قطران سند ادبی ارتباط آذربایجان با شاهنامه

قطران سند ادبی ارتباط آذربایجان با شاهنامه

سجاد آیدنلو
قسمت سوم
گروه تاریخ: در دیوان قطران یک بار نیز از »جام جم« یاد شده که گویا پس از ترکیب »ساغر جم« در قصیده ای از منجیک ترمذی، کهن‌ترین منبعی است که به انتساب »جام« به جمشید اشاره کرده و بی گمان مأخذی غیر از شاهنامه فردوسی داشته، چون در شاهنامه »جام« جهان نما از آن کیخسرو است (شاهنامه، دفتر سوم ۳۴۴، ۵۴۵، ۵۴۴) و همین نکته به خوبی ثابت می کند که قطران در تلمیحات حماسی ـ اساطیری خویش از منابع دیگر هم سود جسته است:
آیا به جام جم و سهم سام و زهره زال/آیا به چهر منوچهر و فرّ افریدون
قطران، افزون بر نمونه‌هایی که ذکر شد، به این شخصیّت‌ها و مضامین شاهنامه ای نیز تلمیح داشته است: آرش کمانگیر، داستان‌ها و موضوعات دیگر مربوط به اسکندر، بهمن، جاماسپ، جمشید (مضامین گوناگون)، تور، سلم، ضحاک، دفش کاویان، دستان (لقب زال)، چند موضوع دیگر مربوط به فریدون، منوچهر، کیقباد، هوشنگ و ببر بیان (در معنای جانور درنده که در شاهنامه هم به کار رفته است). پربسامدترین شخصیّت‌های شاهنامه ای در دیوان قطران به ترتیب فریدون و رستم است؛ دو شخصیّتی که در شاهنامه جایگاه ویژه ای دارند و نظر به اهمیّت خاص آن‌ها در حماسه ملّی ایران، محتملاً جلوه درخشانش در آثار ادب ایران زیر تأثیر شاهنامه است. فریدون یکی از نمونه‌های شهریار آرمانی و رستم نیز جهان پهلوان بی همال فرهنگ و ادب ایران که نامداری و اعتبارش را مدیون فردوسی است.
پیران:نپاید با تو برجایی کس از توران و از ایران/که هم پیران تورانی و هم جاماسب ایرانی
گیو:همه به تیغ چو گیو و به نیزه چون بیژن/همه به حمله چو رستم به حیله چون دستان
نام این پهلوان هم بسیار کم در نظم و نثر پس از شاهنامه دیده می شود.
بیژن و منیژه:گرچه از چه کشید بیژن را/رستم از دست تور دختر تور
کیخسرو و افراسیاب:همچون فراسیاب کهن بود و جان بداد/بر شهریار پور سیاوش به نار نو
گشتاسپ:ز کفّت زرّ و سیم ارزان ز تو قارون هنرورزان/فلک بر جان تو لرزان چو گشتاسب بر برزین
اسفندیار رویین تن:روین سفندیار نکردی به جنگ رای/گر روز جنگ، تیغ تو دیدی سفندیار
اسکندر و قیدافه:نه دختری به بر تخت ملک چهرآراست/که بر بساطش بوسید گوهر اسکندر
شاید این بیت دربار? آن بخش از داستان اسکندر در شاهنامه باشد که وی به هیأت قاصدان به درگاه قیدافه ، زن ـ پادشاه اندلس ، می رود و بر مهتر آمد زمین داد بوس/چنان چون بود مردم چاپلوس
جالب است که زمین بوسی کهترانه دقیقاً در بیت قطران نیز آمده است. قطران در چیستانی در قالب رباعی به »جنگ هفت خان« اشاره کرده است؛ امّا به درستی معلوم نیست که مراد وی نبرد رستم است یا اسفندیار:آن بت که بهین لفظ بود دشنامش/از حسن لطافت است هفت اندامش
آن بد که نموده بنده را با دامش/بنمود به جنگ هفت خوان [خان] هم نامش
*تفاوت قطران با دیگران در کاربرد تلمیحات شاهنامه‌ای
قطران شاعری مدیحه سراست و در مدایح ادب پارسی ، غالباً سنّت بر این است که شخصیّت‌ها و عناصر شاهنامه ای را برای مقایسه? ممدوح با آن‌ها و بیشتر ترجیح وی بر این کسان و عناصر به کار می گیرند و این البته رسمی است که در ستایش سروده‌های پیش از نظم شاهنام? فردوسی نیز دیده می شود. طبعاً قطران هم در اشعار خویش از این شیوه پیروی کرده است؛ امّا مواردی که ممدوح را به شخصیّتهای شاهنامه‌ای تشبیه کرده بسیار بیشتر از برتری دادن‌های مبالغه آمیز است ؛ برای نمونه:
تو چون جمشید دانایی چو افریدون توانایی/به دانش همچو بهرامی به مردی همچون زال زر
به فرّ و فال فریدونی و سیاست سام/به مهر و چهر منوچهری و جلالت جم
و در این بیت طبق باورهای تناسخی، ممدوح »امیر شمس الدین« را خود فریدون می داند:
دهد خواهندگان را هدیه پاسخ/فریدون آمد از کیش تناسخ
آن جا هم که ممدوح را بر کسان شاهنامه ای برتری می دهد، ترجیحاتش عموماً معتدل و احترام آمیز است:
رویین سفندیار نکردی به جنگ رای/گر روز جنگ تیغ تو دیدی سفندیار
نه چونین سور افریدون و جم کرد/نه چونین سور سام و روستم کرد
گر روستم نیی چه زیان روزگار را/بر دشمنان ستم بتر از روستم کنی
این در حالی است که مدیحه سرایان خراسان مانند شاعران دربار غزنوی و سلجوقی بیشتر جانب ترجیحات چاپلوسانه و گاه خوار داشت شخصیّت‌های شاهنامه ای را گرفته‌اند که یکی از مهم‌ترین نمونه‌های آن در همان حدود عصر قطران، قصیده است از معزّی نیشابوری که به چند بیت آن اشاره می شود:
گفت فردوسی به شهنامه درون چونان که خواست/قصّه‌های پرعجایب فتح‌های پر عَبَر
من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر
… گرچه او از روستم گفته است بسیاری دروغ/گفته ما راست است از پادشاه نامور
شاید یکی از علل اصلی این تفاوت در چگونگی به کارگیری کسان شاهنامه‌ای، تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی بر سخنوران باشد: در خراسان، محیط آلود? سیاست مخالفت با شاهنامه بوده و ادار? امور نیز در دست فرمانرویان ترک نژاد بوده است و شاعران مدّاح که در پی رعایت مصالح، پسندها و دلبستگی‌های ممدوح در شعر بوده‌اند، بیشتر به سوی ترجیح و بعضاً تحقیر می_گراییده‌اند؛ در صورتی که آذربایجان و سرزمین‌های پیرامون آن از محدود?ه جغرافیایی شاهنامه ستیزی بسیار دور بوده و مخاطبان قصاید قطران نیز هم با فرهنگ شاهنامگی آشنا بوده‌اند و هم به رغم نژاد انیرانی برخی از آن‌ها،۲۲ در طول سالیان دراز در فضای فرهنگ ایرانی پرورده و بالیده بوده‌اند و همین، شاید در نوع نگرش آن‌ها به عناصر شکوهمند و سزاوار احترام این فرهنگ و ادب و به تبع آن، اشعار ستایندگانشان بی تأثیر نبوده است.
دربار?ه ارتباط شرایط فکری محیط زندگی ـ خصوصاً ممدوحان و درباری که شاعر بدان وابسته است ـ با شیو?ه برخورد وی با شخصیّت‌های شاهنامه ای، می توان نمونه‌های دیگری نیز از زمان زندگی قطران ذکر کرد؛ از آن جمله، ارزقی هروی، سخن‌سرای معاصر قطران چون در بارگاه سلجوقیان بوده بسان معزّی ممدوح را بسیار بیشتر، برتر از کسان حماسی ـ اساطیری دانسته است (سرور مولائی، ۱۳۷۹، ص۱۴۵). امّا مسعود سعد، دیگر شاعر تقریباً هم روزگار قطران، به سبب وابستگی به غزنویان هندوستان ـ که ظاهراً شاهنامه را با احترام و عنایتی روزافزون‌تر از نیاکان خویش می_نگریستند .
ممدوح را اغلب به پادشاهان و پهلوانان شاهنامه تشبیه کرده و اعتدال را در این زمینه به کار بسته است؛ چون به هر روی، در برداشت و طرز تلقّی شاعران از اسطوره‌ها … از نظر تاریخی به جوّ سیاسی و اجتماعی و محیط زندگی ایشان بستگی دارد نکت? مهم دیگر این است که قطران به اشاره خویش از»دهقانان« بوده است:
یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی/مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی
در این‌جا اگر»دهقان« را به مفهوم اصطلاحی آن در سده‌های چهار و پنج هجری بدانیم و فرض کنیم که قطران نیز در آذربایجان همچون دهاقین خراسان ـ که فردوسی نیز از آنان بوده است ـ با داستان‌های ملی و پهلوانی آشنا و بدان‌ها علاقه مند بوده است، می توان موضوع تأثیر اندیشه و علایق دهقانی وی را در گرایشش به شاهنام? فردوسی و استفاده معتدل و محترم از کسان و داستان‌های آن مطرح کرد.
در آغاز یکی از دست نویس‌های لغت فرس، از زبان اسدی توسی از فرهنگی که قطران تألیف کرده بود، سخن رفته است: »…. و قطران شاعر کتابی کرد و آن لغت‌ها بیشتر معروف بودند«؛ حاجی خلیفه هم در کشف الظنون از آن با نام »تفاسیر فی لغة الفرس« یاد کرده است (فروزانفر، ص ۴۹۷ و صفا، ج۲، ص۴۲۲) در کتابخانه مدرسه سپهسالار تک‌نسخه‌ای از یک فرهنگ فارسی موجود است که به قطران نسبت داده شده و کمتر صفحه ای از آن است که در شاهد واژگان، بیتی از فردوسی نیاورده باشد.
به احتمال قریب به یقین این فرهنگ از قطران تبریزی شاعر نیست و بین سال‌های ۵-۷۴۴ ه‍.ق تا ۹۳۳ ه‍.ق تألیف شده است.۲۵ امّا به استناد انس و آشنایی قطران با شاهنامه، به گمان بسیار در آن فرهنگی که تألیفش به وی نسبت داده شده و تا امروز نشانی از آن به دست نیامده، شواهدی از شاهنامه فردوسی بوده است و این تصوّر مبتنی بر قیاس و قرینه را نیز می توان سند احتمالی دیگری از ارتباط محیط فرهنگی ـ ادبی آذربایجان با شاهنامه دانست؛ با این توضیح که چون قطران به نوشته? ناصر خسرو، در شعر دقیقی و منجیک با دشواری‌هایی روبرو بوده و آن‌ها را از ناصرخسرو پرسیده است، پس می توان حدس زد که شاید در خواندن شاهنامه هم به مشکلاتی از این نوع در برخی واژگان و تعبیرات برخورده است.
ارتباط آذربایجان با شاهنامه به دیر سالی داستان‌های اثر فردوسی و منابع آن است و بحث جایگاه آذربایجان در شاهنامه موضوعی است در خور مقاله ای مستقل. آن چه در این یادداشت بررسی می شود، نخستین متن ادبی به جای مانده از این ناحیه است که از حماس? ملی ایران تأثیر پذیرفته است.
این نکته را باید افزود که در میان شاهنامه پژوهان، دکتر محمود امیرسالار موضوع توطئه سکوت درباره? شاهنامه در حوز?ه ادبی خراسان را نمی پذیرد. یکی از پژوهشگران معتقد است که قطران داستان رویین دژ را به طور شفاهی شنیده و برای »خالی نبودن عریضه« آن را به هزار افسان (یعنی هزار و یک شب) مستند کرده است این که نگارنده بر آشنایی قطران پیش از سال ۴۲۰ ه.ق تأکید می کند، بر دو قرینه استوار است: اوّل، قصیده ای که وی در ستایش ابوالحسن لشکری سروده و در بیتی از آن دقیقاً از بیت فردوسی در رستم و سهراب متأثر شده است و چون قطران بین سال‌های ۴۲۰ تا ۴۳۰ در دربار او بوده، پس پیش از این ایّام شاهنامه را در دست داشته است؛ دوم این که آغاز شاعری قطران از حدود ۴۲۰ به بعد است و بدیهی است که وی قبل از این تاریخ در مایه‌اندوزی و کسب آگاهی می کوشیده است تا سپسی با آمادگی کامل در تبریز و سرزمین‌های پیرامون آذربایجان در جست و جوی ممدوح برآید و آن‌ها را با قصاید مبتنی بر این اندوخته‌ها، از جمله به کارگیری کسان و داستان‌های شاهنامه ای بستاید.
چُن از دفتر این داستان‌ها بسی/همی خواند خواننده بر هر کسی
برای نمونه ابومنصور و هسودان، در اصل از تبار روّادیان بود که از مهاجران عرب بودند و نیای آن‌ها، روّاد بن مثنی الازدی، در دوره خلافت ابوجعفر منصور عباسی به حکومت تبریز رسیده بود. امیر ابودلف نیز به استناد گرشاسب نام? اسدی توسی، گویا از نژد عرب و شیبانی بوده است. از قراین ایین التفات و علاقه، یکی این است که به گفته مسعود سعد، خواجه بونصر پارسی، از سپهسالاران غزنویان هند، در مجلس شاه:طیبتی طرفه در میان افکند/بیت شهنامه در زبان افکند
و اگر قول عوفی معتبر باشد، مسعود سعد، گزیده ای از شاهنامه را در همان جا تدوین کرده است .
گفتنی است که دکتر جلال متینی در یک پژوهش جالب، گروهی از واژگانی را که احتمالاً در نظر شاعران آذربایجان واران آن دوران، دشوار می نموده است، با استفاده از لغت فرس اسدی، مشخص کرده است .

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۰۳ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۸:۰۶ ق.ظ

دیدگاه


7 − شش =