فقدان امید اجتماعی خرد جمعی و هویت فرهنگی را به فنا می دهد
علیرضا جباری دارستانی
گروه فرهنگی : پژوهشها و آمارهای آسیبشناسان اجتماعی در ایران نشان میدهند که مسئله »ناامیدی اجتماعی« در جامعه ما وضعیتی نگرانکننده دارد.
در این معنا »امید به زندگی و آینده« شرایط مناسبی ندارد و به نحو انضمامیتر انتظار »بهبود وضعیت موجود« با حفظ همین مناسبات و ساختارها از سوی سوژههای اجتماعی تقریباً از دست رفته است.
فقدان امید به آینده در یک جامعه، خطری مهلک برای همه سوژههای اجتماعی و کلیت جامعه به حساب میآید، زیرا اتفاقی که در پس فقدان امید در جامعه و افزایش ناامیدی میافتد، از دست رفتن عقلانیت جمعی و رجوع به عقل ابزاری با هدف حفظ بقای خویشتن فردی در دل یک جامعه است؛ میتوان آن را به طور موجز تسط بیچون و چرای »عقل بقا« در مناسبات مختلف اجتماعی و جمعی در بستر جامعه قلمداد کرد که کارکرد اصلیاش نوعی اتمیزهشدن جامعه و بروز و ظهور گسترده نوعی منفعتطلبی انفرادی است.
»امید به آینده و بهبود شرایط کنونی در جامعه« شدیداً در تعیین هویت و رفتار اجتماعی مؤثر است؛ شاید با مثالها بهتر بتوان این واقعیت را نشان داد؛ چرا در یک محله وقتی مشتری مثلاً به سوپرمارکت محله میرود صندوق و دخل صاحب فروشگاه را خالی نمیکند؟ و در چه صورت فروشنده سوپرمارکت متقابلاً جیب مشتریاش را نمیزند؟ جواب سده است، مشتری »فردا« هم برای رفع حوائجش به سوپرمارکت محل احتیاج دارد و متقابلاً صاحب فروشگاه هم انتظار دارد »فردا« همان مشتری به فروشگاه بیاید و از او خرید کند! بنابراین امید به آن »فردا« به عنوان امری نمادین نوعی از تقابل و تعامل مثبت را ایجاب میکند که طی آن سوژهای اجتماعی صرفاً به بقای خود و برخورددار شدن از حداکثرها در کوتاهترین مدتها نمیاندیشند و »با هم« مناسباتی اجتماعی را شکل میدهند که ضامن هویت خویشتن و رفتارهای مثبت اجتماعی و اخلاقی است.
واضح است که هر چه امید به آینده (فردا) نزد مشتری و فروشنده به صفر نزدیکتر شود، رفتاری که از آنها سر میزد مغایر با فرض مطرح شده در این مثال خواهد بود و هر یک بنا بر منطق »عقل بقا« صرفاً به حفظ خویشتن میاندیشد و دست به غارت دیگری خواهد زد. این مثال نمادین برای روشن کردن وضعیتی که افزایش میزان »ناامیدی اجتماعی« در جامعه ایجاد خواهد کرد راهگشاست.
بر مبنای منطق نهفته در این مثال، واضح است که چطور جامعهای که امید به آینده و بهبود شرایط موجود یا استمرار شرایط مطلوب را از دست بدهد، »عقل بقا« در آن حاکم میشود و به سرعت اخلاق ارتباطی و اجتماعی را از دست میدهد و اتمیزه میشود. فقدان امید اجتماعی و تسلط »عقل بقا« در جامعه، واجد نوعی خودمحوری است که میتواند با سرعت عجیبی اخلاق و مناسبات و تعاملات سالم اجتماعی را دود کند و به هوا بفرستد.
اگر جامعهشناسان و پژوهشگران اجتماعی از بروز فرایند اتمیزه شدن جامعه امروز ایرانی سخن میگویند و همچنین آمارها و تجربیات زیسته، از منفعتطلبی و خودمحوری و عدم مشارکت اجتماعی سوژههای اجتماعی حکایت میکنند، باید دانست که بخش مهمی از این فرایندها و کنشها به دلیل از دست رفتن حس امید به آینده و وجود نوعی ناامیدی اجتماعی در ایران است که تلاش شد در بالا مختصات آن تا حدی روشن شود.
اما این ناامیدیها در بسترهایی ایجاد میشوند که نباید آنها را از نظر دور داشت؛ عدم شفافیت در فضای عمومی، بروز ویژهخواریها و مناسبات رانتی در نهادهای وابسته به دولت و حاکمیت، فرایند کند و غیراثرگذار برخورد قانونی با متخلفان و همچنین کند بودن تغییرات مطلوب در این زمینهها، طبقاتی شدن و ناعادلانه بودن بهرهمندی از سرمایههای مادی و فرهنگی و… بسیاری از این بسترها هستند که سوژهای اجتماعی را دچار نوعی ناامیدی و یاس از بهبود شرایط موجود کرده و زمینه را برای بروز نوعی خودمحوری، اتمیزاسیون، منفعتطلبی و حتی وندالیسم در این سوژهها مهیا کرده است. نتایج این فرایند هم همه آن آسیبهای اجتماعی است که کم و بیش اخبار نگرانکننده آنها را در رسانهها میبینیم و میشنویم، اعم از بزهکاری، اعتیاد، طلاق، قانونگریزی، تمایل به منفعتجویی حداکثری در کوتاهترین زمان ممکن و…
در اینجا از پرداختن به تک تک »آسیب« ها سر باز میزنیم و به »مسئله« ای دیگر میکنیم که در روند بسط ناامیدی اجتماعی بروز میکند. آن مسئله دوم، فقدان »تابآوری اجتماعی« است. همه ما در زندگی روزمره با سوژههای عجولی مواجه هستیم که با کمترین ناملایمتی اصطلاحاً از کوره در میروند و به هیچوجه »تحمل دیگری« را ندارند. »مولوی« شاعر و عارف قرن هفتم در »مثنوی معنوی« تعریف جالب توجهی درباره »صبوری« – که در ما اینجا عبارتٌ اُخرای آن را در قالب »تابآوری« طرح کردیم – دارد. این تعریف مولوی میتواند در بررسی و تبیین این مسئله اجتماعی موجود در جامعه ایران به کار بیاید. او تلویحاً اشاره میکند که »صبر یعنی نگاه به آینده«! تا آنجا که به »تابآوری اجتماعی« مربوط میشود، سوژههای اجتماعی تنها تا زمانی واجد صبوری و تابآوری اجتماعی هستند که در خویش افق روشنی را برای »فردا« بیابند.به بیان دیگر این فضای ناامن و مسدود شدن افق نگاه به آینده، توان تحلیل و فهم پدیدهها و پدیدارهای اجتماعی را از کنشگران میگیرد و آنها را به کنشهای غیرعقلایی، صرفاً برای نیل به »نجات خویشتن« راهبر میشود.
در حقیقت آسیب بنیادیتری که در پس این مناسبات شکل میگیرد، عدم امکان بلوغ عقلانی اجتماعی در جامعه است؛ بویژه این مسئله در جامعهای مانند جامعه ما که به دنبال ساختن زمینههای یک تمدن نوین است، به مراتب حائز اهمیت بیشتری است؛ تا جایی که به جمهوری اسلامی ایران مربوط میشود آسیب بنیادیتر فقدان »تابآوری اجتماعی« این است که در چنین فضایی با حداقل تحلیل و فهم پدیدارها و خو گرفتن با کنشهای هیجانی و غیرعقلایی ایجاد نوعی خودآگهی جمعی و تاریخی، روز به روز به تعویق میافتد و امکانات شکلگیری عناصر تمدنی در آن به طور مداوم تخریب میشود و از دست میرود.
به گزارش آرازآذربایجان به نقل از مهر، بنابراین وقتی از مسئله »تابآوری اجتماعی« سخن میگوئیم، بر مبنای نگاهی پدیدارشناختی از امری حرف میزنیم که تخریبکننده رشد عقلانیت اجتماعی و یکی از بزرگترین موانع در بروز و رشد عناصر تمدنساز است، نه صرفاً آسیبی که به نحوی »عامل بزهکاری« و… قلمداد میشود. البته این به معنای تخفیف اهمیت بزهکاریهای اجتماعی و عوامل آن نیست، بلکه به این معناست که فقدان »تابآوری اجتماع« به عنوان مانعی بر سر راه تحقق تمدنسازی نیازمند توجهی دو چندان است. وگرنه واضح است که برآیند فقدان تابآوری اجتماعی هم چیزی جز رشد بزهکاری، عدم تحمل دیگری در مناسبات خانوادگی و اجتماعی، ازدیاد طلاق، عدم شکلگیری مشارکت و تعاملات اجتماعی قانونگریزی، وندالیسم و… نبوده که شرایط را برای ایجاد یک زندگی آرام و امن در کنار آحاد جامعه دشوار و وخیم میکند.
Arazazarbaiijan.farhangi@gmail.com
نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۰۵ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۷ ق.ظ