معلمان دوشغله و دانش‌آموزان بیسواد

معلمان دوشغله و دانش‌آموزان بیسواد

ناصر جعفرزاده
گروه اجتماعی:نابسامانی در آموزش و پرورش بر کسی پوشیده نیست اما بیان برخی از این چالش‌ها از سوی جوانی که ۲ سال به عنوان »سرباز معلم« در مناطق حاشیه‌ای خدمت کرده، جالب توجه است.
سرباز معلم‌ها معمولا به مناطق دورافتاده یا کمتر توسعه یافته فرستاده می شوند اما اطراف شهرها مناطقی هست که از نظر توسعه یافتگی تفاوت چندانی با نقاط دورافتاده کشور ندارد. »مهدی« یکی از جوانانی است که ۲ سال تحصیلی را در این مناطق به عنوان »سرباز معلم« خدمت کرده است و حالا برخی از تجربیات او از نظام آموزش و پرورش جالب توجه است.
این سربازمعلم که حالا دوره خدمت خود را به پایان رسانه است، در مورد ورود خود به دوره سربازمعلمی می گوید: وضعیت به شکلی است که معلمان تمایل چندانی برای حضور در مدارس مناطق حاشیه‌ای ندارند و سکونت و اشتغال در شهرها را ترجیح می‌دهند.
دقیقا به همین دلیل طی سالهای گذشته همواره ظرفیت‌های خالی در مدارس شهرها و شهرک‌های اطراف تهران وجود دارد. این ظرفیت خالی توسط سرباز معلمها تکمیل می شود. سربازمعلم ها پس از گذراندن مهارت‌های آموزشی، یک دوره ۲۴۰ ساعته را در طول تابستان طی می‌کنند و از مهرماه به عنوان معلم سر کلاس حاضر می‌شوند.
او که در یکی از مدارس دورافتاده به عنوان سربازمعلم مشغول کار شده، در مورد نگاه خود به معلمی و فاصله این تصور با واقعیت، معتقد است: در نگاه اول همه چیز آرمانی است و برای مخاطبی که از بیرون به قضیه نگاه می‌کند همه امور عقلانی و منطقی به نظر می رسد. به ویژه شغل معلمی که با فرهنگ سازی و تربیت کودکان ارتباط مستقیم دارد، این تصور را ایجاد می کند.
البته همینطور هم هست اما استثنائاتی وجود دارد. مواردی را داشتیم که معلمان حتی مشکل اخلاقی داشتند. اینها افرادی بودند که معلمی را فقط به عنوان یک شغل یا منبع درآمد می دیدند و مدرسه برای آنها فرقی با حجره بازار یا کارمندی نداشت. این مساله آسیب زیادی را به سیستم آموزش و پرورش وارد می‌کند.
مهدی در مورد تجربه خود از چالش‌های معلمی، نبود امنیت اقتصادی را از جمله دلایل بروز مشکلات می داند و اظهار می کند: معلمان باید مثل همه اقشار جامعه در رفاه نسبی زندگی کنند و درآمد مکفی داشته باشند اما بدون استثنا همه معلمانی که من با آنها ارتباط داشتم از درآمد خود ناراضی بودند و این نارضایتی تاثیر خود را بر ارتباط با مدرسه و دانش آموزان می گذارد. شرایط نامطلوب اقتصادی موجب مرگ انگیزه معلمان می شود در حالی که حساسیت‌ها روی شغل معلمی خیلی زیاد است و دستکم ۳۰ دانش آموز یک کلاس بیشترین ساعات خود را تحت تاثیر معلم هستند.
تجربه من نشان داد که دانش آموزان معلم خود را به اندازه پدر و مادر الگو می دانند و نگاه دانش آموز به معلم همانند کسی است که هیچ خطایی نمی کند و هرآنچه انجام می دهد مصداق رفتار درست است. این در حالی است که قریب به اتفاق معلمانی که با آنها همکار بودم بعداز ظهرها شغل دوم داشتند و فرصتی برای مطالعه و ارتقای علمی پیدا نمی کردند.
این سرباز معلم در ادامه می گوید: مدرسه ما در سال اول دوره سرباز معلمی من ۸ کلاس داشت و من در بدو ورود، معلم پایه ششم یعنی پایه آخر ابتدایی شدم. در مجموع مدت ۱۸ ماه یعنی ۲ سال تحصیلی سرباز معلم بودم اما دانش آموزان یا اولیا اطلاع نداشتند که من سرباز معلم هستم.
اینطور نبود که جز همکاران کسی اطلاع داشته باشد چون تصور این است که والدین به سرباز معلم اعتماد نمی کنند و او را به چشم فردی بی‌تجربه می‌بینند که فقط به دنبال طی دوران سربازی است. اگر داغ سرباز معلمی روی پیشانی کسی بخورد حتی توان اداره کلاس و دانش آموزان را از دست می دهد.
وی معتقد است: در دوره ابتدایی به ظاهر نیاز به تخصص ویژه ای نیست و ارتباط موثر با دانش آموزان بیشترین تاثیر را در موفقیت معلم و دانش آموزان دارد. مانوس شدن با دانش آموزان سبب می شود که علاوه بر کنترل کلاس، دانش آموزان شوق به آموختن پیدا کنند.
تجربه من نشان داد معلمان با ۲۰ سال سابقه شور و نشاط لازم برای برقراری ارتباط مناسب با دانش آموزان را ندارند. همچنین فاصله سنی زیاد سبب می شود درک مناسبی از روحیات بچه ها نداشته باشند.
از این نظر امتیازی که سرباز معلمها دارند همین فاصله سنی کم با دانش آموزان است.مهدی با انتقاد از شیوه برخورد برخی معلمان با دانش آموزان ادامه می دهد: برخورد معلمان با دانش آموزان گاهی توأم با خشونت است.
ما یاد گرفته ایم دانش آموزی که درس نمی خواند را با کتک و تنبیه کنترل کنیم. این مساله اگرچه در سالهای اخیر کمتر شده است، اما بعضا در این دو سال شاهد تنبیه دانش آموزان از سوی معلمان بودم و خشونت هنوز مهمترین ابزار کنترلی برای معلمان دستکم در مدارسی بود که در آنها خدمت کردم.
این سربازمعلم مشکل اصلی را در عدم پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، فقر فرهنگی در مناطق یاده شده می داند و می افزاید: والدین دانش آموزان در جریان مسایل فرزندانشان بودند اما وضعیت فرهنگی منطقه به شکلی بود که والدین خیلی پیگیر وضعیت تحصیلی بچه هایشان نبودند.
دانش آموزانی داشتم که اصلا تکالیف خود را انجام نمی دادند و از سوی خانواده هم هیچ فشاری روی آنها نبود. در جلسات ماهانه با اولیا موضوع را مطرح می کردم اما نمی پرسیدند فرزندشان در مدرسه چه می کند یا چه چیزی یاد گرفته است. هیچ ابزاری غیر از روابط صمیمانه برای هدایت دانش آموزان نداشتیم. وقتی دانش آموزی تکلیف خود را نمی نویسد در مرتبه اول جریمه می شود و این جریمه چند بار تکرار می شود اما دانش آموز کمترین توجهی نمی کند؛ اولیا هم اهمیتی نمی دهند. در این شرایط از دست معلم چه کاری ساخته است؟
وی می گوید: سال اول با قبولی همه دانش آموزان تمام شد. اما سال دوم زمینه کاری مدرسه مورد نظر تغییر کرد و مدرسه به پایه راهنمایی یا همان متوسطه اول تغییر کاربری داد و من به یک مدرسه در مناطق مسکن مهر شهریار منتقل شدم و کلاس دوم به من سپرده شد.
این مدرسه تا حدی کودکانه تر بود چون فقط مقطع اول، دوم و سوم را پوشش می داد. محیط صمیمانه تر بود و از سویی انتظار از دانش آموزان پایه دوم به مراتب کمتر از پایه ششم است اما در این کلاس هم ? نفر خواندن و نوشتن را بلد نبودند و در طول سال تحصیل هم پیشرفت چندانی نداشتند.
اختلاف سطح تحصیلی بین دانش آموزان به قدری بود که نمی توانستم کل کلاس را برای جبران عقب افتادگی ۲ نفر تعطیل کنیم.این سربازمعلم معتقد است: مهمترین چالش دوره ابتدایی موضوع نمره است. سیستم توصیفی هم نقاط ضعف و قوتی دارد. این روش از جهتی درست است زیرا روح لطیف دانش آموزان ظرفیت رقابت بر سر نمره را ندارد.
این شیوه، ایجاد رقابت کاذب بین دانش آموزان را از بین برده است و حسادت میان دانش آموزان کمرنگ شده است اما از جهتی نبود رقابت میان دانش آموزان سبب افت تحصیلی آنها می شود زیرا انگیزه کودک را می خشکاند. در شیوه توصیفی تفاوتی میان دانش آموزان با هر سطح سواد وجود ندارد؛ اگرچه فشار خانواده ها روی دانش آموزان برای کسب نمره ۲۰ را از بین برده و این یک مزیت است.
بسیاری از خانواده مفاهیم سیستم توصیفی را نمی دانند. به عنوان مثال مفهموم »قابل قبول« برای آنها روشن نیست و باید بگوییم که قابل قبول تقریبا معادل نمره ۱۰ در نظام نمره دهی کمی است. در گذشته نمره شفاف بود اما امروز با گفتن اصطلاح »خوب« که چیزی معادل ۱۴ تا ۱۶ است والدین گمان می کنند، فرزندشان وضعیت خوبی دارد در حالی که شرایط متوسطی را دارد.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۲ دی ۱۳۹۵ ساعت ۷:۰۲ ق.ظ

دیدگاه


+ چهار = 9