مناسبات فرهنگ بومی در ساخت آثار هنری

مناسبات فرهنگ بومی در ساخت آثار هنری

علی رزم آرای
گروه فرهنگی : چندی پیش نویسنده این نوشتار، یادداشتی پیرامون موضوع تأثیرگذاری فرهنگ برخلاقیت¬های هنری و ادبی تحت عنوان»تأثیر فرهنگ بر هنر و ادبیات« در این صفحه به انتشار سپرد.نویسنده در نوشتار حاضر سعی دارد که در جهت تکمیل مبحث فوق و از نگاه بومی و فرهنگ بومی منطقه¬ای به موضوع تأثیرگذاری فرهنگ بر خلاقیت¬های هنری و ادبی پرداخته و به نظرگاهی مستقل برسد.قبل از ورود به تنه اصلی مطالب، طرح یک نکته کلی، مهم و ضروری است. وآن اینکه پیش از این نیز نویسنده این نوشتار در چهارچوب ادبی وهنری موضوع، به ادبیات بومی منطقه آذربایجان¬غربی و کلانشهرارومیه و هنر بومی آن از نظر تاریخی، تحلیلی و نیز اندیشوی پرداخته است. نوشتارهای چون ادبیات »بومی آذربایجان، ادبیات ارومیه و حاشینه-نشینی، هویت ادبیات داستانی ارومیه، موسیقی عاشیقی از زوایه¬دید شخص عاشیق، سایه روشن هنرعکاسی در ارومیه، جامعه شناسی هنر و ادبیات، خوشنویسی هنر ثبوت، غربت¬نشینی نقاشی مدرن در ارومیه، نوری در تاریکی هنر مجمسه-سازی ارومیه و ….«
اما آنچه که نوشتار حاضر را صورتی دیگر می¬بخشد و از نوشتارهای فوق الذکر متمایز می¬کند، طرح تأثیر فرهنگ بومی بر هنر و ادبیات آن است و نه فقط شرح هنر و ادبیات در چهارچوب ساختارهای فرهنگی و طرح موضوع هنر و ادبیات همچون زیرمجموعه متصل بر حوزه فرهنگ!موضوع فرهنگ فارغ از زوایه دیدهای تعریفی، تاریخی، توضیحی، تشریحی مبتنی برمقالات خشک دانشگاهی ویا مثلاً تخصصی ونیز طرح آن در چهارچوب دایرة المعارف¬ها و انسیکلوپدیاها و فرهنگ¬نامه و … بر حیات جمعی وعینی انسان باز می¬گردد. حیات بشر مجموعه بافتارهایی است که از ابعاد مختلف بسته به طرح و روایت است. انسان و به خصوص انسان معاصر با روایت جمعی و فردی خود زنده است. روایت در کنه خود حامل و خالق اندیشه نیز هست. اندیشه¬ای که قرار است توضیح¬گر مراحل مختلف تکوین زمانی و مکانی انسان باشد.آثار هنری و ادبی به شکل تاریخی بخشِ مهمی از این روایت هستند. به عبارتی فرهنگ و هنر روایت¬گر تاریخ تکوین انسان است.اما در شکل معاصر این آثار بازتاب دهنده فکر فردی انسان در قالب یک هنمند یا ادیب و یا متفکر هستند. این بازتاب از خلال بازسازی، بازتولید، و نیز خلاقیت در چهارچوب داشته¬های فرهنگی، هنری و یا ادبی یک جامعه انسانی انجام می-شود.قرار است که یک جامعه انسانی از مسیر داشته¬های خود به سمت نداشته¬های خود حرکت کند و بعد از قرار گرفتن در مرکزیت این نداشته¬ها، آنها را طرح و ارائه کند. بدیهی است که این نداشته¬ها فقط نداشته های مختلف فرهنگی، هنری و یا ادبی نیستند.
بلکه می¬توانند نداشته¬های سیاسی، اقتصادی و نیز حتی مذهبی و دینی و در بعد دیگر روحی و روانی نیز باشند. به همین دلیل آثار هنری و ادبی در عین حال آثار انتقادی نیز هستند.اما اگر خواسته باشیم از متن فرهنگ بومی یک منطقه برای مثال آذربایجان¬غربی و کلانشهرارومیه به موضوع آثارهنری و ادبی و تأثیرپذیری این آثار از مجموعه فرهنگ بومی، نظر کنیم ابتدا به ساکن باید به ساخت اصلی این آثار بازگردیم.
یعنی به بررسی این نکته بنشینیم که آیا مثلاً در ساخت اثری مانند »هیچ« از استادپرویز تناولی که از متن فرهنگ ایرانی و در بعد خردتر از فرهنگ و ادبیات فارسی برخاسته، این اثر که حجمی است از کلمه فرمیک خوشنویسی شده »هیچ«(تصویر مربوط به این نوشتار) که از جنس فلز بوده و در امتداد مفهوم شناختی خود شاید به ابزردیته غربی یا نهیلیسم فلسفی آن تعبیر شود اما واقعیت این اثر هنری آن است که تأثیر ادبیات فارسی و به ویژه رباعیات خیام در ساخت آن متجلی و آشکار است: ای بی¬خبران جسم مجسم هیچ است!در این مسیر می¬توان به آثاری چون دمیرعاشیق(عاشیق آهنی) بهروزحشمت مجسمه¬ساز بزرگ ارومی ساکن اتریش اشاره کرد. عاشیقیِ ساز کشیده بر سینه و ایستاده روی یک پا.عاشیق در فرهنگ و ادبیات ترکی¬آذربایجانی و نیز در موسیقی آن، گرانیگاه حکمت، عشق، آگاهی و خرد جمعی و نیز حامل همه گذشته است که رو به سوی آینده دارد. اینکه امروز سایه تاریک و مغشوش از آن به یادگار مانده، امری دگر است و بحثی دگر می¬طلبد!اگر قوچ¬های سنگی منطقه آذربایجان را نیز در حکم آثار عمومی اما هنری در بعد تاریخی آن در نظر بگیرم بازهم شکل جمعی و عمومی آثارهنری¬ای را در دست داریم که حداقل در شکل تاریخی، بخش عظیمی از فرهنگ در حال تکوین و گسترش منطقه آذربایجانِ (ایران) و حتی تمام شمال غرب کشور تا حدود همدان و بخشی از شمال کشور تا شرقی¬ترین قسمت آن ( یعنی شمال-شرق) را از گذشته تا اکنون در بر می¬گیرد.شاید دراینجا و بینابین که موضوع تاریخ و فرهنگ تاریخی(جهان سنت) مطرح است، این سؤال مطرح شود که تکلیف مفاهیم و رویکردهای مدرن و زنده عصر حاضر و تبعات آن حول محور هنر و ادبیات امروز چه می¬شود؟ باید گفت: در پهنه این نوشتار، صحبت از جهان سنت و تضاد بی¬چون و چرای آن با جهان مدرن مطرح نیست!
که به دنبال تبین جایگاه و یا حضور بدون شائبه و انکار مفاهیم و رویکردهای مدرن بر هنر، ادبیات، جامعه، اقتصاد و … باشیم؛ بلکه صحبت از تأثیر فرهنگ¬های انسانی در ابعاد مختلف تاریخی و معاصر بر آثار هنری و ادبی هستیم و در این راه ارائه مصداق نیز کرده¬ایم.
کوتاه سخن اینکه پرداختن به زیرساخت¬های فرهنگی در آفرینش¬های هنری و ادبی، پالایش و معاصر ساختن آنها و نیز طرح ظرفیت¬های گستره و جدید این زیرساخت¬ها و نیز فاصله¬گذاری مشخص و مستقل آنها با سنت و تاریخ اهم دغدغه کارکردها و خلاقیت¬های ادبی وهنری عصر امروز است.به عبارت دیگرجهانی اندیشیدن و بومی عمل کردن! چنین آثاری عمیق¬تر تأثیرات را بر همگان از هر صنف و سطح گذارده و خواهد گذارد به شرط اینکه با توجه و در مسیر فرهنگ بومی مشخص یک منطقه و کشور عمل شود! والسلام!

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۸ ق.ظ

دیدگاه


شش + 6 =