فلسفه اسلامی چیست؟

فلسفه اسلامی چیست؟

علی رزم‌آرای
گروه فرهنگی: فلسفه اسلامی چیست ؟این پرسش همواره بحث انگیز بوده است و در واقع یافتن عنوان کاملا ً رضایت بخش برای متفکران این نوع فلسفه و نظام¬های فکری انها امری دشوار است. درباره فلسفه اسلامی می¬توان چنین اندیشید که فلسفه¬ای است مطرخ شده از سوی مسلمانان!
اتصاف این فلسفه به اسلامیت مستلزم این است یا حداقل به نظر می رسد می بایستی مستلزم این باشد که برخوارداری از خصیصه دینی برای کلیه مباحث مطروحه ضروری و حیاتی است و از انجایی که این مباحث در ارتباط با فلسفه نیز مطرح است تعارض اشکار میان این دو رویکرد مختلف نسبت به مساله واحد پر رنگ تر می_نماید.این فلسفه ( اسلامی) دارای این توانایی است که پاره ای از مفاهیم کلیدی فلسفی را از فرهنگهای پیشینی اخذ نموده واز آنها در پاسخگو به مسائلی که از درون فرهنگ خودی سر بر اورده است بهره جوید و برای به انجام رساندن این رسالت از قدرت انطباق مفاهیم فلسفی متناسب با این وظیفه بر خوردار است.
تالیف اندیشه های مجرد فلسفی از سویی و آمیختن انها با مسایلی که از متن اسلام ناشی شده اند از دیگر سو توانایی ویژه و هاظمه قوی و قابل انعطاف در پاسخگویی به مسائل موجبات غنا و ذو ابعاد بودن فلسفه اسلامی را فراهم کرده است.بخش وسیعی از فلسفه اسلامی مانند هر فلسفه دیگری عبارت است از توسعه کمی در ارائه نظریات تخصصی و فنی نوین درباره همان مسائل موجود در فلسفه است.اما ژاره ای از بخشهای این فلسفه عهده دار تاسیس روشهای کاملا نوین در پیشبرد مباحثی هستند که به نوبه خود سنت جدیدی از تفکر درباره مساله و ارائه راه حل نسبت به مباحث و مشکلات نظری را بنیان می نهد.
فلسفه اسلامی اولا و بالذات فلسفه است وشیوه تخصصی وفنی مناسب و قابل استفاده به منظور فهم ان نیز شیوه ای فلسفی است.در فلسفه اسلامی بدون شک نمی توان از یک رویکرد واحد نسبت به حل مسائل فلسفی سخن گفت.بلکه طیف وسیعی از شیوه ها و مشرب های فلسفی وجود دارند که بسته به نقطه نظر هر متفکر خاص متفاوت است.این تنوع مشرب ها می تواند دیگر بار نسبت به مفهوم فلسفه ای که بطور مطلق بتوان انرا اسلامی نامید سوال بر انگیز باشد.چرا که انتظار ما از اطلاق یک عنوان نشان دادن نظریه ای عام یا یک اگاهی است به اینکه چگونه باید فلسفه وزید.اگر این توقع ،توقع به جایی باشد پس فلسفه منطبق با می باید کم فایده تر باشد، زیرا این فلسفه در مقایسه با ان محدود تر وتنها نمایاننده بخشی از یک خط فکری خاص درباره چگونگی بکار بستن این فلسفه می شود.
معنا و مفهوم فلسفه در اسلام
صاحبنظران مسلمان در مکاتب فکری مختلف طی قرنها تلاش کرده اندتا معنای “حکمت”و”فلسفه”رادر پرتو قران و حدیث که لفظ حکمت در هر دوی انها امده است،تعریف کنند.اما اصطلاح فلسفه از طریق ترجمه های یونانی قرن هشتم و نهم میلادی به زبان عربی وارد شد.از سویی در تمدن اسلامی فلسفه را بدان معنا که در زبان انگلیسی مصطلح است نه فقط می_باید در مکاتب مختلف فلسفه اسلامی که علاوه ی بر ان در ذیل عناوین به ویژه مباحث کلام،معرفت،اصول فقه و علوم اوائل جستجو کرد واین جدا ز موضوعاتی نظیر صرف و نحو و تاریخ است که منشا توسعه شعب خاصی ازفلسفه گردیده است از سوی دیگر در هر مکتب فکری سعی بر ان بوده استتا مقصود از حکمت و فلسفه بر حسب دیدگاه خاص ان مکتب تعریف شود و این امر پیوسته در کانون توجه مکاتب گوناگون فکری و خصوصا مکاتب فلسفه اسلامی قرار داشته است.
ذیلا ًبه بعضی از تعاریف بر گرفته از منابع یونانی که نزد فلاسفه اسلامی رواج داشته اشاره می کنیم:
فلسفه عبارتست از علم به اشیا موجود از ان حیث که موجودند؛ فلسفه عبارتست از علم به امور انسانی و الهی است؛ فلسفه پناه بردن به مرگ و به عبارت دیگر دوست داشتن مرگ است فلسفه خدا گونه شدن است در حد توان و طاقت ادمی؛ فلسفه صناعت الصناعات و علم العلوم است؛ فلسفه عشق و اشتیاق به حکمت است.
فیلسوفان مسلمان با تاملی بر این تعاریف و ظمن اعتقاد به اینکه”حکمت”اصل و منشا الهی دارد فلسفه را با حکمت یکی دانستند که در زیر به تعریف سه فیلسوف بزرگ کندی به عنوان نخستین فیلسوف مسلمان،ابن سینا و فارابی بسنده می کنیم.
ابو یوسفاسحاق کندی:در میان فنون ادمی فن فلسفهاز همه شریف تر و والاتر است.و تعریف ان عبارتست از علم به حقایق اشیا به اندازه توانایی ادمی،زیرا غرض فیلسوف در علمش رسیدن به حق وعملش،عمل کردن به حق است.
فارابی:قویا? معتقد بود که فلسفه مادر علوم است.و در ان هر چیزی که وجود دارد بحث می_شود.او تعریف کندی از فلسفه را پذی رفته است و نکته ای به ان اضافه می کند وان تفکیک فلسفه مبتنی بر یقین (یقینیه)از فلسفه مبتنی بر ظن (ظنیه)بود که اولی بر پایه برهان و دومی بر پایه جدل و سفسطه است.
ابن سینا:او در کتاب عیون الحکمت خویش که حکمت را با فلسفه یکی می دانست می_گوید:حکمت کمال بخشیدن به نفس ادمی است.از طریق تصور امور و تصدیق حقایق نظری و عملی به اندازه توانایی ادمی. با این حال او در اواخر عمر خویش از این هم بالاتر رفت و میان فلسفه مشائی و با فلسفه دیگری که انرا “حکمت المشرقیه” می نامید فرق نهاد.
قران و حدیث به عنوان سر چشمه و منبع الهام فلسفه اسلامی
اگر فلسفه اسلامی را از دید سنت عقلی غرب بنگریم به نظر می رسد همان فلسفه یونانی اسکندرانی باشدکه صبغه عربی گرفته است،فلسفه ای که نقش عمده ان انتقال عناصری خاص و با اهمیت از میراث باستان به غرب قرون وسطا بوده است.ولی در صورتی که فلسفه اسلامی از منظر خود ودر پرتو کلیت سنت فلسفه اسلامی با داشتن تاریخ طولانی و ممتد دوازده قرن که امروزه همچنان به حیات خود ادامه می_دهد،مورد بررسی قرار می گیرد،بسیار واضح و روشن می نماید که فلسفه اسلامی همانند دیگر مسائل اسلامی عمیقا ریشه در قران و حدیث دارد.فلسفه اسلامی ،فلسفه ای است نه به خاطر این حقیقت که در جهان اسلام به وسیله مسلمانان تو سعه یافته است،بلکه بدین علت که اصول،منبع الهام و بسیاری از مسائل خاص و مورد علاقه خود را ،علیرغم ادعاهای مخالفان این نگرش،از سرچشمه وحی اسلامی به دست اورده است.
همه حکمای اسلامی از کندی تا حکمای معاصر،چون علامه طباطبایی،در دنیایی زندگی و زیست می نمودند که در ان حقیقت قران و سنت پیامبر (ص)حاکمیت داشته است.تقریبا همه انها طبق قانون یا شریعت اسلامی زندگی کرده اند و از دوران بلوغ هر روز در جهت کعبه به عبادت پرداخته اند.مشهور ترین انها ابن سینا وابن رشد اگاهانه علاقه جدی خود را به اسلام اظهار می_کردند ودر مقابل هر گونه حمله و انتقادی علیه ایمان خود ،نه به گونه مومنانی ساده اندیش که با قدرت از خود عکس العمل نشان میدادند. حظور واقعی ایات قران ظهور ایات وحی، به گونه ی بنیادین ،جهانی را که فلاسفه اسلامی در ان و درباره ان به تفکر فلسفی می پرداختند متحول ساخت و به نوع خاصی از فلسفهکه می توان به طور دقیق انرا فلسفه نبوی نامید سوق داد.

نوشته شده توسط admin در سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۷:۰۴ ق.ظ

دیدگاه


5 × = بیست