصت‌ها محروم شده، و پرخاش می‌کند چون احساس می‌کند در آینده نیز امکان بهر‌ه‌مندی از فرصت‌ها را پیدا نخواهد کرد. بدتر آنکه مسبب این خشم و ناامیدی را هر کسی می‌داند: دولت، همکار همسر، همسایه و فرزند و مهم‌ترین عارضه جامعه خشمگین و غمگین، کاهش همبستگی اجتماعی است. آنچه در ایران نیز مشاهده می‌شود و شاخص رفاه لگاتوم هم در سال گذشته میلادی بر آن صحه گذاشت.
ایرانی‌ها هم مثل بسیاری از مردم جهان وارد عصر عصبانیت شده‌اند. به خاطر داشته باشیم که ورزش، مدیتیشن، عبادت و شرکت در کارگاه‌های آموزشی کنترل خشم، به تنهایی نمی‌تواند آب سرد روی خشم‌شان بپاشد. کنترل این احساس منفی از درون انسان‌ها به صحنه اجتماع راه می‌یابد و پیامدهای نامطلوبی دارد که مقابله با آن نیازمند مطالعه محققان و اقدام فوری سیاستگذاران است.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۰۱ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۴:۴۱ ق.ظ

دیدگاه


× یک = 8