فرهنگ شهرما ارتباط هوای پاک و زندگی سالم را نمی داند

فرهنگ شهرما ارتباط هوای پاک و زندگی سالم را نمی داند

جعفر احمدی
گروه فرهنگی: این روزها آسمان شهر ارومیه روزگار خوبی ندارد، طوری که نفس، نای نفس کشیدن ندارد ولی دریغ از نفسی، که دمی به این بیندیشدکه چرا آسمان شهرم رنگ آبی ندارد. اینجا در ارومیه هوا بس ناجوانمردانه آلوده است و همه همین هوا را نفس می کشند و برایشان حکم تازه گی دارد؛ گویا این موضوع برایشان تازه گی ندارد و امری طبیعی است. چرا؟
چرا موضوع به این مهمی برای شهروندان این شهر حساسیت ایجاد نمی کند؟ حتی کسی حاضر نیست راجع به آن حرفی بزند یا حتی ماسکی بر دهن بزنند! مگر سلامتی ارزشمند نیست یا موضوعی مهمتر از سلامتی برایشان وجود دارد که امان آنها را بریده، طوری که از جانشان بیزار شده اند! پاسخ به همه این ابهامات و پرسش ها را می توان در بستر یک موضوع مطالعه کرد و آن ارتباط بین فرهنگ و محیط زیست است. به طور قطع بین این دو موضوع ارتباط مستقیم وقوی ای هست. پاسخ این پرسش را که چرا شهروندان داشتن خودرو شخصی برایشان از نان شب مهمتر است ولی هوای پاکی که زندگی در آن جریان دارد، برایشان مهم نیست؛ را فرهنگ جواب می_دهد. منظور از فرهنگ، شیوة زندگی است. در شیوه زندگی باورها و تفکرات نقش کلیدی دارند؛ پس کانون و محور فرهنگ تفکرات، اندیشه ها و اعتقادات است.
اگر در زندگی ما محیط زیست جایگاهی ندارد به این معناست که در نگرش ما اولویت زندگی کردن محیط زیست و هوای پاک نیست. هنوز ما نتوانسته ایم در فلسفه زندگی، بین هوای پاک و زندگی سالم ارتباط معنا داری برقرار کنیم. گویا آلودگی هوا نتیجه عوامل طبیعی است، غافل از اینکه فعالیت های انسانی نتیجه مستقیم آلودگی هواست.
فهم این موضوع انرژی چندانی نمی خواهد و چیز قابل انکاری نیست، چون در دنیا و مجامع جهانی مدام دارند مخاطرات و بحران های آن را گوشزد می کنند. مگر ما عضو جامعه جهانی و بشری نیستیم؟ نقطه عطف فهم اهمیت و جایگاه محیط زیست این اندیشه است.
این اندیشه که منِ فرد واحدی از جامعه هستم و نتیجه هر رفتار فردی من می تواند روی زندگی بقیه افراد جامعه تاثیرگذار باشد. این اندیشه که منافع من وابسته به منافع دیگران است. نبود حساسیت و دغدغه شهروندان به موضوع محیط زیست و آلودگی هوا ناشی از نبود این نگرش و اندیشه نسبت به زندگی اجتماعی است. این اندیشه در رفتار ما به اشکال مختلف ظهور و بروز پیدا می کند و فرهنگ ما را می سازد. پس بی دلیل نیست که ما این همه آسیب ها و مشکلات فرهنگی و اجتماعی را درحوزه رفتار شهروندی داریم و در ادبیات عامیانه خود از آن به بی_فرهنگی یاد می کنیم.
پس اصلی ترین عامل آلودگی هوا ما انسانها هستیم ولی اینکه “من” جزئی از این “ما” هستم، نیاز به فهم درست این رابطه دارد و باتوجه به اینکه فهم عموم مردم از این رابطه شبیه به هم است می توان گفت، یک خصیصه فرهنگی است که فقدان آن زمینه ساز تشدید آلودگی هوا و بسیاری از مخاطرات زیست محیطی و حتی آسیب های اجتماعی خواهد بود .
این خصیصه فرهنگی در نتیجه فرایند اجتماعی شدن و فرهنگ پذیری به ما منتقل شده است. چون منشا این خصییه در شیوه تربیت ما نهفته است. در شیوه تربیت ما تاکید بر “منِ فردی” ست و “منِ اجتماعی” هیچ جایگاهی ندارد.
به ما یاد می دهند برای منافع خودمان تلاش کنیم و ما مسئول منافع جمع نیستیم. برای این موضوع ضرب المثل هم داریم که باید »گلیم خود را از آب بیرون بکشیم« بذار گلیم دیگران را آب ببرد تو که مسئول دیگران نیستی!
اکنون این شیوه تربیت به خصیصه ای فرهنگی تبدیل شده و به عبارتی بخشی از فرهنگ ما شده که باعث می شود ما درقبال موضوع مهمی چون آلودگی هوا و سایر مسائل جمعی و اجتماعی سکوت اختیار کنیم و از همه بدتر برای بهبود آن هیچ اقدامی انجام ندهیم.
این درحالیست که برای موضوعات جمعی و اجتماعی اگر عزم عموم نباشد، بهبود حاصل نمی_شود. اگر شهروندان در قبال مسائل عمومی حساسیت نداشته باشد، جامعه ای ناامن و پر از مخاطره خواهیم داشت.
همچنان که امروزه همین بی مسئولیتی های اجتماعی باعث می شود هر کسی برای خود خودرو وگاها دو یا سه خودرو_ داشته باشد و تفریح اش راندن ماشین در معابر سطح شهر شود و اصلا مهم نیست برای ساختن جاده ها و معابر بیشتر، درختان بیشماری را باید از سر راه بردارند. پس جای تعجب نیست کسی که چنین رفتار و تفکری داشته باشد نسبت به آلودگی هوایی هم نه اعتراضی می کند و نه نگران هم می شود و اگر آلودگی هوا به چنان درجه ای برسد که مدارس و نظام آموزشی تعطیل شوند چه بسا خوشحال هم خواهدشد!
راهکار چیست؟ چگونه می توان من اجتماعی را را در افراد پرورش داد طوری که درک درستی نسبت به موضوعات اجتماعی به ویژه زیست محیطی داشته باشند؟ بدون شکل این مشکل فرهنگی و هر مشکل دیگر فرهنگی تنها با آموزش صحیح رفع خواهد شد. آموزشی که فرد را وادار به اندیشیدن کند.
اندیشیدنی که فرد پی به هویت جمعی خود ببرد. اندیشیدنی که طبیعت و محیط زیست هم بخشی از آن باشد. متاسفانه نظام آموزشی ما ناکارآمد بوده و به جای تمرکز بر تولید انسانهای شهروندمدار، بر بازتولید ایدئولوژی مورد نظر نظام تاکید می کند. لذا ضرورت دارد که محتوای نظام آموزشی بازنگری اساسی شود. هرچند نظام آموزش غیر رسمی هم سهم بسزایی در پرورش تفکرات انسانها دارند و در راس این نظام نهاد خانواده قرار دارد، که تغییر در آن هم وابسته به عوامل متعددی از جمله آموزش و پرورش است.
نخبگان و اصحاب فرهنگ هم بی تقصیر نیستند، اینها توان ترویج گفتمان زیست محیطی را دارند و تا زمانی که این گفتمان وارد حوزه عمومی نشود، مردم هم نمی تواند به موضوعات زیست محیطی چون آلودگی هوا بیندیشند و به دغدغه آنها تبدیل شود.
اگر آلودگی هوا همچون ثروت اندوزی به دغدغه اولیه مردم تبدیل شود؛ قطعا راه حل داشتن هوای پاک را خودشان پیدا خواهند کرد.
رسانه ها هم نباید صرفا مباحث سیاسی را تیتر کنند و در سیاست زدگی مردم نقش داشته باشند. باید سمت و سوی نگاه مردم را به مسائل زیست محیطی و اجتماعی سوق دهند. اگر امروز اراده جمعی برای بهبود آلودگی هوا بسیج نشود، فردا برای مقابله با بحران آب و گرمای زمین و چندین خطر زیست محیطی دیگر، دیر خواهد بود و این دیر شدن به معنای نابودی زندگی انسان است؛ چون در هوای پاک زندگی جاریست.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۲ ق.ظ

دیدگاه


هشت − 8 =