منازعه اجتماعات سنتی دربرابر ایجاد جامعه مدرن

منازعه اجتماعات سنتی دربرابر ایجاد جامعه مدرن

شهروز شریعتی
گروه اجتماعی:همزمان با ظهور دولتهای مدرن، مفهوم کنترل اجتماعی دستخوش تحول بنیادین شد و نظارت اجتماعی که تا پیش از آن بیشتر مفهومی با ابعاد محلی و محدود بود به مفهومی حکومتی تغییر شکل پیدا کرد.
نوشتار حاضر با بهره گیری از آموزه های نظری در تبیین مفهوم کنترل اجتماعی به خوانش مجدد تاریخ دولت مدرن در ایران پرداخته و از این منظر بزرگترین و مهمترین عامل ناتوانی دولت مدرن را در ایران، وجود اجتماعات قدرتمند توصیف کرده است که به واسطه انحصارطلبی، مانع از تحقق کارویژه مهم کنترل اجتماعی از سوی حکومت می شوند.
از این منظر »اجتماعات سنتی« در ایران در غیاب تکوین مفهوم»جامعه ایرانی« در برابر تغییرات و اصلاحاتی که از قدرتش می کاست، به صورت جدی ایستادگی می کرد و رهبران نیرومند اجتماعی که در واقع رقبای حکومت مرکزی قلمداد می شدند، در یک نزاع دو سویه و دو وجهی از یکطرف با دیگر شبکه های اجتماعی و از طرف دیگر با قدرت حاکمه بر سر منافع و منابع در جنگ و ستیز بودند. اما با روی کار آمدن دولت پهلوی اول که در پی ایجاد »جامعه« مدرن بود، منازعه میان دولت و اجتماع عمیق تر و سمت وسوی قابل توجهی گرفت؛ زیرا این دولت برای رسیدن به اهداف مدرن خود به هیچ وجه شبکه_های اجتماعی قدرت را بر نمی تابید و بر همین اساس نیز تلاش می کرد با افزایش قدرت کنترل و نظارت دولتی، رقبای دیگر را از صحنه خارج کند و در عین حال مانع از انجام نظارت_های اجتماعی شود؛ اگر چه که در نهایت در این رویارویی با ناکامی مواجه شد.
تا پیش از تثبیت دولت مدرن در ایران، حکومت مرکزی برای کنترل اجتماعی و دستیابی به اهداف خود از توان چندانی برخوردار نبود؛ در این شرایط با در نظر داشتن تفاوتهایی که بین ماهیت »جامعه« با »اجتماع« وجود دارد، مردم ایران در آستانه عصر پهلوی اول را نه اعضای یک »جامعه« بلکه می توان یک »اجتماع« سنتی توصیف کرد که رهبران و زعمای این اجتماع سنتی به عنوان رقبای حکومت مرکزی از نفوذ و اقتدار فراوانی بهره مند بودند.
از این منظر همچنین می توان مدعی شد دولتهای پیشامدرن در ایران به هیچ وجه توان کنترل و تأثیرگذاری را بر الگوهای رفتار اجتماعی نداشته و در اغلب نقاط کشور نیز نفوذ نداشتند و فقط با بهره گیری از سیاستهایی نظیر سرکوب، تطمیع، گروگانگیری و تفرقه افکنانه تلاش می کردند مردم را از اتحاد علیه حکومت منصرف سازند و بدین وسیله تداوم حیات دهند.
به دنبال کودتای اسفند ۱۲۹۹ و روی کار آمدن سلسله پهلوی و آغاز سلطنت رضاشاه، دولت و اقدامات اصلاح طلبانه جان تازه ای گرفت. با روی کار آمدن دولت پهلوی موازنه سنتی قدرت میان دولت و نیروهای اجتماعی دچار تغییراتی شد، اما اینکه وجود دولت پهلوی روابط سنتی قدرت را تا چه میزان متحول ساخت و تأثیر ساخت دولت مدرن بر شکل سنتی»کنترل اجتماعی« چگونه بود؛ مستلزم خوانش مجدد این دوره تاریخی است.
بررسی این مساله با استفاده از نظریه هایی که به صورت یکجانبه تنها دولت را مورد مطالعه قرار می دهند مقدور نیست و برای فهم رابطه مردم و دولت می بایستی از الگویی بهره جست که هر دو سطح را مورد کنکاش قرار می دهد. به از منظر پیشینه پژوهشی نیز می توان گفت، تا کنون آثار پرشماری به مطالعه دولت پهلوی اول پرداخته اند. این پژوهشها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
- نخست آثاری که اندیشه محور هستند و تلاش می کنند با تفکر نوسازی و تجدد، به دولت و سیاستهای پهلوی اول نگریسته و بر نقش تفکرات تجددخواهانه در شکل گیری دولت مدرن پهلوی تأکید دارند. تحقیقات تورج اتابکی (تجدد آمرانه: جامعه و دولت در عصر رضاشاه)، محمد سالار کسرایی (چالش سنت و مدرنیته در ایران)، محمدرضا خلیلی خو (توسعه و نوسازی ایران در دوره رضاشاه) و همچنین استفانی کرونین (رضاشاه و شکل گیری ایران نوین) در این دسته قرار دارند.- محور دوم شامل آثاری می شود که به ماهیت دولت در ایران عصر پهلوی اول پرداخته و دولت محور هستند. در این باره می توان به آثار محمدعلی همایون کاتوزیان (تضاد دولت و ملت، دولت و جامعه در ایران) و حسین بشیریه (جامعه مدنی و توسعه سیاسی در ایران، موانع توسعه سیاسی در ایران) اشاره کرد، که برای تبیین ماهیت دولت رضاشاه، از نظریات دولت سلطانیزم، مطلقه، شبه مطلقه، مدرن و شبه مدرن بهره برده اند. این آثار با پرداختن به تاریخ پهلوی تلاش کرده اند تا ماهیت دولت در ایران را بررسی و تحلیل نمایند و از بررسی قدرتهای اجتماعی، سازمان ها و سروران جامعه ایرانی، ویژگی ها و ماهیت جامعه دوره پهلوی، مغفول مانده و آنرا مورد بررسی قرار نداده اند.
- محور سوم پژوهش هایی را در بر می گیرد که دولت و جامعه را مورد توجه قرار داده اند و از طریق نظریات چپ گرایانه و به ویژه نظریات شیوه تولید آسیایی به تحلیل تاریخ تحولات ایران پرداخته اند، که از مهمترین کتب و نوشته های موجود در این محور، می توان از آثاری نظیر »تاریخ ایران مدرن، ایران بین دو انقلاب« و »مقالاتی در جامعه شناسی سیاسی ایران« اثر آبراهامیان و »مقاومت شکننده« اثر جان فوران نام برد.به طور کلی آثاری که تا به حال به رشته تحریر در آمده اند دولت را قدرتمند می دانند، در حالیکه با توجه به آموزه های الگوی نظری کنترل اجتماعی، دولت ایران را در مصاف اجتماع ایرانی با وجود تمام نظارتهایی که در نیمه دوم عصر پهلوی اول بر مراسم، شعائر و حتی حجاب زنان و پوشش مردان صورت پذیرفت باید ناتوان و ضعیف ارزیابی کرد.
با وجود آنچه گفته شد، تبیین مناسبات دولت و ملت در ایران بر مبنای نظریات کنترل اجتماعی که مفهومی مشترک در آموزه های علوم رفتاری و به ویژه جامعه شناسی و علوم سیاسی محسوب می_شود، مسبوق به سابقه نیست و کاربست آموزه های نظریات کنترل اجتماعی در تبیین تحولات سیاسی و اجتماعی ایران می تواند افق جدیدی برای فهم تحولات سیاسی و اجتماعی دولتهای ایرانی و عدم شکل گیری منافع ملی، حتی در حال و آینده باشد.
تردیدی نیست که دولت پهلوی اول بسیار نیرومندتر و موفق تر از دولتهای پیشین خود بود. در این راستا دولت به موجب مدرنیزاسیون، توانست طبقات و اقشار جدیدی به وجود آورد و نیز برخی از طبقات اجتماعی را دچار تغییر و تحول نموده و صورتبندی اجتماعی را در برخی موارد متحول سازد؛ که در این راستا می توان به رشد شهرنشینی و طبقات جدید شامل کارگران صنعتی، طبقه متوسط شهری، حقوق بگیران، کارمندان بخشهای دولتی، نظامی و خصوصی، متخصصان و دانش آموختگان جدید و روشنفکران را شامل می شد.
اما بر اساس آموزه های حاصل از الگوی نظری این نوشتار می توان گفت که این دولت به موجب موانع اجتماعی و درونی که پیش از این بارها ذکر شد، دولت قدرتمند در اجرای نظارت حکومتی و کنترل اجتماعی به سبک مدرن محسوب نمی شود. آنچنان که این نوشتار نشان داد توانایی دولت در جهت ترغیب مردم برای اجرای خواستهای حکومت بسیار محدود بود به طوریکه دولت در اغلب اوقات نمی توانست به اعمال اراده خود در جامعه و کنترل اجتماعی بپردازد.
بر این اساس، دولت پهلوی اول فقط می توانست خواستهای خود را، نه بر اساس مشروعیت، بلکه به موجب استفاده از زور، نیروی سرکوب و ترسی که در دل مردم ایجاد کرده بود و مطابق با روشهای کنترل اجتماعی مستقیم و منفی، برآورده ساخته و جامعه را وادار به پذیرش اهداف مورد نظر کند.
این در حالی است که یکی از مؤلفه هایی که مشروعیت و اقتدار دولتهای مدرن را مورد سنجش قرار می دهد، »کنترل اجتماعی« است؛ بنابراین دولت در رقابت با سازمان های قدرتمند اجتماعی جهت نظم بخشیدن به امور و هدایت رفتار افراد جامعه باید بتواند استراتژیهای برزیستن کارآمدتر و جذابتری (شامل نمادها، پاداش ها، مجازاتها…) ارائه نمایند.
سرانجام می توان گفت کاربست آموزه های حاصل از نظریات کنترل اجتماعی می تواند از منظر نظری الگویی مناسب را برای تبیین توانمندی یا ناتوانی دولتها در ایران فراهم کند و با استناد به آن ضمن بازخوانی و فهم صورتبندی روابط دولت و جامعه بر اساس چگونگی وضعیت کنترل اجتماعی، به تبیین تاریخی تحولات سیاسی و اجتماعی کشور نایل آمد.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۵:۰۲ ق.ظ

دیدگاه


نُه × 1 =