کودکان محصل و نظم پادگانی نظام آموزش پرورش

کودکان محصل و نظم پادگانی نظام آموزش پرورش

جعفر محمدی
گروه اجتماعی: نظام آموزشی ایران از ۷ سالگی کودکان رسماً پذیرای آنهاست.
این سن، اوج دوران کودکی است. کودک در این دوره به شدت نیازمند تفریح، بازی، دوست یابی بین گروه همسالان، کشف و شهود و … است.
اما ما در مدارس چه می کنیم؟ به بچه هفت ساله، دستکم ۵ کتاب می دهیم که باید همه آنها را بخواند و امتحان دهد.
کودک ۷ ساله، باید نظم پادگانی مدرسه را رعایت کند، ساعت های متمادی در کلاس بنشیند و ساکت باشد، دقایق معدودی را به هواخوری برود ، مدام با استرس امتحان دهد و با همکلاسی_هایش رقابت درسی کند چرا که هر لحظه در معرض مقایسه است و ممکن است تحقیر و حتی تنبیه شود.
طبیعی است که در چنین فضایی پادگانی و بسته_ای، کودک لحظه شماری می کند که ساعات طولانی مدرسه پایان یابد و او به خانه برود. اما زنگ آخر مدرسه، پایان رنج های تحمیلی بر کودک نیست. او در حالی مدرسه را ترک می کند که کلی “مشق” دارد که باید در خانه بنویسد. او مجبور است بخش مهمی از زمانش در خانه را به جای تعامل با اعضای خانواده و گروه دوستانش، به انجام “تکلیف” بپردازد و همواره در اضطراب و دو دلی باشد که الان برنامه مورد علاقه اش در تلویزیون را ببیند یا تمرین املا کند یا الان با همسالانش بازی کند یا تکالیف ریاضی اش را حل کند؟
حتی عید نوروز هم که می شود دست از سر بچه بر نمی دارند و با دادن پیک نوروزی که باید صفحه به صفحه آن را پر کند به او یادآور می شوند که حق نداری از تعطیلاتت لذت کامل را ببری. گو این که کودکی کودکان ایرانی، با ورودشان به مدرسه تمام می شود. همین است که وقتی آخرین امتحان خرداد ماه داده می شود، دانش آموزان، از اول ابتدایی تا پایان دبیرستان و پیش دانشگاهی، چنان خوشحال می شوند که گویا دوران محکومیت شان به سر آمده است!
اما بسیاری از کشورها و مشخصاً فنلاند به عنوان دارنده برترین سیستم آموزشی جهان، کودکان را به اسارت نمی گیرند و کودکی شان را نمی کشند. مدارس ابتدایی برای کودکان فنلاندی و سیستم های آموزشی مشابه، محلی برای شادی، همگرایی، بروز هیجان و انرژی، علاقه مندی به محیط های آموزشی و نیز آموزش های غیر مستقیم است. مثلاً یاد می گیرند که باید به هم کمک کنند، با یکدیگر مشارکت نمایند و اندک اندک نیز تعلیمات رسمی مانند آموزش الفبا نیز به آنها ارائه می شود.ساعات آموزشی نیز بسیار کوتاه است به طوری که یک دانش آموز اول ابتدایی در فنلاند روزانه تنها سه ساعت را در مدرسه می_گذراند.
نکته مهم دیگر این است سیستم های آموزشی مدرن، چیزی به نام تکلیف شب ندارند. ارائه تکلیف شب، اعتراف ضمنی به این است که آنچه در ساعات طولانی مدرسه ارائه می شود، ناکافی و ناکارآمد بوده است و الا چه نیازی هست به مشق های مشقت بار خانگی؟!
آیا وقتی کارمندان از محل کارشان بیرون می_آیند، باز هم در خانه کار اداری باید انجام دهند که دانش آموزان به ویژه در مقطع ابتدایی مجبور به انجام تکالیف مدرسه در خانه باشند؟!
اصلاً یکی از علل “کتاب نخوانی” ما ایرانی ها ، همین سیستم آموزشی است که با تحمیل کتاب ها و مطالعات اجباری و بیهوده، ما را کتاب زده و کتاب گریز کرده است.همه این عوامل، باعث می_شوند که کودکان ایرانی به واسطه محکومیت در مدارس پادگانی، کودکی نکنند یا دستکم کمتر کودکی کنند و این در حالی است که به دلیل گسترش فرهنگ آپارتمان نشینی که محدودیت_های متعددی را بر کودکان تحمیل می_کند، مدارس باید به طور جدی تری بستری برای کودکی کودکان باشند.تا مدارس ما پادگانی اداره می شوند و کودکان باید همانند سربازانی کوچک رفتار کنند، اوضاع همین است که است. »جایگزینی تفریحات و بازی های شاد و هدفمند و آموزش های غیر مستقیم با سیستم مستقیم کنونی«، »کاهش ساعات حضور در مدرسه« و »حذف تکلیف شب« سه رویکردی هستند که برای تحول در دوران ابتدایی لازم است تا بر مبنای آن، سایر تحولات در نظام آموزشی شکل گیرد.
این ها، کارهای سختی نیستند و برای تحقق شان فقط یک »اراده جدی و ایران دوستانه« ، لازم است. تردید نکنید که آینده ایران ما و آینده فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما، در گرو این اصلاحات است. امتحانات به شیوه کنونی در دل خود این پیام را دارد که “در لحظه زندگی نکن”، همه چیز قرار است در آینده رخ دهد، آن هم آینده_ای مبهم و پر از استرس به نام “جلسه امتحان”.
دانش آموز ابتدایی باید در “لحظه” حضور داشته باشد و در لحظه تحت تربیت مربی قرار گیرد. اما وقتی که به او چیزی یاد داده می شود و به او گوشزد می شود که در آینده از آنچه به او گفته شده، امتحان گرفته می شود، در واقع کودک را از زمان حال جدا کرده ایم، غافل از این که کودک چنین ظرفیتی را ندارد که از لحظه کنونی کنده و به آینده پر استرس پرتاب شود.اغلب ما، رفتارها و ویژگی های اخلاقی متعددی را از والدین مان آموخته ایم. آنچه از آنان داریم و اغلب تا آخر عمر با خود حمل می کنیم، در فرایند “زندگی حال” به ما منتقل شده است و هیچگاه به ما نگفته اند از این رفتار یا این آموزش امتحان گرفته خواهد شد ولی نهادینه شده اند.
اول این که اغلب این مهارت ها را بسیاری از بزرگسالان نیز ندارند و در طول زندگی شان نیز هیچ کس به آنها چنین آموزش هایی را نمی دهد. بنابراین، جای آنها در نظام آموزشی بسیار خالی است.واقعاً خیانت به نسل هاست که بهترین سال های آموزش پذیری انسان، به جای این آموزه های بنیادین، صرف فرمول های بیهوده ریاضی و به یادسپاری نام قله ها و انواع باکتری ها و … شود.
از بین انواع امتحانات نیز آنچه آسیب بیشتری می زند، آزمون های تستی است که در سال های اخیر به خاطر حضور مؤسسات پولی در مدارس، به بلای نظام آموزشی تبدیل شده اند.
آزمون تستی در دل خود این پیام را برای کودک دارد که مسائل زندگی، تنها یک راه حل دارند، درست مانند سؤالات چهارجوابی که تنها یک گزینه صحیح دارند و هر گزینه دیگری جز آن ، قطعاً غلط است.
حال آن که باید به کودکان خود بیاموزیم برای هر مسأله در زندگی پیش رویشان، معمولاً راه_های متعددی وجود دارد و نباید بین صفر و یک، حیران بمانند.
البته این حس، فقط در امتحانات تستی، به طور غیرمستقیم و ظریف، القا نمی شود، بلکه در سایر امتحاناتی که کودک باید تنها یک جواب مشخص و از پیش تعیین شده را بدهد و حق بروز هیچ گونه خلاقیتی از خود ندارد نیز چنین روندی وجود دارد.
البته آنچه فوقاً بدان پرداخته شد، ناظر به مقطع ابتدایی است و دبیرستان، الزامات خاص خود را دارد که موضوع بحث حاضر نیست.
مخلص کلام این که برای تحول در نظام آموزشی و به تبع آن در جامعه، هم باید محتوای آموزشی در دوره ابتدایی تغییر کند و هم نظام کنونی امتحانات و ارزشگذاری های حاصل از آن از بین برود. چه آن که کودکان در نظام آموزشی کنونی، بین سنگ های زبر آسیاب امتحانات خرد می شوند.فراموش نکنیم تا فکری اساسی برای تربیت نسل جدید در سال های نخستین زندگی (از تولد تا پایان دبستان) نشود، هر طراحی مصلحانه ای برای جامعه، چیزی جز ساختن بنا بر روی زمین سست نخواهد بود.

نوشته شده توسط admin در پنجشنبه, ۰۱ مهر ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۶ ق.ظ

دیدگاه


4 − چهار =