فرهنگ سازی یا سلیقه سازی

فرهنگ سازی یا سلیقه سازی

رستم عظیم پور
گروه جامعه:از ایستگاه تاکسی واقع در چهار راه و تقاطع انتهای خیابان مدنی ۲ و مدنی ۳ به مقصد دفتر روزنامه آراز آذربایجان واقع در خیابان مدنی ۲ سوار تاکسی اختصاصی همان مسیر یعنی از پنجراه تا انتهای خیابان مدنی ۲ و بالعکس شدم پس از تکمیل ظرفیت مسافرین راننده تاکسی را به حرکت درآورد در حال حرکت بودیم که سرنشینان یکی پس از دیگری کرایه ماشین خود را می پرداختند نرخ تعیین شده به این مسیر سیصد و پنجاه تومان بود با توجه به اینکه هزینه فلز آلیاژی و ضرب سکه پنجاه تومانی همانند بیست و پنج تومانی از قیمت و ارزش آن مبلغ بیشتر است (بنده اینطور تصور می کنم!!) بانک مرکزی از ضرب و توزیع آن در جامعه (شاید هم فقط در شهر من یعنی ارومیه) اجتناب و امتناع ورزیده و تا دلتان بخواهد صد تومانی های سکه ای پولکی و سبک ضرب و توزیع فرموده (توسط بانکهای زیر مجموعه اش)! حالا چه بر سر اسکناسهای پنجاه تومانی آمده؟ خدا می داند و خودشان! شاید هم از کاغذ و اوراق بهادار آن استفاده بهینه کرده و برای چاپ اسکناسهای(تراول چک؟!) پنجاه هزار تومانی استفاده می کنند و شاید هم اسکناسهای پنجاه تومانی نیز به مانند اسکناسهای ده تومانی و بیست تومانی به موزه کلکسیون آلبومهای اسکناس پیوسته، کسی چه می داند!خلاصه چه دردسرتان بدهم هر مسافر که چهارصد تومان می داد راننده بقیه اش را که پنجاه تومان می شد مسترد نمی کرد که هیچ بلکه مسافری که پانصد تومان نیز می داد همان آش بود و همان کاسه!منتهی با یک فرق کلی نسبت به چند دهه قبل. آن وقت ها راننده که کرایه مسافر را دریافت می کرد با نزاکت و ادب بقیه مبلغ را با کلام شیرین( خدا برکت) به مسافرش برمی گرداند و یا در سحرگاهان از اولین مسافرش که اولین دشت او از کسب و کارش بود کرایه دریافت می کرد آنرا بوسیده و بر دیدگاه می نهاد و زیر لب نجوا می کرد خدا برکت بده، الهی به امید تو ، به زبان آذری می شد: سفته سندن برکت اللاهدان، ولی حالا نه تنها بقیه پولی که راننده باید برگشت می داد ، نمی داد و به سرنوشت غم انگیز: گتدی گلمدی یا گدر گلمز آذری( و به فارسی: رفت و نیامد، میره نمیاد) مبتلا می شد، بلکه با ژست و فیگور خاصی مثل دنده عوض کردنشان! بر روی سینه داشپورت ماشین انداخته ( انداختن به معنی پرت کردن!!؟) می شد بی آنکه آقای راننده محترم تاکسی بدهکاری یا بدهکاریهایش را به مسافرین محترم و مظلوم! تاکسی بپردازد و یا بروی مبارک خویش بیاورد!روز دیگر نیز همین ماجرا تکرار شد ولی با کلی فرق و دگرگونی این بار از مسافران سرنشین ابتدا یک نفرپانصد تومانی داد راننده که یک آقای دیگری به غیر از راننده دیروزی بود پول را گرفت و با همان حرکت زننده آنرا روی داشپورت انداخت، من چهارصد تومان دادم و سومی سیصد و پنجاه تومان، نفر چهارمی خانمی میانسال بود که در صندلی جلو تاکسی و در بغل دست راننده نشسته بود او نیز کرایه اش را پرداخت ولی دویست تومان! راننده اسکناس دویست تومانی تا شده را با دست راستش که آزاد از فرمان ماشین باز کرد و یکی دو بار در دستش آنرا این ور و آنور کرد گویی چندان مطمئن نبود که فقط یک اسکناس دویست تومانی باشد چند لحظه ای آن خانم را بر و بر نگریست و سپس با لحن آشفته و عصبانی گفت:خانوم اینکه فقط دویست تومانه!خودم می دانم!ولی کرایه شما سیصد و پنجاه تومان میشه!و آن خانم سکوت کرد وجوابی نداد که دوباره غرولند راننده شروع شد. خانم وقتی پول نداری مجبور نیستی سوار تاکسی بشی پیاده برو من که راننده شخصی شما نیستم و این ماشین هم سندش بنام بابای سرکار علّیه نیست! و بدنبال آن ماشین را به بغل جدول کنار خیابان و پیاده رو کشانده و توقف کرد.خانوم بفرما پیاده شو، بیش از کرایه ات سواری گرفتی؟! صدقه ی زورکی اونم در روز روشن؟! قبل از اینکه خانم حرفی بزند مسافری که پانصد تومانی داده بود و بقیه پولش به گره افتاده بود؟! و مرد میانسالی می نمود مداخله کرده و به راننده گفت: آقا لعنت بر شیطان بکن و صلواتی بفرست و راه بیفت ما کار و گرفتاری داریم.آقای راننده اصلاً فکر کن خواهرته، مادرته که سوارش کردی و پول نگرفتی تازه دویست تومان که ازش گرفتی!راننده که از رو نمی رفت و ول کن نبود در جواب آن مسافر گفت:خوبه واله همه زنها و دخترهای شهر خواهر و مادر بنده بشن پس کی میخواد کرایه بده؟!و بدنبالش با نوعی پوزخند اهانت آمیز افزود:- اونم که خونه منه خواهر تو! با سه بچه قد و نیم قد کی می خواد خرجی شو بده؟دیگه طاقتم طاق شده و کاسه صبرم لبریز شده بود که مداخله کردم.آقای محترم جمع کرایه شما در این نوبت هزار و چهارصد تومان میشه با اینکه پنجاه تومان اضافی هم گرفتی باز رضایت نمی دی تمومش کن دیگه!آن زن میانسال که تا آن لحظه سکوت کرده مهر از لب برداشت و گفت:مرد حسابی دیروز که همین مسیر را با تو اومدم پانصد تومان بهت دادم که باقیشو برنگردوندی و امروز دویست تومان دادم مگه حق قانونی تو در دو مسیر هفتصد تومان نمیشه؟! پس دیگه چی میگی مرد…دیگه حوصله ام سر رفته بود و مردم هم جمع شده و تماشاگر این بگو مگو بودند که گویی تموم شدنی نبود….تصمیم گرفتم بقیه راه تا دفتر روزنامه را پیاده بروم…بین راه به مغزم خطور کرد که در پیشانی داخلی اتوبوسهای شرکت اتوبوسرانی داخل شهر ارومیه هم اطلاعیه ای بدین مضمون چسبانده اند: کرایه ماشین با کارت ۲۲۵ تومان و وجه نقد۳۰۰ تومان و یادم افتاد در بسیاری اوقات که سوار اتوبوس شده ام به کرات از راننده اتوبوس شنیده ام که گفته: دستگاه کارت خوان خرابه پول نقد بدهید آنهم نفری سیصد تومان!!حالا، ما مردم و مسافرین با دادن و پرداختن وجه اضافی بعضی از رانندگان واقعاً محترم تاکسی را بدعادت کرده و آنها را (معتاد) به زیاده خواهی می کنیم که نبایستی چنین رفتار ناشایستی را نه ما و نه آن عده ی (قلیل) از رانندگان تاکسی مرتکب بشویم. با استمرار و تداوم این ارتباط زننده فرهنگ که چه عرض کنم( فرهنگ، ارزش است و هنجار)، ضد فرهنگ … در جامعه هایمان ریشه دوانده که آخرالامر بدور گلوی خودمان پیچیده و خفه مون می کندو … چرا که ما خود این (کرم) را تبدیل به (اژدها) می کنیم که خودمان و فرزندانمان را ببلعد! ولی در مورد اطلاعیه کرایه ماشین در اتوبوسها چی؟!آنهم تقصیرش گردن شهروندان شریف و نجیب است؟! و نمی دانم چرا اصلاً بایستی دستگاه کارت خوان اتوبوس خراب بشه؟ اگر چنین پیش برود آیا حساب کردیم که یک تاکسی و یا اتوبوسی در خلال ساعت کاری روزانه شان چند ده (یا چند صد؟) مسافر جابجا می کنند؟ مبلغ اضافی دریافتشان چه مبلغ می شود؟

نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۵:۵۰ ق.ظ

دیدگاه


+ 2 = پنج