مردان آذربایجان ونهضت مشروطیّت
قسمت سوم
گروه تاریخ :ستارخان که طرفداری مراجع تقلید شیعه را پشت سر خود می دید به ویژه حمایت های آیات ثلاث را مشاهده می کرد از حیث مبارزه تقویت روحی می شد و همواره می گفت من در پی اجرای احکام حجج و علمای نجف بخصوص آخوند خراسانی هستم. علمای نجف نیز در عصر استبداد صغیر تعدادی از علما و طلاب را برای تقویت جبهه تبریز به این ناحیه گسیل داشتند که مشهورترین آن ها آیتالله سید علی تبریزی مشهور به سید علی داماد بود که به همراه خود میرزا احمدخان عمارلویی و تعدادی دیگر را به همراه داشت.
بواسطه ظلم و دسیسههای دولت روس و بنا به درخواست تهران، ستارخان تصمیم به حرکت به تهران مینماید. شاید هدف دولت مشروطه از این اقدام، که به بهانه تجلیل از ستارخان و باقرخان صورت گرفته بود در واقع کنترل آذربایجان و خلع سلاح مجاهدین تبریز بود. روز شنبه ۷ ربیعالاول سال ۱۳۲۸ق در شب عید نوروز، جمعیت زیادی از مردم و رجال شهر از جمله یپرم خان ارمنی برای وداع با ستارخان و باقرخان جمع شدند و آنان درمیان هلهله جمعیت از منزل خود بیرون آمدند و به سوی تهران حرکت کردند. در بین راه نیز در شهرهای میانه، زنجان، قزوین و کرج استقبال باشکوهی از این دو مجاهد آزادی به عمل آمد و هنگام ورود به تهران نیمی از شهر برای استقبال به مهرآباد شتافتند و در طول مسیر چادرهای پذیرایی آراسته با انواع تزیینات، و طاق نصرتهای زیبا و قالیهای گران قیمت و چلچراغهای رنگارنگ گستردند. در سرتاسر خیابانهای ورودی شهر، تابلوهای زنده باد ستارخان و زنده باد باقرخان مشاهده میشد. تهران آن روز سرتاسر جشن و سرور بود. ستارخان پس از صرف ناهار مفصلی که در چادر آذربایجانیهای مقیم تهران تدارک دیده شده بود به سوی محلی که برای اقامتش در منزل صاحب اختیار (محلی در خیابان سعدی کنونی) در نظر گرفته بودند رهسپار شدند. »ازمیدان توپخانه و خیابان لالهزار، تا باغشاه تمام پشت بامها و خیابانها و دکانها، زن و مرد ایستاده بودند«.سرداران مدت یک ماه مهمان دولت بود، اما به دلیل وجود سربازان و کمی جا دولت، محل باغ اتابک (محل فعلی سفارت روسیه) را به اسکان ستارخان و یارانش و محل عشرت آباد را به باقرخان و یارانش اختصاص داد. پس از چند روزی که نیروهای هر دو طرف در محلهای تعیین شده اسکان یافتند مجلس طرحی را تصویب نمود که به موجب آن تمامی مجاهدین و مبارزین غیرنظامی از جمله افراد ستارخان و خود او میبایست سلاحهای خود را تحویل دهند. این تصمیم به دلیل بروز حوادث ناگوار و ترور سید عبدالله بهبهانی و میرزاعلی محمدخان تربیت از سران مشروطه گرفته شده بود. ، اما یاران ستارخان از پذیرفتن این امر خودداری کردند. به تدریج مجاهدین دیگری که با این طرح مخالف بودند به ستارخان و یارانش پیوستند و این امر موجب هراس دولت مرکزی شد. سردار اسعد به ستارخان پیغام داد که «به سوگندی که در مجلس خوردید وفادار باشید و از عواقب وخیم عدم خلع سلاح عمومی بپرهیزید.».
بعدازظهر اول شعبان ۱۳۲۸ق قوای دولت مشروطه، که جمعاً سه هزار نفر میشدند به فرماندهی یپرم خان ارمنی، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیه وقت، باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین آغاز گشت. در این جنگ قوای دولتی از چند عراده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستارخان راه پشت بام را در پیش گرفت، اما در مسیر پلهها در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد و قادر به حرکت نبود. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام السلطنه بردند و خود و اتباعش ناچار به خلع سلاح شدند.
بعد از این وقایع، ستارخان خانه نشین شد و اوایل اجازه درمان وی داده نمی شد،پس از مدتی که زخم کاری شده بود پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، بر اثر اصابت گلوله هردواستخوان ساق پا شکسته بود و زخم دچار عفونت بود، دوبار پزشکان معالج (لقمان الدوله، حسین خان نظام الحکما، و دو پزشک خارجی) اقدام به عمل جراحی و تمیز کردن زخم نمودند و پس از مدتی شکستگی و زخم بهبودی نسبی پیدا کرد و با وجود کوتاهی پا می توانست با عصا راه برود. ستارخان پس از این واقعه نزدیک به چهار سال زندگی کرد و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق ۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت.
مزار وی در حرم عبدالعظیم حسنی واقع است. نوادگان چندین مرتبه سعی نمودند با کسب مجوزهای شرعی، پیکر وی را به تبریز منتقل کنند که موفق به اینکار نشدند.
وجه تشابه باقرخان با ستارخان:سوانح زندگی او در دوره مشروطه خواهی و رهبری مبارزات ضداستبدادی با حوادث زندگی ستّارخان (سردار ملی) چنان عجین است که در همه جا از این دو به عنوان دو همرزم جدایی ناپذیر یاد شده و جدا کردن بخش عمده ای از سوانح حیات آنان ممکن نیست. باقرخان، فرزند حاج رضا تبریزی و مردی عامی و بیسواد بود که پیش از انقلاب مشروطه (۱۳۲۴/۱۹۰۶) به حرفه بنّایی اشتغال داشت، ولی از عنفوان جوانی بی باک و جنگجو بود. بیش از این اطلاعی درباره کودکی و جوانیش در دست نیست و آنچه در تاریخها و گزارشها درباره وی به اجمال نوشته اند، از زمانی است که به همراه ستارخان در حوادث ظاهر شده است. پس از کودتای محمدعلی شاه قاجار بر ضدّ نظام مشروطه در جمادی الاولی ۱۳۲۶ و شکست مشروطه خواهان در تهران، تبریز به حمایت از مشروطیت برخاست و مرکز مقاومت مشروطه خواهان از تهران به تبریز انتقال یافت. محمدعلی شاه که به سابقه و تجربه میدانست که اگر مقاومت تبریزیان درهم شکسته نشود دامنه نهضت گسترش مییابد و سلطنتش را واژگون میکند، بیدرنگ دست به کار شد و سپاه مجهّزی برای سرکوبی تبریزیان گسیل داشت. مشروطه خواهان تبریز که خود را در خطر دیدند، ستارخان و باقرخان را که در رأس مجاهدان مسلّح برای دفاع و حمایت از مشروطه خواهان و محافظت از نمایندگان و مجلس شورای ملّی عازم تهران بودند، با شتاب از بیرون شهر به تبریز فرا خواندند و مراکزی را که در تصرف داشتند به دست این دو سپردند. محمدعلی شاه، عبدالمجیدمیرزا عین الدوله را که مردی سرسخت و مستبد از خاندان سلطنت و فطرتا مخالف اعطای آزادی به ملت بود به سمتِ والیگری آذربایجان و فرماندهی کل اردوی اعزامی منصوب کرد و حاج مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) را که در میان مردم تبریز وجهه و اعتبار داشت و دوستی او را با مشروطه خواهان خوش نداشت از حکومت آذربایجان برداشت. مخبرالسلطنه از راه قفقاز عازم اروپا شد و پس از خروج او ارگ دولتی در تبریز به دست مجاهدان افتاد و اینان با استفاده از ذخایر قورخانه دولتی، خود را مسلّح و برای رویارویی با قشون اعزامی مجهّز ساختند .
عین الدوله در رأس قوای اعزامی به قریه باسمنج واقع در دو فرسنگی تبریزِ آن زمان رسید و به انتظار رسیدن بقیه قوای خود از تهران و اردوهای دیگری که به ریاست خوانین متنفّذ محلی و مخالف مشروطیت تشکیل شده بود، از جمله سپاه ماکو، باقی ماند تا پس از رسیدن آنها یورشِ بزرگ خود را برای تصرّف شهر آغاز کند. در ضمن این مدت انتظار، با ستارخان و باقرخان و انجمن تبریز به مذاکره پرداخت تا شاید تبریز را بدون جنگ بگشاید، اما مذاکرات به نتیجه ای نرسید. قوای دولتی شهر تبریز را محاصره کردند. نیروهای خواهان استبداد به سرکردگی شکراللّه خان شجاع نظام مرندی که خود نیز تیرانداز ماهری بود نقاط مرتفعِ حوالی رودخانه را تصرف و سنگربندی کردند و تیراندازی را آغاز نهادند. نیروهای مشروطه خواه به رهبری باقرخان در نواحی جنوب رودخانه مستقر شدند و به حملات پاسخ دادند. محاصره تبریز و زد و خورد میان دو طرف یازده ماه طول کشید تا سرانجام تبریزیان حملات قوای دولتی را دفع و آنها را ناگزیر به عقب نشینی کردند. باقرخان در تمام این مدت گذشته از فرماندهی قوای مجاهد دوش به دوش مردم میجنگید.
محمدعلی شاه وقتی که از شکستن مقاومت تبریزیان ناامید شد، به رؤسای ایلات آذربایجان دستور داد تا با ایجاد قحط و غلای مصنوعی مقاومت مردم شهر را در هم بشکنند. راه تبریز به جلفا که تنها راهی بود که باز مانده بود بسته شد. آذوقه به شهر نرسید و پس از چهارماه محاصره، دکانها یکی پس از دیگری بسته شد و مردم فقیر و گرسنه دسته دسته از پای درآمدند. با این وصف تبریزیان روحیه مقاومت را از دست ندادند؛ اما وجود اتباع بیگانه در تبریز که اکثر آنها را روسها تشکیل میدادند به دولتهای متبوع آنها اجازه میداد تا به بهانه حفظ جان اتباع خود دست به عمل بزنند. روسیه و انگلیس که پس از قرارداد ????/???? هر کدام قسمتی از خاک ایران را عملاً در اختیار داشتند، توافق کردند که قوای نظامی روسیه وارد خاک ایران شود و راه رسیدن آذوقه به تبریز را باز کند. قوای روس تبریز را تصرّف کرد و جبهه مشروطه خواهان را از هم پاشید. طرفداران باقرخان پراکنده شدند و خود او به خانه میرهاشم خان یکی از دوستانش پناه برد.
انجمن ایالتی آذربایجان و رهبران مشروطه خواه که نگران جان ستارخان و باقرخان بودند آن دو را به تحصّن در قنسولگری عثمانی راضی ساختند. در این کشاکشها مجاهدان مشروطه خواه گیلان و اصفهان به سوی تهران پیشروی کردند، در قریه بادامک به هم پیوستند و در ۲۳ جمادی الاخری ۱۳۲۷ وارد تهران شدند و پس از جنگهای خیابانی و تصرف مراکز دولتی به حکومت سیزده ماهه استبداد صغیر و به سلطنت خودکامه محمدعلی شاه (حک: ۱۳۲۴ـ۱۳۲۷) پایان دادند و حکومت موقت، را برقرار کردند. یکی از نخستین اقدامات حکومت موقت انتصاب مجدد مخبرالسلطنه به والیگری آذربایجان بود، اما پیش از آنکه مخبرالسلطنه هدایت از برلین به تبریز برسد، ستارخان و باقرخان به افراد مسلّح خود پیوسته بودند. مخبرالسلطنه از همان بدو ورود به تبریز از روسها خواست شهر را از قوای نظامی خود تخلیه کنند، اما روسها حضور افراد مسلح ستارخان و باقرخان را بهانه کردند و به درخواست والی ترتیب اثر ندادند. به گزارش کاردار انگلیس در پطرزبورگ، روسها از حضور ستارخان و باقرخان در تبریز ناراضی بودند وبه عقیده آلکساندر ایزولسکی وزیر خارجه وقت روسیه، ستارخان و باقرخان حکومتی در داخل حکومت آذربایجان تشکیل داده بودند و فداییانشان به اسم پلیس از اهالی پول میگرفتند و جماعتی از مردم را بر ضد حضور قوای روسیه در تبریز تحریک میکردند.
مهدیقلی خان هدایت در خاطراتش به این موضوع اشاره میکند: ستارخان و باقرخان در زد و خورد با قوای دولت یکی به عنوان کدخدای محله امیرخیز و دیگری به عنوان کدخدای محله خیابان، نام و شهرتی برای خود تحصیل کرده و هر کدام دارای اصحاب و پیروانی شدهاند که اکنون همان پیروان به جان مردم افتاده اند. به حواله شخصی مالیات وصول میکنند و اتباع خود را به خانههای متموّلین میفرستند و از آنها بزور پول میگیرند و اسباب زحمت میشوند. عده کثیری از اهالی شهر برای اینکه از مزاحمت مأموران این دو نفر در امان باشند، در اطراف قنسولگری روسیه خانه اجاره کردهاند و متحصّن شدند. نخستین وظیفه من (به عنوان والی) استقرار امنیت در شهر است.
مخبرالسلطنه در مأموریت اولش به تبریز ستارخان و باقرخان را به عنوان کدخدایان محلات امیرخیز و خیابان میشناخته است، ولی این بار پس از تحولاتی که شهر تبریز و تبریزیان از سرگذرانده بودند با شرایطی متفاوت از گذشته روبرو شده است. مینویسد: در این مأموریت دوم که آنها را ملاقات کردم هر کدام برای خود شخصیتی شده بودند. باقرخان به علت وسعت محله خیابان اهمیت و اعتباری کسب کرده بود. اما هر دوی آنها در نظرم شأن و اعتبار کدخدایی داشتند. ستارخان طبعاً مرد شریفی است و باقرخان هم زحمت زیاد نمیدهد. یک بار با سردار بهادر (فرزند ارشد سردار اسعد) درباره گرفتاریهای خودم صحبت میکردم. از او پرسیدم شطرنج بلدی ؟ گفت کمی بلدم. گفتم در شطرنج مهرههای مختلف هست (اسب، فیل، پیاده، و غیره) و بازی هر کدام از آنها معلوم است اما در این صفحه شطرنج آذربایجان که من مأمور تنظیم کارهایش شدهام خرمهره هم هست بازی اسب و فیل را میدانم ولی بازی خرمهره را نمیدانم. باقرخان حضور داشت و برخاست و رفت.
نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۰۱ ق.ظ