- آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی - http://www.araznews.ir -

مشایعت یا بدرقه؟

Posted By admin On مهر ۲۷, ۱۳۹۳ @ ۵:۴۳ ق.ظ In اجتماعی | No Comments

رستم عظیم پور
گروه اجتماعی: سوال:افراد خانواده تان کیستند؟
جواب:سی یا چهل سال قبل:پدربزرگ،مادربزرگ،(احتمالا پدر پدربزرگ،مادربزرگ پدری و پدربزرگ،مادربزرگ مادری)پدر،مادر،سه چهار تا برادر،سه چهار تا خواهر و احتمالا عمو یا عمه،دائی یا خاله و….جواب امروزی:پدر ،مادرمن(و احتمالا یک برادر یا خواهر)با تکریم و احترام به پیشگاه بزرگان بزرگوار ریش سفید و گیس سفید که هر چه داریم به رحمت خالق سبحان و متعال است و برکت وجود این بزرگواران.می خواهم سخن از گذشته ها بگویم،از گذشته های نه چندان دور…..
در این گذر یقینا ناگفته ها بسیار خواهند بود و گفته شده ها شکسته بسته!ولی نه بی ربط و نامربوط.جا دارد که از شما بزرگواران کریم انتظار اغماض و چشم پوشی داشته باشم…..یک نسل قبل،آنزمان که کف خیابان ها سنگفرش بوده و فاقد هر گونه روشنائی معابر و پارک و گردشگاه و…….خانه ها گلی بودند و سقفشان چوبی و با چراغ نفتی گردسوز(فیتیله ای) و یا فانوس روشنائی بخور گرفته و کف اندازشان حصیرهایی نی ئی که همچو تیغی می بریدند.بر پیکر شهرمان و در خیابانها درشکه های…..تک اسبی یا دو اسبی و ارابه ها بودند و هیچ نشان و شناختی از تاکسی و یا دیگر وسائط نقلیه موتوری نبود و خبری هم از آلودگیهای هوا و محیط زیست و بیماریهای ناشی از این آلاینده های فعال و پرکار نبود.طرح و ساخت خانه های ساده بود و بی آلایش و از دو یا سه اطاق نشیمن و یک انباری(در برخی زیر زمین)،یک توالت و یک تنور خانه تجاوز نمیکرد…..تمام افراد خانواده اعمازپدربزرگ(ها)،مادربزرگ(ها)،پدر،مادر،برادر_ان،خواهران و احتمالا خاله یا عمه یا دائی یا عمو در زیر یک سقف چوبی و گلی زندگی کرده شب را به روز و روز را به شب می دوختند.در بیشتر خانه ها رادیوئی بود به بزرگی تلویزیونهای بیست اینچ امروزی که دارای آنتنی پشت بامی بود با دو رشته سیم هوائی(که به آنتن بام وصل میشد)و زمینی(که در کف حیاط خانه زیر خاکش کرده و هر روز چند نوبت آب پاش می ریختند صدای رادیو تا پارازیت نکند).سفره ای که پهن می شد نشان از روح بزرگ و سخاوتمند پدر یا نان آور خانه داشت و برکت خانه نشان از رحمت و کرامت خدا.همه دایره وار دور سفره تنگاتنگ هم نشسته(و گرمای وجودی بودن یکدیگر و با هم بودن را حس می کردند)و از یک کاسه سفالین بزرگ غذا می خوردند آنهم چه غذاهایی…..که متاسفانه طبخ و صرف آن غذاها متروک و منسوخ شده چرا که در شان تعداد کثیری از خانواده های امروزی نیست و جایشان را به پیتزا،سوسیس،کالباس،همبرگر و…….آنهائی که با غذاهای آنزمانی پرورش یافته اند هنوز هم مزه مطبوع و دلچسب دست پختهای مادران را با تمام ذرات وجودشان در ذهن و یادشان حفظ کرده اند،آخه مگه میشه فراموشش کرد؟دست و تمام وجودشان درد نکند….هنوز یادمان هست که چه شتابان و با چه حرص و ولعی لقمه و تکه های نان از دست یکدیگر می قاپیدیم و همه تلاشمان این بود که مبادا از قافله عقب بمانیم و شکممان نیز همانند رادیوی لامپی بزرگمان که بعد از پنج دقیقه پس از روشن شدن صدا میداد(با پیش درآمد پارازیت !)به قار و قور بیفتد و پارازیت کند !….اگر مادرمان آبگوشت بار میکرد،وقتیکه ترید تمام میشد،همه فرزندان خانواده چشم به یکی دو استخوانی که به همراه دیگر مخلفات از قابلمه به کاسه ریخته میشد،خیره مانده و آب دهان از لب و لوچه همه سرازیر میشد،همه اش درد و دل خدا خدا میکردیم که آن استخوان را به نیش بکشیم.ما در خانواده با صبر و تحمل و بردباری و حوصله و با شایستگی های یک زن ایرانی که از مادرش آموخته بود با سلیقه ای خاص بی آنکه خم به ابرو بیاورد با بردباری و گشاده رویی و مهربانی مادرانه و با پذیرش به جان خریدن هر گونه زحمتی همه چیز را فراهم ومهیا کرده و در اختیار بزرگ خانواده(پدربزرگ یا پدر خانواده)قرار میداد تا بین افراد خانواده اش تقسیم کند(نو نهالان شیرین زبان و نور چشمی ها همیشه قسمت های بهتر نصیبشان می شد و همین طور پدر خانواده و پدربزرگ(ها) و بزرگتر(ها)،ولی سهم ما در خانواده ته مانده همه چیز بود آنهم بیشتر اوقات نه سر سفره بلکه در گوشه ای و بدور از سفره) سهم هر کس،اگر غذای آبکی مثل آش و سوپ بلغور(یارماشورباسی)و از این قبیل نبود به روی نانش گذاشته میشد،مثل قسمت جامد آبگوشت که با گوشتکوب،کوبیده و بهم آمیخته میشدند.در سر سفره و در غیر آن همیشه،همه از یک بادیه آب می خوردند(آنهم آب چاه که توسط سطل و طناب از چاه حیاط خانه کشیده میشد)ناگفته نماند که از ما بهتران ها در حیاط خانه شان تلمبه آب به جای سطل و طناب داشته و گلیم و جاجیم به جای حصیرهای تیغ مانند نی ئی.
در زمستانها،از ما بهتران ها در خانه هایشان برای مقابله با سرما و تامین گرمایش بخاری های نفتی و هیزم سوز و شومینه دیواری داشتند و ما کرسی(منبع سوخت آن که گرداله نامیده میشود در تابستانها توسط مادران و مادربزرگ ها و دختران تهیه و برای فصل سرما خشک و انبار میشد).بر روی کرسی تخمه و دانه های هندوانه و خربزه هایی را که در تابستانها،مادران زحمتکشان خشک کرده و برای شبهای زمستان و پذیرائی ها ذخیره کرده بودند،بو داده و می گذاشتند.همگی دور کرسی می نشستیم و چراغ گردسوز فیتیله ای یا فانوس در وسط مجمره سنگین مسی روشنی بخش خانه و ملاق یا کشمش یا ذرت بو داده و گندم بو داده،سنجد،گردو،یا بادم به همراه تخمه هندوانه و خربزه و احتمالا در صورت مهمان داشتن ترشی خربزه و سیب در اطرافش…..بزرگترها در قسمت بالای خانه در حالیکه به متکاهای پشتی تکیه میدادند،در کرسی فرو رفته و می نشستند و نونهالان و عزیز در دانه ها در بغلشان یا بر روی کرسی! و ناخنک زنی به آنچه که بود!
از وجود گربه در خانه چه عرض کنم که بعلت وجود موش در خانه ها،عضو ثابت و لاینفک این محفل شاد و صمیمی بود و دلبر همه!درس خوانها در گوشه و کنار بدور از از کرسی نشسته و مشق و تمرین می نوشتند و مساله حل میکردند و یا تاریخ و جغرافیا و علم الاشیاء(علوم)حفظ میکردندو….درشبهای طولانی وبلند زمستان فامیل واقوام اکثرا یامیهمان داشتیم ویابه میهمانی میرفتیم .بنابررسم وعادت مرسوم بیشترخانواده های اقوام به خانه بزرگترها ویابه خانه هایی که بزرگترخاندان درآن خانواده زندگی میکرد می رفتند وهرخانواده ای بنابر توان وسطح مالی خود شب چله وتنقلاتی رابه همراه خودمی آورد…شبهای سوزوسرماآنچنان ازجمع شدن این خانواده های خویشان گرما وصمیمیت بخود می گرفتند که هنوزم که هنوزه پس ازگذشت چهل پنجاه سال وسپری شدن این ایام طولانی خاطرات آن لحظه های شیرین ازاذهان ویادهانرفته وزودوده نشده است ….دراین جمع گرم ومهربان حضورملاق وترشی خربزه حتمی بوده واین شادی کودکان ونوجوانان رابیشترمیکرد.درچنین شبهایی برای اینکه اطاق بازترشود ویجابیشتر .کرسی راجمع میکردند ودورتادورچهاردیوار خانه وحتی یک یادوردیف هم دروسط اطاق صف کشیده وبرای جابازکردن همگی اعم از بزرگ وکوچیک یادگرفته بودیم که برروی دوزانوی چسبیده بهم بنشینیم .
فقط پدربزرگها ازاین قانون مستثنی بودند ودرحالیکه به متکا یابالشی تکیه میدادند جفت پاهایشان ویایکی راطاق وپای دیگر رادرازمی نمودند بزرگترهاصحبت میکردند واگرمشکلی دربین فامیل وجود داشت توسط پدر بزرگ ها ویاتوسط بزرگ خاندان راهنمایی های لازم ومعقول ارایه شده وگره هابازمیگردید جوان هاوکوچکترها هرگزقدرت واجازه حرف زدن درجمع بزرگترهارونداشتند آنها بایستی فقط گوش میکردند ودقت مینمودند که ازتجارب بزرگترها اندوخته ای برای سالهای عمر ودوران کهولت وریش سفیدی ذخیره نموده وبیاموزند وزمانیکه گفتگوی خاصی نبود ویاحرف زدنها زود تمام میشد یکی ازبزرگان یامیان سالان خانواده قصه ای ازشاهنامه یااسکندر نامه .مختارنامه یامعجزات چهارده معصوم وانبیا.
امیر ارسلان یاملک جمشید .ملک بهمن و…..می گفت اوراق کتاب وشب های سوزناک وسرمای زمستانی این چنین یکی پس ازدیگری به گرمی شورشادی مملوازمهرومحبت واحترام ورق خورده وسپری می شدند …..آخرسرکه همه میهمانان می رفتند بهترین جابرای بزرگترخانواده وپدرخانواده که همیشه ثابت بوده بارختخوابی گرم ونرم برای خوابیدنشان آماده می شد ودیگر افرادخانواده بنابه جایگاهی که دراین سلسله مراتب داشتند بهم چسبیده وازلحافی اشتراکی بین سه چهارنفرمنتظرمیماندند تابزرگترها درجای خود مستقر وراحت شوند وسپس خودشان درجای اختصاص یافته برایش درازکشیده وبه پیشواز خواب روند……
مادر خانه که صبح هازودتر ازهمگان ازبستر خواب شبانه برمی خاست مطابق معمول وهمیشگی دیرتر ازهمه پس ازفوت کردن چراغ نفت سوز وخاموش کردنش(دود حاصل ازاین فوت کردن به دود پت پت کردن قبلی اش افزوده و…..)درتاریکی به بستر خوابش می خزید!که مبادا یکی ازبزرگترها اورادرحال درازکشیده ببیند و…….وچه راست فرموده خالق متعال : (بهشت زیرپای مادران است)ازمراسم وسپری کردن شبهای یلدا ودیگر ایام حرفی میان نمی آورم وامیدوارم مراملامت وسرزنش ومتهم به پرگویی نفرمایید ….آنچه که نگاشتم گذران شبی بود ازشبهای سرد یخبندان فصل سرما درکانون خانواده ای گرما گرفته ازمهر ومحبت واحترام باچشم پوشی ازشرح خیلی جزییات وگفتنی (نوشتنی)های لازم وضروری که باید گفته (نوشته )می شدند .
برنامه های یقین شده زندگی دربستر سعادت وخوشبختی خانواده کاری به این نداشتند که بچه ها ی مدرسه وتکلیفشان راانجام داده اند یانه!…..وفردا آن طفلکی ها در مدرسه ودر کلاس درس معلمی باید حاظر می شدند که رکن اصلی وخشت بنادین وزارت فرهنگ (نام سابق وزارت آموزش وپرورش)اش راسرلوحه وجمله))جوراستادبه زمهرپدر))تشکیل میداد وباجمله:((گوشتش مال شما.استخوانهاش مال من!))پدر یامادران تضمین وضمانت میشد .آنها فقط می گفتند :»درس بخون تاآدم شی«! ادامه دارد


Article printed from آراز آذربایجان – روزنامه خبری آذربایجان غربی: http://www.araznews.ir

URL to article: http://www.araznews.ir/%d9%85%d8%b4%d8%a7%d9%8a%d8%b9%d8%aa-%d9%8a%d8%a7-%d8%a8%d8%af%d8%b1%d9%82%d9%87%d8%9f/

Copyright © 2013 آراز آذربایجان - روزنامه خبری آذربایجان غربی. All rights reserved.