- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -
نبرد با مذهب درعصر پهلوی اول
Posted By admin On خرداد ۳۱, ۱۳۹۶ @ ۵:۴۹ ق.ظ In گوناگون | No Comments
گروه تاریخی: از دیرباز مذهب یکی از مهمترین عناصر تعیین کنندهی هویت اجتماعی مردم ایران بوده است و این اعتقاد تنها به دورهی ورود اسلام به ایران محدود نمیشود بلکه در ایران باستان هم مردم این سرزمین معتقد به آیینهای دینی مثل زرتشت و… بودهاند و این اعتقاد مذهبی در زندگی سیاسی اجتماعی آنها نیز دخالت داشته است تا حدی که حتی پادشاهان ایرانی در دوره قبل از ظهور اسلام، خود را برگزیده از جانب اهورا مزدا میدانستند و برای خود مشروعیت دینی قائل بودند. این علقهی دینی ایرانیان پس از ورود اسلام به ایران شدیدتر شده و پادشاهان اموی و عباسی برای مشروعیت بخشی به حکومتشان، خود را ظل الله یعنی سایه خدا مینامیدند.
رضاخان که از اعتقادات مذهبی مردم ایران بهخوبی مطلع بود، برای جلب آرای ملت و روحانیون، دست به ظاهرنمایی و فریب افکار عمومی زد بهنحویکه بهشدت خود را یک مسلمان متعصب معرفی میکرد، به زیارت عتبات میرفت، مدال مولای متقیان برگردن میآویخت در دستههای عزاداری محرم شرکت میکرد و به نشانهی عزاداری، گِل به سر میریخت و مجلس روضهخوانی تشکیل میداد. این جریان پس از روی کار آمدن حکومت شیعی صفوی و قوت گرفتن روحانیت شیعه، بیش از پیش تقویت شد زیرا ایرانیان که مذهب شیعه را بهعنوان مذهب رسمی خود انتخاب کرده بودند، فقهای جامعالشرایط را نایبان امام زمان (عج) میدانستند و حکومتها نیز برای کسب مقبولیت مردمی ناچار بودند که به علمای دینی احترام گذاشته و حتی تاجگذاری آنها توسط روحانیون انجام میگرفت. این جریان ادامه داشت تا زمانی که حکومت قاجار به روزهای پایانی عمر خود نزدیک شد و یک قزاق به اسم رضاخان میرپنج خود را آمادهی ورود به عرصهی سیاسی ایران میکرد. رضاخان که از اعتقادات مذهبی مردم ایران به خوبی مطلع بود، برای جلب آرای ملت و روحانیون، دست به ظاهرنمایی و فریب افکار عمومی زد بهنحویکه به شدت خود را یک مسلمان متعصب معرفی میکرد، به زیارت عتبات میرفت، مدال مولای متقیان برگردن میآویخت در دستههای عزاداری محرم شرکت میکرد و به نشانهی عزاداری، گِل به سر میریخت و مجلس روضهخوانی تشکیل میداد. به همین جهت بود که او وقتی خود را حامی مذهب معرفی کرد دیگر کسی تردید نکرد. بسیاری از روحانیون برجسته شیعه که از عمال ظالم قاجار صدمه دیده بودند، به مردی که خود را متعصب در مذهب نشان میداد، اعتماد کردند. امام خمینی (ره) ظاهرسازیهای رضاشاه را اینگونه توصیف میکنند:
»رضاخان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، بهصورت یک آدم مقدس و خدمتگزار به ملت درآمد؛ حتی جلسههایی که در محرم انجام میگرفت، در تکیههای زیادی که در تهران بود، آنوقت میگفتند او میرود و شرکت میکند و دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون میآمد من خودم دیدهام و مجلس روضهای که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تأسیس میشد من یکیاش را خودم دیدهام. این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد اغفال کرد مردم را، اغفال کرد همهی قشرها را تا اینکه جای پایش محکم شد. «
اما دیری نپایید که رضاخان که حال دیگر رضاشاه شده بود، ماهیت حقیقی خود را به همه نشان داد و در حالی که پیش از این خود را به عنوان یک چهرهی طرفدار مذهب نشان داده بود رسالت اصلی خود را که نابودی مذهب و روحانیت بود، به اجرا درآورد.
*دو رویکرد در بررسی اقدامات ضد دینی پهلوی اول
با محکم شدن پایههای قدرت رضاشاه، چالش حکومت با روحانیون وارد مرحلهی حساس و بحرانی خود میشود، زیرا وی بانی رژیمی شد که سیاست اصلیاش مبتنی بر سکولاریسم ناسیونالیسم، باستانگرایی، نوسازی یا به عبارت بهتر »غربی کردن« جامعه ایران بود. اجرای این سیاست مستلزم محدودساختن نقش اجتماعی علما و در انزوا قرار دادن روحانیت شیعه و دولتی کردن آن بود. اقدامات رضاشاه اعم از تحبیب و جذب عدهای معدود، تهدید و ضرب و شتم و قتل و تبعید برخی از علماء، استهزاء و تمسخر و تحقیر آنان در مجامع عمومی و مطبوعات تبلیغات شدید برضد آنها و قطع ارتباط عاطفی آنها با مردم و نیز کوشش در جهت پروراندن روحانیون درباری و اجرای شدید سیاست تغییر لباس و غیره، همه و همه در جهت اجرای سیاست فوق بود. اما به طور کلی اقدامات رضاشاه برای ریشهکن کردن دین اسلام را از دوحیث میتوان مورد مطالعه قرار داد. رویکرد اول به رفتارهای مقطعی و موردی رضاشاه میپردازد و رویکرد دوم نیز، تغییرات ساختاری و نهادی را که رضاشاه برای ریشهکن کردن مذهب در دستور کار خود قرار داد، مورد مطالعه قرار میدهد. بررسی اجمالی کتب تاریخ معاصر نشان از آن دارد که تاکید بیشتر نویسندگان بر رویکرد اول بوده است حال آنکه در اغلب مواردی که رضاشاه برخورد مقطعی با مذهب تشیع یا علمای دینی داشته است، نتوانسته موفقیت چشمگیری بهدست آورد.
*تغییرات نهادی و ساختاری رضاشاه در راستای نابودی مذهب
رضاشاه مذهب را عامل عقب ماندگی ایران میدانست و میخواست آن را از میان بردارد و از سوی دیگر در جامعه مذهبی یک دستگاه مستقل اجتماعی به نام روحانیت میدید که این نهاد رسالت خود را پاسداری از حریم دین و مصالح ملت مسلمان میدانست، لذا برای رسیدن به هدفش باید در اولین قدم این سد را از میان برمیداشت. بنابراین ایجاد نهادهایی به موازات نهاد روحانیت را در دستور کار خود قرار داد تا ابتدا به وسیلهی این نهادهای جدیدالتاسیس بتواند نقش روحانیون را کمرنگ کند و سپس به کلی نهاد دین را از جامعه ایران ریشهکن نماید. وی بهخوبی میدانست تا زمانی که روحانیون در جامعه حضور دارند و مردم ارتباط خود را با علمای دین ضروری تلقی میکنند، نمیتواند کاری از پیش ببرد، بنابراین دست به یک سری تغییرات ساختاری زد بلکه بتواند نهاد اجتماعی اسلام و روحانیت را به کلی ریشهکن کند.
*ایجاد قوه قضائیه به جای محاکم شرعی
از قدیمالایام مردم ایران برای رفع و رجوع اختلافات میان یکدیگر به علما و ریشسفیدان و بزرگان دینی محل زندگی خود مراجعه میکردند، لذا مرجع اصلی حل اختلافات مردم که روزانه با آن سروکار داشتند، علمای دین بودهاند و همین هم باعث می شد تا مردم مراجعه و ارتباط وثیقی با روحانیت داشته باشند. رضاشاه برای ازبین بردن این نهاد قضایی، دست به تاسیس قوه ی قضائیه به سبک غربی زد. وزارت دادگستری بهشخصی بهنام داور که تحصیلکردهی کشور سوئیس بود، واگذار شد و او حقوقدانان دارای تحصیلات جدید را جانشین قضاتی کرد که تعلیمات سنتی داشتند. متون اصلاحشدهی قانون مدنی فرانسه و قانون جزایی ایتالیا را حتی با آنکه در مواردی با احکام قرآن تضاد داشتند، تهیه کرد و مقررات شرعی را مدون ساخت تا به حلوفصل مسائل شخصی بپردازد. داور همچنین امتیاز ثبت اسناد رسمی را از روحانیون گرفت و به دفاتر و محاضر غیرمذهبی سپرد. با این اقدامات، روحانیت بخش عمدهی مواضع خویش را در زمینههای قضایی از دست داد و بهجای قوانین اسلامی، قوانین کشورهای غربی بر کشوری که مردم آن دلدادهی اسلام و علمای دینی بودند، حاکم گردید.
*ایجاد مراکز آموزشی دولتی در مقابل مدارس عالی و حوزه های علمیه
در زمان قبل از پهلوی، پیوند ناگسستنی بین مراکز آموزشی و مراکز مذهبی وجود داشت و مدارس علمی در کنار مساجد بنا میشد تا این پیوند عمیق برای همگان روشن گردد. برای مثال مدرسه عالی سپهسالار در کنار مسجد سپهسالار بنا گشت و نمونههای این نوع معماری بهوفور یافت میشود. لذا رضاشاه یکی دیگر از راههایی که برای مبارزه با فرهنگ دینی ملت ایران انتخاب کرد، دخالت در قلمرو آموزشوپرورش بود.
*حذف نهاد روحانیت از عرصه سیاسی
یکی از مظاهر این تغییر را میتوان در کمیت و کیفیت حضور روحانیت در مجلس شورای ملی آن روز مشاهده کرد، به نحوی که در عصر اول مشروطیت شمار روحانیون عضو مجلس شورای ملی به ۲۴نفر میرسید که این عدد حدود۱۸درصد از کل نمایندگان را تشکیل میدهد اما در مجالس دورهی رضاشاه این عدد به کمتر از ۸درصد کاهش پیداکرد. رضاشاه به شدت از قدرت سیاسی روحانیت کاست و تعداد نمایندگان روحانی در مجلس شورای ملی از ۲۴ نفر در مجلس ششم به ۶ نفر در مجلس دهم کاهش یافت.
مهمتر از تعداد کمی روحانیت در مجلس، حضور کیفی علمای دین بود که در قالب اصل دوم متمم قانون اساسی به دست میآمد. مطابق این قانون، حضور ۵مجتهد طراز اول در راس مجلس شورای ملی برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس از جهت میزان مطابقت با احکام شرع مقدس اسلام، ضروری بود.
اساسا هدف از وضع این اصل که با همت مرحوم شیخ فضل الله نوری به تصویب رسید آن بود که قوانینی که در مجلس شورای ملی تصویب میشود، مغایر با احکام و قوانین اسلامی نباشد لکن این بند از متمم قانون اساسی در زمان رضاشاه به طور کامل به دست فراموشی سپرده شد تا راه برای وضع قوانین غیردینی و حتی ضد دینی مثل کشف حجاب و… باز گردد.
*ایجاد سازمان وعظ و خطابه
ارتباط روحانیت شیعه با مردم از طریق واعظان و منبریان صورت میگرفت و ازاین طریق معارف اسلامی به مردم آموزش داده میشد. گروه بزرگ واعظان بود که آموزهها و مفاهیم دینی را به اقصی نقاط کشور میبرد و در غیبت رسانه و وسایل ارتباطی، نقطه ی اتصال توده ی مردم با نهاد روحانیت و مرجعیت بود. رضاشاه که نقش این نهاد قدیمی و موثر را در ترویج فرهنگ اسلامی فهمیده بود، تصمیم گرفت با ایجاد یک نهاد مشابه و موازی، نقش نهاد روحانیت را به کلی از بین ببرد.
از همین رو در نوزدهم خرداد۱۳۱۵، هیئت وزرا اساسنامهی موسسه وعظ و خطابه را تصویب کرد، موسسهای که در تعریف هدف آن تربیت اکابر و روشن ساختن عامه به اوضاع عصر جدید ایران آمده بود که معنی آن ترویج فرهنگ وارداتی غربی در بین ملت ایران بود.
طبق این قانون تنها وعاظی می توانستند به سخنرانی و خطابه بپردازند که از این موسسه جواز گرفته و شهربانی عدم سوء سابقهی آنان را تصدیق کرده باشد و واعظانی که این شرایط را دارا نبودند حتی از پوشیدن لباس روحانیت نیز محروم میشدند. اگرچه موسسه وعظ و خطابه در کنترل بدنه روحانیت توفیق چندانی نداشت و بسیاری از اهل منبر با وجود محدودیتهای فراوان حکومتی، حاضر به همکاری با دولت نشدند ولی توانست پرده از افکار پلید رضاشاه که درصدد ازبین بردن فرهنگ اسلامی و حک کردن فرهنگ غربی بود، پرده بردارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی در باب ایجاد موسسه وعظ و خطابه در عصر پهلوی اول میفرمایند:
تأسیس موسّسهی »وعظ و خطابه« به سالهای ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷ – یعنی دو یا سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانیت – برمیگردد. تأسیس این مؤسّسه برای آن بود که هر کس میخواست روحانی بماند، میتوانست تحت نظر این موسّسه که وابسته به رضاخان بود، روحانی باقی بماند! به عبارتی آخوند باشد؛ اما آخوند رضاخانی درباری و در خدمت سیاستهای استکبار باشد.
Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir
URL to article: http://www.araznews.ir/%d9%86%d8%a8%d8%b1%d8%af-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%b0%d9%87%d8%a8-%d8%af%d8%b1%d8%b9%d8%b5%d8%b1-%d9%be%d9%87%d9%84%d9%88%d9%8a-%d8%a7%d9%88%d9%84/
Click here to print.
Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.