فضاهای فرهنگی و مناسبات فرهنگی

فضاهای فرهنگی و مناسبات فرهنگی

علی رزم‌آرای‏
اشاره: توسعه و فرهنگی انسانی مردمان یک دیار و منطقه، تنها مسیر تعالی آن مردمان به موقعیت‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و… است؛ و صورت ساده و غیرقابل انکار آن: هر آیینه تا مردمان یک منطقه و یک شهر خود را در آیینه روزگار بزرگ و کلان نبینند خواسته‌ها و نیازهاشان را نیز بزرگ و کلان نخواهند دید. بزرگ بودن یک ملت به بزرگ بودن اندیشه جمعی و فردی تک تک جمعیت آن است نه در کوچک و بزرگ بودن جغرافیای محل سکونت و جایگاه آنان. مردمی که (زمان) حال مؤثر نداشته باشد، هدف و مسیر مشخصی نیز برای آینده نخواهد داشت. مردمی که بزرگی نشانه اندیشه آن است، به حتم از اخلاق و منش بزرگی نیز بهره می‌برد. اگر مقدمه فوق را یک فرایند به شمار آوریم قطعا ً این فرایند به زمینه و امکان عمل نیاز خواهد داشت و به دیگر معنا باید را در چهارچوب مناسبات خرد و کلان، فردی و جمعی فرهنگی (هنری و ادبی) دید و سنجید! این مناسبات نیز در جای خود نیازمند فضای عمل انجام و اجرا است. با این مقدمه با طرح سؤالاتی چند وارد گود اصلی ماجرا می¬شویم. شهر ارومیه به_عنوان مرکز استان آذربایجان غربی (که جدیدا ًعنوان کلان‌شهری را هم با خود یدک می¬کشد) تا چه حد از نظر ساختار شهری و اجتماعی و فرهنگی سیمایی شبیه یک کلان‌شهر را دارا ست؟ افزایش جمعیت؟ حجم ترافیک و تصادفات؟ امکانات حمل و نقل شهری و بین شهری؟ فرهنگ شهرنشینی و روابط اجتماعی و فردی داخل بر آن؟ و… وجود متغیرها و مؤلفه¬های این_چنینی تا چه حد می¬تواند برای مرکزیت یک استان هویت کلان و بزرگ جغرافیای و اقتصادی تعریف کند و اصولا ملاک¬ها و شاخصه¬ها در این زمینه به چه شکل هستند؟ آیا صرف طرح ابعاد و معضلات و شرایط نا به سامان این شهر و یا طرح دلایل تاریخی و جغرافیای و به بهانه اینکه در طول ۸۰ یا ۹۰ سال گذشته (دقیقا ً ۸۳ سال پیش از این -۱۳۰۷ اورمیه در تقسیمات جدید کشوری و با تقسیم آذربایجان بزرگ با مرکزیت تبریز، به مرکزیت استان آذربایجان جدید غربی تبدیل شد)
این شهر عنوان مرکز استان را به یدک کشیده است برای بزرگ شهر شدن و کلان‌شهر شدن آن کافی به نظر می¬رسد؟ متوسط برخورداری از فضاهای فرهنگی و اجتماعی در این مرکز استان و در اصطلاح کلان‌شهر از نظر نرم بین¬المللی و منطقه¬ای و ملی تا چه پایه است؟ موضوع را کمی عینی‌تر می¬کنیم. اورمیه به عنوان مرکز استان و کلان‌شهر دارای چه نوع مناسبات فرهنگی در قالب¬های فردی و جمعی است؟ این نوع مناسبات و روابط در بستر کدام فضا و یا فضاهای شهری و فرهنگی مناسب شکل می¬گیرد؟ برای بررسی این موضوع ارائه آمار و شاخص¬های مربوط به ساخت و فعالیت این‌گونه فضاها و یا برخورداری از متوسط ِ وجود این فضاها در هر منطقه یا شهر به نسبت‌های مختلف جمعیتی جغرافیای، اقتصادی، اجتماعی، لازم و ضروری می¬نماید.
در عرصه بین¬المللی متوسط برخورداری از فضاهای مختلف شهری برای مثال فضاهای فرهنگی را شاخص فعالیت¬های فرهنگی و فرهنگ اجتماعی جاری و مسلط بر هر کشور یا منطقه تعیین می¬کند. یعنی فعالیت و تکاپوی اجتماعی و فرهنگی نیاز به ایجاد و ساخت این گونه فضاها و روابط و برنامه ¬ریزی داخلی و خارجی آن را توجیه می¬کند. مدیریت و برنامه¬ریزی¬های خرد و کلان اقتصادی و ادامه حیات این مکان¬ها و فضا¬ها هم به همین شاخصه¬ها باز می¬گردد. برای مثال هر اندازه سینما و یا تاتر و یا موسیقی و… در جامعه¬ای فعال¬تر و پویاتر و زمانمند¬تر باشد، امکانات و لوازم کارکردی و کاربردی فعالیت‌های این هنرها و صنایع، تحت تأثیر این فعالیت و پویایی و زمانمندی، افزایش کاهش و یا تغییر را به همراه خود خواهد داشت. اما در بعد ملی و منطقه¬ای یعنی در چهارچوب ساختار کشوری، می_توان موضوع را از دو جهت شکافت:
اول سطح و حرکت ابعاد مختلف فعالیت¬های فرهنگی در منطق? نظیر استان آذربایجان¬غربی و مرکز آن بزرگ شهر اورمیه تعیین‌کننده‌ترین نقش را در خصوص برخورداری از فضاهای مختلف شهری که فضاهای فرهنگی هم یکی از آن‌هاست، دارد.
دوم برنامه¬ریزی¬های کلان مدیریتی مانند تهیه و تنظیم برنامه¬های پنج ساله توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی و تأثیر آن بر، برنامه¬ریزی منطقه¬ای و استانی و… در گام بعدی مؤثر است.
در زمینه جهت اول، با یک بررسی از تعداد مراکز و فضاهای فرهنگی نظیر کتابخانه آمفی_تاتر، فرهنگسراها، سینماها و… و همچنین میزان رویکرد و استقبال قشرهای مختلف مردمی در مراجعه و استفاده از این مراکز و همچنین بررسی کمی و کیفی ارائه خدمات فرهنگی و محصولات فرهنگی مختلف و توجه به رویدادهای مختلف فرهنگی و… پی به نوع و حدود تقاضا و نیازهای فرهنگی جامعه و بده بستان¬های فرهنگی برد. در زمینه دوم می¬توان با مراجعه به کارنامه برنامه¬ریزی و مدیریت مسئولین منطقه¬ای و استانی برای ایجاد و ساخت این گونه مراکز و فضاها و اولیت بخشیدن به این مباحث را بررسی کرد.
با نیم نگاهی به وضعیت و تعداد مراکز فرهنگی موجود در شهر ارومیه می_توان به مطلوب رسید. این در حالی ست که در سطح همان برنامه¬ریزی¬های کلان و ملی هم جز حرف و حدیث و اشارات کلی چیزی نمی‌توان دید. در کل هیچ برنامه مدون و مشخصی برای آینده فرهنگی کشور و امنیت فرهنگی آن با تاکید بر گفتمان فرهنگی با فرهنگی جهانی دیده نمی¬شود. در برنامه پنجم توسعه اقتصادی، اجتماعی فرهنگی کشور به شکل بارز و به شکل کلی از دیدگاه‌های و ضرورت‌های مختلف به این مبحث پرداخته شده است. اما در خصوص پراکندگی و لزوم ایجاد و هدایت این مراکز، تحول و تحرک عینی مشخصی در سطح استان و منطقه و همچنین شهر ارومیه دیده نمی¬شود. به طوری که طراحی و برنامه¬ریزی¬های سال گذشته یا از جریان و شمول خارج شده و یا گریان گیر معضلاتی نظیر عدم همکاری یا هماهنگی دستگاه‌های دولتی ذی‌ربط شده¬اند و در مقابل طرح¬ها و برنامه¬های جدید به سال¬های بعد و بعدتر حواله می¬شوند.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۸:۴۷ ق.ظ

دیدگاه


پنج + = 13