معماری ارومیه گمشده در اعماق تاریخ

معماری ارومیه گمشده در اعماق تاریخ

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: معماری ارومیه؟ درست مثل یک سؤال، همه پهنه ذهنم را اشغال کرده است. زمانی از سر علاقه و صد البته نیاز، گوشه و کنار شهرم ارومیه را با پای پیاده گز می‌کردم تا بیشتر در تاریخش غرق شوم.
نه اینکه با معاصرت و مدرنیته سر ناسازگاری داشته باشم نه! برای ورود به حوزه گفتمان مدرنیته باید از نظر سنتی خودآگاه بود چرا که باید آگاهانه و از سر خرد بعد سنت را به محک نقد به میدان مدرنیزاسیون فرستاد.
در این حوزه ناآگاهانه و بی¬زمینه عمل کردن درست مثل غرق شدن آدمی است در آب که یا شنا بلد نیست و یا محل مناسبی را برای شنا انتخاب نکرده است. می‌خواستم در مقام یک شاعر، نویسنده و روزنامه نگار بیشتر عرصه و جایگاهی که در آن ایستاده بودم و از غربتش دم می‌زدم بشناسم و راه‌های عبور این شهر و متن آن را از پیچ و خم زمان بیابم و به عینه ببینم.
حداقل برای من ماجرای تاریخ شهرم و حیات معاصرش به دغدغه‌ای بزرگ تبدیل شده بود.
بهترین راه را در شناختن بنیان‌های تمدنی و فرهنگی آن یافتم. به عبارتی رسیدن به این نکته که ارومیه از کجای تاریخ شروع می‌شود و نسبتش به کجای زمان برمی‌گردد! یعنی اولین پایه‌های مسکونی آن، یعنی اولین زمزمه های تفکر مادی و نگرش مادی به دنیای اطراف از سوی مردمان آن. در این زمینه بیشترین بار فکری، بر روی جلوه‌های مختلف تفکر اهالی یک منطقه نسبت به عالم هستی سنگینی می‌کند.
در ارومیه ما چطور؟ از فرهنگ و تمدن دیرین سال این شهر اکنون چه نشانه‌هایی برجا مانده است؟ بهترین نمونه معماری آن بود. یعنی اولین بارقه‌های تفکر مادی اهالی آن در طول تاریخ نسبت به عالم هستی.
یعنی مقطع تلفیق امنیت معنوی و تفکر مادی مبتنی بر فرهنگ و جریان زندگی در این شهر! تک‌وتوک، نشانه‌هایی باقی مانده بود. این نشانه‌ها بیشتر به گوهر‌های درخشانی شبیه بودند که مثل قارچ این سو و آن سوی شهر به حال خود رها شده بودند (و چه دیر و بعضاً به شکل موقت به داد این مرواریدهای درخشان آسمان معماری ارومیه رسیدند). مساجد، کلیساها، بازار سر پوشیده ارومیه، حمام‌ها، عمارت‌ها و خانه‌های قدیمی، بقعه‌ها و امام زاده‌ها و…هر کدام متعلق به زمانی و تاریخی که امروز با پراکندگی مشهود شهر و از بین رفتن بافت تاریخی آن (آنانی که در رشته معماری تحصیل کرده‌اند و یا متخصص در این هنر هستند می‌دانند که بافت تاریخی یک شهر شناسنامه و مبین آینده شهرسازی آن است و درست مثل یک راهنما عمل می‌کند) هر کدام سازی می‌زدند بی قاعده و بی تناسب با زمان حال. وقتی از نیافتن دید و عرصه‌ای مناسب از بافت قدیمی شهر و بسنده کردن به اقوال این و آن در کتابی یا مصاحبه شخصی باز ایستادم، رسیدن به این نکته که اگر ارومیه، معماری ویژه و بومی خود را هم داشته و صدالبته داشته، مطمئناً باید زیرمجموعه معماری ویژه آذربایجان بوده باشد، مشغولم کرد.
این درست بود چرا که بعدها در طول مطالعات تحقیقی خود به اصطلاحی برخورد کردم به نام مکتب معماری آذربایجان. جالب اینکه این مکتب فقط در معماری خلاصه نمی‌شد که در فلسفه و حکمت، ادبیات و شعر، موسیقی و نقاشی و حتی خوشنویسی عمق داشت و دارای جلوه‌های گوناگونی بود. جالب‌تر اینکه معماری مکتب آذربایجان (متأثر از بدنه اصلی معماری ایران) با مذهب، مکتب دینی و عرفان گفتمان داشت و جوهره اصلی آن را عناصر دینی و عرفانی تشکیل می‌داد. هم به دلیل میان رشته‌ای بودن هنر معماری، معمار آن نیز باید حکیم به معنای تام کلمه می‌بود.
ریاضی و هندسه، نجوم و فلسفه، فقاهت و طب، موسیقی و عرفان و… همه و همه باید درونی شخص معمار می‌شد تا او حکیم کامل باشد و اثری بدیع در معماری خلق کند که تا به امروز زوایای آن ناشناخته مانده باشد.
(برای مثال مسجد امام اصفهان که در سال‌های اخیر دریافتند که گوشه‌ها و زوایای مسجد خاصیت انتقال اصوات را دارد) اما سؤال بزرگی در نه توی ذهنم صدا می‌کرد، معماری ارومیه چه نسبتی با معماری مادر یعنی معماری مکتب آذربایجان داشت؟ و یا چه میراثی از آن به ارث برده است که اکنون معرف آن مکتب در زمان حال باشد؟ تا آنجا که تحقیق کرده بودم، هیچ بررسی و تحقیق جامعی در این مورد در ارومیه موجود نبود که این فقر در زمینه خود معماری ارومیه هم به شکل مضاعفی به چشم می‌خورد. این در حالی بود که متخصصین به نامی را هم در ارومیه می‌شناختم که در این مورد اثری از آثار آن‌ها حاوی این مهم نبود و شاید من بی خبر بودم. البته بزرگان دیگری هم بودند و هستند که نه اهل ارومیه ولی متخصص معماری ایرانی بودند ولی در آثار آن‌ها نیز چیزی به چشم نمی‌خورد جزء نقل قول سیاحی یا باستان شناسی و یا محققی که فرنگی است و چند صباحی مسافر سرزمین ما.اما در مورد اصطلاح مکتب معماری آذربایجان نکات مهم و بدیعی را یافتم و فرا گرفتم. یکی از منابع مکتوب و شناخته شده در این زمینه آثار استاد محمد کریم پیرنیا است. مقالات و کتاب‌های استاد پیرنیا از نمونه‌های مهم در این زمینه بودند و هستند.
استاد پیرنیا در تألیفات خود از سبکی به نام آذری یاد می‌کند که مترداف با همان معماری دوران ایلخانی و تیموری است. (مجله فرهنگ معماری ایران – شماره ۱ سال ۱۳۵۴- سبک آذری) مطلعین هنر معماری می‌دانند که قرون هفتم و هشتم هجری قمری عصر شکوفایی معماری در آذربایجان است. مسجد جامع ارومیه یادگاری از قرن هفتم نشانه از همین شکوفایی معماری در ارومیه است.
شاخص‌های مکتب معماری آذربایجان را می‌توان در بنیان معماری تبریز، مراغه، زنجان، ارومیه، اردبیل، خوی، اصفهان، خراسان و در نهایت نخجوان و قره‌باغ و حتی شیروان و … در ادوار مختلف تاریخی دید.
مکتب تبریز و مکتب نخجوان از مهم‌ترین پایه‌های آن هستند.
بنا به گفته بهرام آجرلو استادیار باستان شناسی دانشگاه هنر اسلامی تبریز در مقاله‌ای تحت عنوان درآمدی بر سبک معماری آذربایجان، در توصیف مکتب آذری، به تأثیرات بنیادین مکاتب محلی آذربایجان بر معماری دوران ایلخانی و تیموری اشاره‌ای نشده است.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۳ ساعت ۴:۳۳ ق.ظ

دیدگاه


+ 2 = چهار