قدرت فرهنگی در فرهنگ سیاسی می¬دهد توسعه فرهنگی…!

قدرت فرهنگی در فرهنگ سیاسی  می¬دهد توسعه فرهنگی…!

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: یکی از اساسی‌ترین ابعاد کلان بینی اجتماعی، پیشینه و حافظه فرهنگی تاریخی مردمان یک جامعه است. اینکه در زمان و تاریخ از پیشینیان آنان چه به یادگار مانده و یا امروزیان آن جامعه چه امکان و ابزار مطمئنی را برای اندیشه کردن و بهتر زیستن از گذشتگان به ارث برده‌اند؟
ما مردم آذربایجان در کل (نه ارومیه یا تبریز و اردبیل و زنجان و… ) به عمل کردن و ثابت قدم بودن شهره‌ایم. (افسوس که این شهرت در رنگ معاصر خود، چندان پر رنگ و قبراق نیست و صد افسوس …) از ستارخان تا کاظم خان؛ از قوچاق نبی تا کوراوغلو (در حماسه‌ها) از مهدی باکری تا جواد فکوری (در دفاع مقدس) و… همه شاهد شخصیت این ادعا هستند و در حوادث نیز از انقلاب مشروطه تا قیام ۲۹ بهمن تبریز و دوم بهمن ارومیه تا سراسر ۸ سال دفاع مقدس که آذربایجان هم پا با نوار غربی و جنوب غرب کشور مستقیم و غیر‌مستقیم درگیر دفاع و جنگ نابرابر بود. مردمی که توان زادن شخصیت‌های را دارند که یکایک آن‌ها آینه فردی شخصیت اجتماعی آنان است و از دیگر سو یارای خلق حوادث و خاطراتی را دارند که حماسه مجسم‌اند و پویا، چرا و چگونه از اندیشیدن به وسعت خود و فرهنگ خود عاجز مانده است.
مردمی که نتواند به وسعت گذشته، حال و آینده فکر کند و عمل، از او در تاریخ و برای آینده جز اسمی و سنگ گوری نخواهد ماند.
مدیریت بر آمده از این مردمان نیز چون خود آنان در چم و خم معضلات و مشکلات خواهد ماند، در استفاده از داشته‌ها و امکانات خود دست پاچه عمل خواهد کرد و در خلاء نداشته‌ها و کمبودها، بیش از اندازه‌ی این نداشته و کمبود‌ها عقب گرد خواهد کرد.
درست همانند امروزه بزرگ شهر ارومیه که این بزرگ بودن به قمت مسئولان استانی و منطقه¬اش می¬آید و نه قد مردم کم رنگ و بی رنگ و رنگارنگش! چاره درد چیست؟ پذیرفتن توسعه سیاسی برآمده از بلوغ مدیریت استانی و منطقه¬ای که هنوز خود را در قامت مدیریت کلان کشوری نمی¬بیند در حالی خود جزئی از آن است. برای ایجاد توسعه سیاسی و عبور از آن به توسعه سیاسی به یک باور اجرایی و فکری نیاز است و آن باور قدرت فرهنگی است.
قدرت فرهنگی: هویت‌بخشی به یک ملت فقط از طریق بازخوانی، ترویج و تبلیغ ارزش‌های فرهنگی آن ملت امکان‌پذیر است. قدرت فرهنگی یک ملت به آحاد افراد یک ملت روح نشاط و تعهد می‌دمد و باعث رشد و ارتقای سطح اراده و انگیزه‌ی آن ملت می‌شود.
این مهم به گونه‌ای کاملا ً لازم ، ملزوم و مکمل یکدیگرند؛ یعنی از یک طرف، قدرت فرهنگی وابسته به نهاده‌های فرهنگ و مواد فرهنگی یک ملت است و از سوی دیگر، فرهنگ قوی و مبتنی بر آموزه‌های دینی و استوار بر پایه‌های آداب و سنن ملی میهنی یک جامعه، بدون شک، موجب افزایش قدرت فرهنگی می‌شود. این بدان معناست که شناخت، ترویج، انسجام، اتحاد رشدیافتگی و کارآیی مواد و عناصر فرهنگی قوام و استحکام قابل وصفی به قدرت فرهنگی می‌دهد و این مهم با توسعه‌ی فرهنگی در ارتباط است. میزان قدرت و اقتدار فرهنگ را می‌توان بر حسب دو معیار مهم تعیین کرد؛ تعداد اعضای متعهد به ارزش‌های غالب و نیز میزان تعهد به ارزش‌های غالب.
قدرت فرهنگی را می_توان به دو بُعد داخلی و خارجی تقسیم کرد. در بُعد داخلی، قدرت فرهنگی را می‌توان در میزان مقاومت در مقابل فرهنگ_های بیرونی و انسجام درونی خود فرهنگ دانست. در بُعد خارجی، باید از چگونگی تأثیرگذاری فرهنگ ملی یک کشور در عرصه‌ی بین‌المللی و جهانی سخن گفت. برای هر کدام از این ابعاد مؤلفه‌های زیر قابل تشخیص است: مؤلفه‌های بُعد داخلی قدرت فرهنگی
چگونگی ایفای کارکردهای فرهنگ
اگر یک نظام فرهنگی قادر به تأمین نیازهای انسانی نباشد، انسانها در پی ابداع عناصر فرهنگی جدید یا پذیرفتن فرهنگ_های دیگر برمی_آیند تا نیازهای اساسی خود را تأمین نمایند و این فرآیند منجر به دگرگونی فرهنگی خواهد شد و در نهایت، از قدرت فرهنگ کاسته می‌شود. به عبارت دیگر، فرهنگ ملی یک جامعه برای اینکه بتواند حیات و بقا داشته باشد و در مقابل سایر فرهنگ ها قد برافرازد و پایداری کند، باید توانایی آن را داشته باشد که احتیاجات معنوی را طبق شرایط روز برآورد. در غیر این صورت، مردم کشور برای رفع نیازمندی های معنوی، به فرهنگ‌های دیگر روی خواهند آورد و به تدریج فرهنگ ملی ضعیف می شود. میزان قدرت سازگاری:از آنجا که فرهنگ وسیل های برای سازگار کردن انسان با محیط است تا بتواند نیازهایش را تأمین نماید، هر چه یک فرهنگ در دگرگونی‌های محیطی و اجتماعی بیشتر سازگار باشد، بر میزان قدرت فرهنگی آن افزود می_شود. در صورت عدم سازگاری نظام فرهنگی با تغییرات محیطی گوناگون، تدریجا ً نظام فرهنگی کارایی خود را از دست میدهد و در نهایت، از میزان قدرت آن کاسته میشود.
میزان انسجام نظام فرهنگی: منظور از انسجام فرهنگی، چگونگی قرار گرفتن و تعامل اجزای نظام فرهنگی با یکدیگر در درون نظام فرهنگی است (پناهی). بین انسجام فرهنگی و قدرت فرهنگی ارتباط وجود دارد و بر این اساس، انسجام فرهنگ‌ها را به سه سطح بالا، متوسط و پایین میتوان تقسیم نمود.
هر چه میزان انسجام بالاتر باشد، قدرت فرهنگی در عرصه‌ی داخلی بیشتر و البته تغییرپذیری کمتر خواهد بود و هر چه میزان انسجام پایین‌تر، قدرت فرهنگی، چه در بُعد داخلی و چه در بُعد خارجی، کمتر و پویایی و تغییرپذیری بیشتر خواهد شد. این حالت معمولا ً در جوامع جهان سومی که بدون توجه به فرهنگ بومی خود پای در مسیر توسعه گذاشته‌اند مشاهده میگردد. در این شرایط، نظام فرهنگی قدرت خود را در مقابل فرهنگ توسعه یا فرهنگ جهانی از دست می‌دهد و مردم به راحتی به داشته‌های ملی و محلی خود پشت میکنند. حالت سوم، حالتی است که بین ایستایی و پویایی فرهنگ تعادل برقرار است.
بدین معنا که چنین فرهنگی در مواجهه با فرهنگ_های دیگر، عناصر کارا و مثبت آن فرهنگ را می‌پذیرد و همچنان بر بخش_های مفید فرهنگ بومی خود نیز تأکید می وزد. مؤلفه های بُعد خارجی قدرت فرهنگی: عوامل ایجاد قدرت فرهنگی در بُعد خارجی (خارج از منطقه استانی و هم کشوری) را می توان در موارد زیر خلاصه کرد: ترویج زبان و ادبیات، تبلیغ آرمان‌ها و ارزش‌های متعالی، موقعیت ایدئولوژیکی، ارتباط دیپلماتیک مناسب و گسترده (در سطح ملی و بین‌المللی)، مناسبات و مبادلات فرهنگی، ارائه‌ی تصویر مطلوب از خود، بهره‌گیری مناسب از اطلاعات و فرهنگ در راستای مقاصد ملی داخلی بین مناطق مختلف کشور و دیپلماتیک در عرصه بین‌المللی، طراحی و اتخاذ استراتژی‌ها و سیاست‌های مقبول، زدودن ذهنیت‌های تاریخی منفی، کسب جایگاه علمی پیشرفته و فناوری‌های تکنولوژیکی (صنعت منطقه¬ای و تکنولوژی ضروری روز) چاپ و …، توان‌مندی اقتصادی بالا، قدرت شکل‌دهی و کنترل افکار عمومی قدرت نفوذ در باورها و نگرش‌ها، برخورداری از شبکه‌های خبری ایران گستر و جهان‌گستر و قدرت تولید و توزیع محصولات رسانه‌ای متنوع به دیگر استان¬ها و در بعد کلان¬تر به دیگر کشورها و نفوذ در رسانه‌های بین‌المللی.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۴:۲۰ ق.ظ

دیدگاه


چهار − 2 =