لزوم خروج هنر از انحصار طبقه بالادست جامعه

لزوم خروج هنر از انحصار طبقه بالادست جامعه

گروه فرهنگی:آیا بدنه فربه تر هنرهای تجسمی دوباره از انحصار طبقه متوسط و فرهیخته جامعه که این روزها سخت درگیر مشکلات مالی و اقتصادی شده است به سمت طبقه بالادست اقتصادی, دربارها و مراکز پول و قدرت جدید, باز می گردد تا اواخر دوره قاجار همچنان پرورش هنر نقاشی بیشتر وابسته به دربار بود و شاهان و شاهزادگان و درباریان مهمترین سفارش دهندگان آثار هنری و تنها حامیان هنر بوده‌اند.
مکتب های هنری تنها با حمایت دربار شکل می گرفتند و حاصل کار در خدمت سلائق حکومتی بود. مردم کوچه و بازار کمتر از این هنر برخوردار بودند. اما کم کم با پیدایش و توسعه طبقه متوسط اجتماعی، نقاشی توانست به بخش بزرگتری از جامعه نفوذ کند. نقاشی از طبقه فرادست به سمت فرودست حرکت کرد، اگرچه هرگز نتوانست طبقات پائین اقتصادی و اجتماعی را به طور کامل جذب کند.
به ویژه بعد از انقلاب اسلامی فرصتی پیش آمد که گروه های بزرگتری از مردم نسبت به هنرهایی مثل مجسمه سازی و نقاشی اقبال بیشتری نشان دهند. تابلوهایی با موضوعات مورد علاقه این گروه با قیمت های متناسب به روی دیوار خانه ها رفتند. معدود گالری های دهه پنجاه، با سرعت تعدادشان به ده ها نگارخانه دهه هفتاد تبدیل شدند.
این نگارخانه ها تلاش می کردند در میان مردم مخاطب های تازه ای پیدا کنند و بازدید از نگارخانه ها بیش از همه ادوار تاریخی رونق گرفت. ارتقاء سواد بصری مردم و افزایش تعداد مخاطب ها جزو اولین انگیزه ها در برپایی نمایشگاه های تجسمی محسوب می شد. هنرمندان جوان در دانشگاه ها و آموزشگاه های مختلف بیش از پیش فعالیت می کردند و برای دیده شدن بیشتر، انگیزه های تازه پیدا کرده بودند. در این شیوه و دیدگاه؛ به طور طبیعی اظهارنظر منتقدین در مورد آثار و نمایشگاه ها از مهمترین دغدغه های همیشگی هنرمندان و نگارخانه داران بود.
نشریات هم به تدریج در کنار صفحات ادبی، بخشی از مطالب و ستون های خود را به طور دائمی و تقریباً تخصصی، در اختیار این هنرها قرار دادند.نیمه دوم دهه هشتاد اما آغاز دوره ی متفاوتی برای نمایش عمومی آثار هنرهای تجسمی محسوب می شود. عوامل بسیاری وارد معادلات اقتصادی هنر شد. تب و تاب سرمایه داری دوباره رواج پیدا کرد. هم زمان بازارهای منطقه ای نیز برای خرید و فروش نقاشی و مجسمه و… شمایل منسجمی پیدا می کند و سرمایه داران بزرگی به این بازار جدید ابراز تمایل می کنند. حتی کارخانه ها و یا بانک ها که پیشتر عمدتا” در بخش صنعت سرمایه گذاری می کردند، همانطور که روی خوش به تجارت پرسود ملک نشان می دادند، نیم نگاهی هم به بازار هنرهای تجسمی پیدا کردند و حالا موزه ها و ارزش گنجینه هایشان را باعث مباهات می شمرند. به این ترتیب ناگهان با بروز پایه ها و معیارهای قیمت گذاری متفاوت ـ که یا اصلاً سابقه اینچنین نداشتند و یا درجه اهمیت و پذیرش آن ها تا این اندازه نبود ـ میانگین چند صد هزار تومانی آثار هنرهای تجسمی از مرزهای میانگین چند ده ملیونی و چند صد ملیونی عبور کردند که بسیار بیشتر از ضریب تورم مالی بود و نوید سودهای سرشار می داد. نسل جدیدی از نگارخانه ها در این فضای جدید تأسیس و اقشار و اصناف تازه ای، با تخصص های متفاوتی به این مجموعه نزدیک شدند.با این روند تازه،‌ فارغ از تحلیل خوب و بد بودن و یا درست و نادرست بودن این پدیده، رابطه نمایشگاه ها و نگارخانه داران و هنرمندان با مخاطب، دچار تحولات بنیادی و تغییرات زیادی شد. در این رابطه نوظهور نقش بخش خصوصی در مقایسه با بخش دولتی پررنگتر بود. نمایشگاه ها به جای فعالیت_های فرهنگی و هنری و توجه به مخاطب عام، بر موضوع اقتصاد هنر و حجم تجاری فعالیت های هنری متمرکز شدند. دیگر تعداد بازدیدکننده، مسئله اصلی نگارخانه_ها نبود. شاید بتوان گفت: با این اوصاف، غیر از برخی مراسم پر زرق و برق افتتاحیه، بخش اصلی اتفاقات هنری به پشت درهای بسته منتقل شده اند و آنچه نمود بیرونی و اجتماعی این وقایع هستند، این روزها بیشتر متکی به اعداد و ارقام ریالی و گاه نجومی است تا تأثیرات زیبائی شناختی و فرهنگی.
(البته در میان این امواج، هنوز هم کسانی هستند که با امید ورود به دنیای آزاد غرب ـ چه از نظر فکری و اقتصادی و چه حتی از نظر حضور فیزیکی ـ دل به واکنش های هیجانی و ناگهانی اجتماعی و سیاسی دارند.) مخاطب های این روزهای نگارخانه ها بستگی به حضور سرمایه داران گمنام و گاهی تازه به دوران رسیده، ورزشکاران و هنرمندان مشهور و… پیدا کرده است. تا جایی که نام آورانی از رشته های دیگر به عنوان هنرمند از روابط و شهرت خود برای فعالیت های هنری و رونق اقتصادی نمایشگاه های تجسمی تا حداکثر ممکن، بهره برداری کرده و می کنند.
دیگر در حراجی ها حضور علاقه مندان، گالری گردان حرفه ای، هنرشناسان و منتقدان، به اندازه خریدار اهمیت ندارد. نگارخانه ها را یک به یک؛ خریداران به جای بازدیدکنندگان ـ حداقل در درجات اهمیت ـ فتح کرده اند و رابطه تازه ای بین این گروه و مدیران نگارخانه ها شکل گرفته و مفهوم “دلال هنری” با بار معنایی مثبت، از جامعه اروپایی وارد کشور شده است. این تصویر مبهم تازه، چندان قوت داشت که می توانست بر سلیقه نمایشگاه های عمومی و دولتی در قالب دوسالانه ها و جشنواره ها (که قاعدتاً باید فارغ از ارزش های تجاری، به ارزش های هنری و فرهنگی بپردازند) هم تاثیرات جدی و قابل تأمل بگذارد.
آیا (در حالی که طیف بزرگی از هنرها و هنرمندان جهان، مثل هنرمندان هنرهای مفهومی و چیدمان و…، تلاش می کنند تا آثار خود را از ارزش های مادی و قابلیت های خرید و فروش دورتر کنند) بدنه فربه تر هنرهای تجسمی دوباره از انحصار طبقه متوسط و فرهیخته جامعه (که این روزها سخت درگیر مشکلات مالی و اقتصادی شده است) به سمت طبقه بالادست اقتصادی،‌ دربارها و مراکز پول و قدرت جدید، باز می گردد؟ آیا هنرهای تجسمی دوباره به کالای لوکس طبقه خواص تبدیل شده یا می شود؟

نوشته شده توسط araz در دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۹ ق.ظ

دیدگاه


چهار × 2 =