مارشیمون وملتی بدون سرزمین

مارشیمون وملتی بدون سرزمین

رضا حکمت
گروه تحلیل: درطول جنگ دوم جهانی ، تحولاتی درجغرافیای برخی کشورها رقم خورد که فلسفه واقعی و نهایی آن جنگ را نشان می داد . چنانچه اسرائیل پدید آمد و امپراطوری عثمانی فروریخت و برخی استان ها و ایالت ها در خاورمیانه دست به دست گشتند و اروپا دو تکه شد و نهضت های سوسیالیستی ، چون موج ، امریکای جنوبی و هندوچین را در نوردیدند.
همین داستان در جنگ اول ، چین را آفرید و مائوئیسم را با آن ترفندها و سختگیری هایش و تبت را منطقه ممنوعه نمود و روسیه نوین را پردازش کرد.
حال اندک حماقتی است اگر فکر کنیم این جنگ ها به همین سادگی و بدون آینده نگری و طراحی طولانی مدت اولیه بوجود آمده باشند .
در جغرافیای کشور ما نیز تبعات چنین موجی ، حوادث و تغییراتی را بدنبال داشت . حکومت های خودمختار در آذربایجان و در کردستان ، آغاز نهضت کردهای عراق و ترکیه ، صنعت نفت و … آنچه که امروز نیز شکلی تکامل یافته از این جغرافیا و سیاست را می توان در لایه های دروغهای تبلیغاتی یافت ، که هیچ چیز اتفاقی روی نمی دهد و تمام تحولات ریشه ایی و اصلی ، از استراتژی طراحی شده در آن روزها آب می خورند .
همزمان با آن تحولات و پس از کشتارهای واقعی و نیمه واقعی ارامنه در ۱۹۱۵ که منجر به تشکیل و رشد ارمنستان گردید ( که همیشه آلترناتیوی سیاسی و حتی نظامی در مقابل ترکیه است ) ، حادثه ایی دیگر رقم خورد و آن کوچ جیلوها بود .
جیلوها ، قومی مسیحی با نژادی آمیخته بودند که در کوهستانهای منطقه ای از حکاری ترکیه با فلاکت زندگی می کردند و فلاکت آنها ، مقدمه ایی بود برای آینده ..
همزمان با جنگ ، کوچ جیلوها آغاز شد و در گروههای وسیع و با وضعی رقت انگیز به خاک استان آذربایجان غربی سرازیر شدند . مردم استان آنها را پناه دادند و حتی دولت وقت اطلاعیه صادر کرد و از تمام کشور شروع به جمع آوری اعانه نمود . اما حادثه ایی دیگر به دنبال آمد . … جیلوها با تحریک اولیه روس ها و نهایتا با زمینه چینی های میسیونرهای امریکایی در استان و همچنین با پشتیبانی گروههای ارمنی ، دست به شورش و قیام و آشوب زدند تا سرزمین مستقل آشور کهن را پس از ۲۰۰۰ سال برقرار سازند ( در حالی که همه جیلوها آشوری نبودند ! ) اما انقلاب آنها به جز قتل و غارت و چپاول ، حاصلی نداشت . مسیحیان ساکن استان با مسلمانان در افتادند و نوعی عدم اعتماد در بین آنها شکل گرفت که هنوز نیز نخشکیده است .
ارامنه کوشیدند از ترکیه انتقام بگیرند و ترکیه ، کردها را بسیج کرد تا جیلوها را بتارانند و چنین نیز شد و بعد ، خود کردها مشکل شدند و رویای ناقص اسماعیل سمیتکو و اندیشه ساخت کردستان آزاد ، و حاصل ….
طراحی برای امروز و ثبت حادثه ایی شوم در ذهن تاریخی مردم با عنوان غارت کردها و غارت جیلوها و غارت مسیحیان ( در حالیکه این اقوام در طول تاریخ با هم زیسته بودند ) و بی اعتباری روحانیون منطقه در آن دوران ( که مردم را به مقاومت و آگاهی دعوت نکردند ) و تغییر ترکیب جمعیتی برخی شهرها و بخصوص ارومیه ، تا بعدها جای خالی آن با مهاجرین سرگردان و بی ریشه پر شود .
تاریخ بعد ازآن به نفع هیچ کس نشد:میسیونرها یا از ایران کوچ کردند و یا در تنهایی و عزلت مردند و کسی یادی از آنها نکرد . سمیتکو کشته شد و رهبر جیلوها ، بنیامین مارشیمون نیز توسط همان شخص به قتل رسید و جیلوها در خاک کردستان عراق و در چادرها و اردوگاهها آواره شدند و تصویری نوین از خرابی های اقتصادی ، فرهنگی و اعتقادی بوجود آمد که تا مدتها ادامه خواهد یافت . اما با تاریخ کاری نداریم و کسی در پی انتقام گرفتن از آن نیست .
هر چه که بوده ، اگر ریشه ایی تا امروز دارد ، باید بکوشیم آن را بخشکانیم و اگر آب از سر گذشته است ، بهتر است به آن آگاهی برسیم تا این تاریخ را تکرار نکنیم .
نمی دانم سمیتکو انسان شریفی بود یا مارشیمون یا عرب باغی یا دکتر کاکران . قضاوت در باره هر یک از اینها ، در مورد ارتش ارومیه و سلماس و خوی ، در مورد حاکمان وقت ، روحانیون مسیحی و مسلمان ، مردم …. کاری بس دشوار و غیرممکن است .
اما این تاریخ فراموش شده و اکنون هیچ نمایشگاه و تصوری از آن رویدادها در جامعه ندارد و بجز ماجراهای سینه به سینه از انسانهایی که بخشی از واقعه ها را دیده بودند ، و چند تکه تاریخی فراموش شده در تعدادی از کتابها و نهایتا چند کتابچه ای که در مورد کشتار جیلوها و …. نشر شد و باز هم بخشی از حوادث بود ، به چیزی دیگر دست نمی یابیم . حال چرا من چنین نگاشتم درحالیکه مورخ نیستم:چندی قبل والبته چند سال پیش ، تصویری از بنیامین مارشیمون ، رهبر جیلوها و عامل اصلی آن کشتارها ، در کلیسای روستای سیر در ارومیه نصب گردید و تا مدتها بر جای ماند و بسیاری از مردمان ، مسیحی و مسلمان ، آن را دیدند و عده ایی دانستند کیست و عده ایی ندانستند اما در ذهن خویش آن را ثبت کردند .
هر کس می تواند عکس هر رهبر مذهبی یا سیاسی یا اعتقادی را که دوست دارد ، بر دیوار خانه اش بیاویزد . اما کلیسای سیر یک مکان عمومی است و حادثه ها در مکانهای عمومی شکل گرفته اند و پردازش شده اند . نصب چنین عکسی در این برهه زمانی و در این دوران که کسی نمی تواند آشکارا از وقایع واقعی آن رویدادها چیزی بسراید و در پی آثار برآید و قبرهای کهن و فراموش شده را جستجو کند و سردرگمی ملتی را بیان دارد ، توهین به انسانهایی است که در وقایع تلخ آن روزها ، خاکستر شدند و سایه هایشان نیز فراموش گردید .
این عکس مدتها ماند و کسی چیزی نگفت و کسی چیزی به یاد نداشت تا بگوید …. اما آیا باز هم می خواهیم تاریخ سرزمین خود را برای آینده ایی نه چندان دور تکرار سازیم ؟

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۵:۱۶ ق.ظ

دیدگاه


نُه − 9 =