می خواهم بگذارم و بروم

می خواهم بگذارم و بروم

ناهید زمانی
گروه اجتماعی:می خواهم همه چیز را کنار بگذارم. فکرها را، یادها را خاطره ها را، عکس محبوبه را ـ که سال ها بعد از رفتنش هنوز لبخندش مثل روز اول تروتازه است ـ فرزندان و نوه ها را که مرا تهدید می کنند و می ترسند زندگی را که آنها مال خود می دانند با ورود زنی به زندگی من از دست بدهند، این شهر و محله و کوچه و خانه را که خاطرات تلخ و شیرینی از آنها دارم.می خواهم همه دارایی ام را بردارم و بروم مثل یک مرد، به زنی که مناسب می دانم پیشنهاد ازدواج بدهم.اگر بپذیرد یک سر نزد عاقد می رویم و بعد هم سوار اتوبوس، حسابی از این شهر دور می شویم.دیگر از این که اسیر زندگی قبلی ام باشم خسته شده ام، پیرمرد عبوس و زن مرده ای که همه اهل محل برایش دلسوزی می_کنند و تنها دلخوشی اش این است که گاه و بیگاه نوه ها را پیشش بیاورند.می خواهم دیگر زندگی خودم را داشته باشم. همسرم خیلی برایم عزیز بود، اما ۱۰سال است که مرده، درحالی که من زنده ام و نیاز به زندگی دارم و به یک همسر که مراقبم باشد و دوستم بدارد، غذای گرم خانگی، محبت، خانه ای تمیز و مرتب که هر کس می آید هی نگوید: خدا بیامرز فلانی که زنده بود همه جا برق می زد، اما همان ها نمی گذارند همسری دیگر داشته باشم تا دوباره زندگی ام رونق بگیرد.
*بگذارید که احساس هوایی بخورد
زندگی همیشه با شما مهربان نیست. گاهی همسرتان تا آخرین لحظات زندگی در کنار شماست و گاهی زودتر از شما زندگی را ترک می_کند. اگر در چنین شرایطی قرار بگیرید چه می کنید؟ آیا برایتان قابل تحمل است که همه اختیار زندگی را از دستتان درآورند و به بهانه صاحب اختیار بودن زندگی شما، مانع ازدواج مجددتان شوند؟حالا سعی کنید خود را جای پدر یا مادرتان بگذارید. او هم حق زندگی دارد. آنچه والدین ما دارند، در اثر تلاش خودشان به دست آورده اند و مالک حقیقی آن، خودشان هستند چطور می توانید به بهانه این که میراث خوار دیگری به جمعتان اضافه نشود، نگذارید والدین شما زندگی طبیعی خود را ادامه دهند؟شما به بعد از او فکر می کنید، اما او به زندگی اکنون فکر می_کند. اگر ملاک شما مالی است که بعد از او به شما می رسد، او خود قبل از شما حق استفاده از این مال را دارد.
روان شناسان اعتقاد دارند زندگی در کنار همسر برای سلامت سالمندان مفید است و کسانی که با همسر خود زندگی می کنند، از روحیه بهتری برخوردارند. زیرا در زندگی آنها احساس دوست داشتن، همدلی، حمایت و نیاز به صمیمیت تداوم می یابد و سبب ایجاد نشاط و طول عمر توام با سلامت در سالمند می شود.
گاهی که سالمند همسرش را از دست می دهد فکر می کند دنیا دارد به آخر می رسد، مثل وقتی که حاج ماشاالله مرد.طیبه خانم زنی زیبا و هنرمند و از آن خانم هایی بود که می گفتند از هر انگشتش یک هنر می بارد، اما وقتی همسرش فوت شد، تنها ماند و فکر کرد خودش هم همین روزها از غصه می میرد.به همین دلیل همه وسایلش را حراج کرد، اما خیلی زود، متوجه شد مرگ به این راحتی ها سراغ آدم نمی آید و ممکن است زندگی طولانی پیش رو داشته باشد.درخانه ای که حالا لخت به نظر می رسید ، قاب عکس همسرش روی دیوار، خانه را مثل آرامگاه خانوادگی نشان می داد. کم کم افسردگی به سراغش آمد تا این که یکی از مردان همسایه که او را بخوبی می شناخت و همسرش مدتی قبل فوت کرده بود، از او خواستگاری کرد.طیبه خانم اما حتی جرات نکرد این موضوع را با فرزندانش در میان بگذارد. چون جسته گریخته از بچه ها می_شنید که می گفتند: فلانی آبرو ریزی راه انداخته و سر پیری رفته دوباره ازدواج کرده، می_گفتند: بیچاره بچه ها نمیتوانند جلوی همسایه ها سر بلند کنند.طیبه خیلی به این وصلت راضی بود، اما نمی دانست چطور با فرزندانش چنین چیزی را مطرح کند. یک بار که به شوخی چیزی گفته بود، دخترش گفته بود: »وای مادر چه حرف ها می زنی؟ اگر پای کسی به این خانه باز شود من که دیگر دختر نیستم.«
و همین پایان داستان ازدواج مجدد زنی میانسال بود که سال های پیری را باید به تنهایی و افسردگی سر می کرد.
بسیاری مواقع بعد از سال ها زندگی مشترک، یکی از زوج ها فوت می کند. در چنین شرایطی افسردگی و بیماری های روحی ـ روانی می تواند جسم فرد را سریع تر از همیشه سالخورده کند.سمیه تقی خانی، روان شناس اعتقاد دارد فرزندان هرگز نمی_توانند جای خالی همسر را برای مادر یا پدر خود پر کنند.
وی می گوید: وقتی سالمند فرزندان خود را بزرگ می کند و آنها به استقلال میرسند، کم کم از تحت حمایت بودن والدین خارج می شوند و با سالمندی والدین احساس کنترل و حمایت نسبت به آنان دارند و این حسی نیست که سالمندان فعال با آن کنار بیایند.آنها کسی را می خواهند که همپای خودشان باشد و بتوانند تجربه نسل خود را با او در میان بگذارند و دست در دست هم گذاشته و در مسیر زندگی حرکت کنند. همسر هیچ گاه نقش فرزندان را نمی تواند ایفا کند و فرزندان نیز نمی توانند جای خالی او را پر کنند.
آنها زندگی مستقلی دارند و حتی اگر بخواهند نمی توانند تمام وقت خود را به والدینشان اختصاص دهند. شغل، فرزندان و همسرداری کارهای اصلی است که فرزندان پس از استقلال مشغول آن هستند.این روان شناس تاکید می کند: تعصبات بیجا از سوی فرزندان بیش از پیش والدین را تحت فشار قرار می دهد و زمینه ساز افسردگی بیشتر آنان می شود در حالی که زمینه سازی برای چنین اقدام خداپسندانه ای حقی بر فرزندان است که باید در مورد والدین ادا شود.
*زنان و نبود استقلال
سهم کم زن از ارث و این که بانوان سالمند مهریه اندکی نیز داشته اند، سرنوشت تلخ و استقلال اندکی برای آنان رقم می زند.این افراد ناچار می شوند، خواسته یا ناخواسته تحت لوای فرزندان خود روزگار بگذرانند که امری بسیار دشوار است، زیرا فرق است بین وقتی که انتخاب می کنید با کسی زندگی کنید تا وقتی که ناچارید. در این شرایط امکان زیادی دارد که سالمند مورد آزار و اذیت عروس یا داماد قرار گیرد.
به این دلیل به فرزندان توصیه می شود اگر برای مادرشان امکان ازدواج مجدد وجود دارد به جای مشکل ایجاد کردن، سعی کنند مثل خانواده ای دلسوز شرایط استقلال مادرشان را در ازدواج جدید در نظر بگیرند و از خواستگار بخواهند شرایط مناسبی برایش فراهم کند که پس از او دچار مشکل نشود. این کار بسیار پسندیده تر از آن است که سالمند را ناچار به تجرد کنید.
*یک توصیه سازنده
به فرزندانی که پدر یا مادری مجرد دارند توصیه می شود آنان را به شرکت در کارهای گروهی چون ورزش صبحگاهی، کارهای خیریه رفتن به مسجد، ثبت نام در کانون های سالمندی و شرکت در سفرهای گروهی که زمینه ساز آشنایی آنان با سالمندان دیگر و امکان ازدواج آنان می_شود، تشویق کنند.به جای فکر کردن به ارث بیشتر ، به زندگی توام با شادمانی والدین خود بیندیشید.
*ارتباطات شما را سالم نگه می دارد
اگر می خواهید قلب سالمی داشته باشید آن را به روی افراد زیادی بگشایید و روابط خود را گسترش دهید.
تحقیقات نشان داده است کسانی که روابط اجتماعی خوبی دارند تا حد زیادی از بیماری قلبی مصون می مانند.این تحقیقات نشان می دهد مردانی که انزوا طلب هستند بیشتر در معرض مشکلات قلبی قرار می گیرند و احتمالا این مردان از کسانی که با دوستان خود ارتباط دارند، افسرده ترند.پژوهش دیگری نشان داده است سالمندان هنگام ارتباط با دوستانشان سلامت خود را بیشتر حفظ می کنند تا ارتباط با خانواده. دلیلش این است که یک ارتباط سالم و مثبت ضمن حفظ استقلال فردی، سلامت، شادابی و بهترین ها را برای طرفین به همراه دارد در حالی که در ارتباط خانوادگی تا حد زیادی استقلال فردی شخص از بین می رود.انسان هایی که ارتباطات سالم و درستی با دیگران دارند، استرس کمتری را تجربه می کنند و شادتر هستند.اگر می_بینید رابطه شما سبب آرامشتان نمی شود، در کیفیت رابطه خود تعمق کنید.
*آیا انتظارات واقع گرایانه ای از طرف مقابل دارید؟
هیچ کس دقیقا همان چیزی نیست که خواهان آن است. گاه افراد با اعمالشان شما را ناامید می_کنند. دیگران را به همان صورتی که هستند بپذیرید و قصد تغییر آنها را نداشته باشید.برای دوست خود وقت بگذارید.
سوال کنید، تا علاقه مندی خود را به شنیدن مطالب نشان دهید. سعی کنید با دیگران تبادل اطلاعات کنید.
مزایای یک ارتباط سالم و مناسب را برای خود تداعی و با خود تکرار کنید: احساس تنها نبودن و داشتن هم صحبت، تقویت احساس تعهد و اعتماد به خود و دیگران، آموختن و کسب تجربه از دیگران توانایی کنترل احساسات و تقسیم آن به شیوه منطقی و مناسب.
در یک رابطه سالم رشد و تغییر هر یک از طرفین، مجاز است.رضایت خودتان را در یک رابطه نادیده نگیرید. رابطه سالم دوجانبه است و هر دو نفر باید از آن احساس رضایت کنند.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۳۳ ق.ظ

دیدگاه


7 × شش =