منطق فرهنگ اسلامی در مواجهه با آسیب های اجتماعی

منطق فرهنگ اسلامی در مواجهه با آسیب های اجتماعی

رضا غلامی
گروه دین و زندگی: هیچ تردیدی وجود ندارد که ما امروز با رشد آسیب های اجتماعی روبرو هستیم؛ اعتیاد، طلاق، مفاسد اخلاقی و فحشا، حاشیه نشینی، افزایش فزاینده پرونده های قضایی، بیکاری، بیماری های روحی و روانی، پیری جمعیت و از همه مهم تر، لطمه خوردن به سرمایه اجتماعی و هویت ملی- دینی، از جمله آسیب هایی است که جامعه ما را به ویژه در سال های اخیر در رنج و گرفتاری قرار داده است.
البته هیچ جامعه ای را نمی توان سراغ گرفت که بی آسیب باشد چراکه به اقتضای قواعد حاکم بر حیات دنیوی و تزاحمات و تصادفاتی که در این عالم و در سیر حرکت موجودات رخ می دهد، شکل گیری آفت و آسیب یک امر اجتناب ناپذیر است لکن بحث ما بر سر رشد آسیب ها و شکل گیری چالش اجتماعی است که یک امر فوق العاده محسوب می شود.
این را هم تاکید می کنم که رشد آسیب های اجتماعی یک مساله عالم گیر است و چه بسا شرایط امروز ما در ایران در بعضی موارد، در مقایسه با کشورهای دیگر حتی کشورهای به اصطلاح پیشرفته، به مراتب بهتر باشد. از طرف دیگر، همه قبول داریم که آسیب های اجتماعی یک شبه و آنی خلق نمی شوند؛ خیلی از آسیب ها، امواج و حتی سونامی حوادثی است که در دهه های قبل در کشور ما رخ داده است.
بعضی از این حوادث، طبیعی و خارج از اراده و دایره مدیریتی انسانهاست مانند زلزله، سیل، خشکسالی و تهاجمات غیرمنتظره بیگانگان به کشور، و بعضی از حوادث در دایره مدیریت جامعه و جزو خطاهای سهوی و یا عمدی گذشتگان است که برای نمونه می توان به سیاست_های نادرست اقتصادی، نظام برنامه ریزی مغایر با عدالت، تکثیر و گسترش کلان شهرها، سنت ستیزی و مدرنیزاسیون کور، بی توجهی به فرهنگ و تهاجم فرهنگی و قربانی کردن آن به پای توسعه اقتصادی، عملیات روانی و غیره اشاره کرد .
البته روشن است که اگر پیشگیری از ظهور آسیب های اجتماعی و از بین بردن بسترها و یا به تعبیری موتور تولید آسیب ها یک اصل است، مقابله با آسیب های پدید آمده یک عکس العمل کاملاً عقلانی است که متأسفانه در دولت های فعلی و گذشته یعنی از دولت پنجم تا الآن، یا مورد غفلت قرار گرفته و یا نوع عکس العمل ها و اقدامات، خنثی و از آن بدتر، در مواردی موجب تشدید آسیب های اجتماعی شده است.
البته طی دو سال اخیر و با ورود رهبر بزرگوار انقلاب به این میدان، دولت یازدهم و دوازدهم اقداماتی را آغاز کرده که بی انصافی است اگر به آن اشاره نکنم هرچند معتقدم این اقدامات به هیچ وجه با سطح انتظارات منطبق نیست.
واقعیت این است که مدل های فهم و حل مسائل اجتماعی از پیش از انقلاب تا الآن، چه با تابلو و چه بی تابلو، غربی و مبتنی بر تفکر و ایدئولوژی الحادی بوده است. یعنی ما در یک رفتار کاملاً منفعلانه، سرمایه های فکریِ اسلامی در شناخت و حل مسائل اجتماعی را کنار گذاشته ایم و با قبول مبانی انسان شناسیِ مادی انگارانه و سکولار، عملاً با عینک غرب به جامعه و مسائل آن نگاه کرده ایم و با قلم غرب برای حل مسائل اجتماعی خودمان نسخه پیچیده ایم.
این در حالی است که نگاه ناقص و علیل غرب به انسان و عدم درک گوهر وجودی آن، مسأله ای نیست که بتوان از کنار آن گذشت. بحث بر سر این است که جامعه شناسی و روان شناسی غربی با تنزل دادن انسان به یک شیء و یا یک حیوان اقتصادی، عملاً انسان را به مذبح برده اند و در چنین شرایطی، محصول تلاش این جامعه شناسی و روان شناسی، سطحی نگری مفرط در فهم آسیب های اجتماعی و ناتوانی در درک بخش مهمی از واقعیت های حاکم بر زیست انسان و به طریق اولی، حل مسائل اجتماعی است که برآیند این وضع، چیزی جز تشدید آسیب های اجتماعی در ایران نبوده و نخواهد بود.
احتمالاً تایید می فرمایید که غرب یک خط قرمز بسیار مهم دارد و آن، سبک زندگی غربی است؛ وجود این خط قرمز موجب می شود که در هرگونه مواجهه با آسیب های اجتماعی، عدم مغایرت راه حل با سبک زندگی غربی، یک اصل تلقی شود و با در نظر گرفتن این واقعیت که بخشی از آسیب های اجتماعی معلول قسم مهمی از سبک زندگی غربی است، طبیعی است که حل ریشه ای مسائل اجتماعی بی معناست.
خط قرمز اصلی دیگر در مدل های غربی، عدالت است. در واقع، آشتی دادن میان نظام لیبرال- سرمایه داری و عدالت، خیالی بیش نیست و کسانی هم که مانند جان رالز به دنبال ارائه قرائتی غرب پذیر از عدالت بوده اند، عملاً توفیقی در حفظ ذات عدالت در این نوع قرائت ها نداشته_اند و لذا باید گفت در موقعیتی که حفظ و تداوم نظام سرمایه داری- آن هم به هر قیمت- یک اصل حیاتی محسوب می شود، صحبت از عدالت در جامعه در حد یک شوخی است و با این وضع مدل های غربی قادر به حل آسیب های اجتماعی نخواهند بود؛ و لذا من معتقدم، جامعه_شناسی و روان شناسی غربی در یک روند غیر علمی، بیش از آنکه به حل ریشه ای مسأله توجه کنند، به مدیریت مسأله یا عبور از آن می پردازند و در چنین شرایطی است که بخشی از نسخه های جامعه شناسی و روان شناسیِ مدرن، نقش تخدیری دارند و مایل نیستند هیچگونه تعرضی به نظم و دیسیپلین غربی حاکم بر جوامع داشته باشند.
به نظر می رسد دستگاه فکری اسلام در مواجهه با آسیب های اجتماعی از سه جهت متمایز است : یکم به جهت مخالفت با شییء انگاری انسان و کرامت و شرافتی که اسلام برای انسان به خاطر گوهر وجودی او قائل است؛ و دوم، به جهت هویت و شخصیت نیمه مستقلی که برای جامعه، فراتر از فرد قائل است و آن را ذی روح تلقی می کند.
حتی اگر برای جامعه هویت و روح قائل نشویم، باورها و ارزش های اسلامی و نفوذ آن در جان انسان مسلمان ( در هر درجه ای ) بافت متفاوتی به جامعه مسلمانان می دهد و آن جامعه را به جامعه اسلامی تبدیل می کند و تا بافت جامعه اسلامی با بافت جوامع غیر اسلامی به درستی درک نشود، طبیعی است که مسائل این جامعه، و نحوه مواجهه آن با این مسائل قابل درک نیست.و سومین امتیاز دستگاه فکری اسلام در مواجهه با آسیب های اجتماعی، مخالفت آن با تخدیر و مستی، و بنایی است که اسلام در هوشیارسازی و حفظ هوشیاری انسان در جهت پیشگیری یا مقابله با آسیب های اجتماعی دارد. به بیان دیگر، اگر غرب مدیریت مسائل اجتماعی را از رهگذر تخدیر جستجو می کند، اسلام در نقطه مقابل آن، پیشگیری و حل مسائل اجتماعی را از مسیر هوشیارسازی انسان و تشویق او به خردورزی دنبال می کند.
حتی غرب در مواردی که مسیر تفکر را می رود، باب تفکر را بر چارچوب نسبی گرایی استوار می کند که محصول این تفکر بعضاً آشوب زدگی، اضطراب، ترس و در نهایت نیهیلیسم است که همین پوچ گرایی عامل بخش مهمی از آسیب های اجتماعی مانند اعتیاد، الکلیسم و بیماری های روحی و روانی است که عمدتاً به خودکشی منجر می شود.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل ازفارس ، آنچه مسلم است، مواجهه اسلام با آسیب های اجتماعی یک مواجهه سیستماتیک است و دهها عنصر اصلی و فرعی در سیستم پیشگیری و مقابله اسلام با آسیب های اجتماعی نه فقط در جای واقعی خود قرار دارند، بلکه بخشی از کارکرد خود را با هماهنگی، هم افزایی و تعامل چندطرفه عینیت می بخشند. طبیعی است که هدف از طرح این مباحث، بازشدن پنجره های تازه به روی پژوهشگرانی است که مایلند در این عرصه قدم های محکمی بردارند.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۲ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۲۲ ق.ظ

دیدگاه


یک × 6 =