عدم درک متقابل آفت زندگی مشترک

عدم درک متقابل آفت زندگی مشترک

گروه خانواده وسلامت:عشق می‌تواند بسیاری از تنش های میان زوج ها را محو کند و بر خودمحوری ها سرپوش بگذارد. اما عشق به خودی خود مشکلات زندگی را حل نمی کند فقط انگیزه قدرتمندی برای غلبه بر آن ها فراهم می سازد. حفظ پیوند ازدواج مستلزم وجود عوامل دیگری است که اگر نباشند، زن و شوهر باید آن ها را در زندگی خود به وجود آورند.
اغلب زوج ها در اوایل آشنایی، تحت تاثیر عشق و علاقه شدید، در جنبه های مثبت همسرشان مبالغه می کنند و در یکدیگر توانایی_هایی می بینند که وجود خارجی ندارند. اما وقتی عشق و علاقه شدید اولیه از بین می رود به این نتیجه می رسند که آنچه فکر می کردند توهمی بیش نبوده است.
در این شرایط آیا فقط دو راه وجود دارد؟ طلاق یا تحمل؟ بسیاری از مشکلات و عدم تفاهم ها، در اصل سوءتفاهم هستند. رابطه دو شخص هر چه نزدیک تر باشد، در معرض سوءتفاهم بیشتری قرار می گیرد. زندگی زناشویی بیش از هر رابطه صمیمانه دیگری در معرض سوءتفاهم قرار دارد. خارج از مناسبات زناشویی، زن و مرد راحت تر با این فرآیند های ذهنی رو به رو می‌شوند اما در مناسبات زناشویی این سوءتفاهم‌ها می‌توانند اشکال تولید کنند.
وقتی زن و شوهر با هم اختلاف پیدا می کنند رفتارهایی از آن ها سر می زند که انگار رو در روی یکدیگر جبهه گیری کرده اند و تحت تاثیر این برداشت ذهنی، چشم‌اندازی که از یکدیگر دارند، خراب می‌شود. »آرون‌بک« پدر شناخت‌درمانی معتقد است که مهم ترین علت مشکلات زناشویی، سوءتفاهم است. به عقیده وی، تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن می شود.
یعنی نباید تصور کرد که پایه اختلافات همواره سوءنیت و یا بدی ذاتی دو طرف یا یکی از آن‌هاست. بلکه در اکثرموارد، از این واقعیت ناشی می‌شود که هر یک از آن‌ها صادقانه، مساله را به نحو متفاوتی می بیند. بک معتقد است، گاهی آنچه گفته می شود، با آنچه شنیده می شودکاملاً تفاوت دارد. اختلافات زناشویی معمولاً وجود دارند، مهم این است که زن و شوهر حاضر شوند درباره مشکلاتشان به نحو صحیح و سازنده‌ای گفت و گو کنند.
هنگام بروز اختلافات، به ویژه در سطح خانواده، باید این دو سؤال را با تأمل، گشاده نظری و انصاف مطرح کرد: ـ او مسائل را چگونه می‌بیند؟ ـ من به مسائل چگونه نگاه می‌کنم ؟ بنابراین، یکی از روش‌های مؤثر برای جلوگیری از بروز اختلاف، درک وضعیت طرف مقابل است. چه بسا آنچه ما مزاحمت می‌دانیم، دیگران مزاحمت تلقی نکنند. تصور کنید مردی خسته از سر کار به خانه باز می‌گردد. ممکن است به علت مشکلاتی که در اداره ها با آن‌ها موجه بوده است در وضعیت مساعدی نباشد. اگر همسرش قادر به درک وضعیت او نباشد، چه بسا دچار سوءتفاهم شود. آن وقت ممکن است چنین گفت و گویی شکل بگیرد: – چته ! چرا خودتو گرفتی؟ خسته‌ام. – مگه من خسته نیستم؟ از صبح تا حالا دارم توی خونه جون می کنم، که چی؟ قیافه نحس آقا رو ببینم! زن و شوهر باید انعطاف‌پذیر پذیرنده و باگذشت باشند. خطاهای یکدیگر را تحمل کنند و به خصوصیات منحصر به فرد هم بها بدهند. همسران توقعاتی از یکدیگر دارند: هر کدام انتظار دارد که از عشق بی‌قید و شرط صمیمیت، وفاداری و حمایت دیگری برخوردار باشد. وقتی مشکلات نمایان می شوند و خصومت و لجبازی بالا می گیرد.
زن و شوهر جنبه مثبت و نقاط قوت یکدیگر را از یاد می برند. به تدریج کار به جایی می‌رسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال می رود و گرفتاری اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش می‌شود. پس از ازدواج که انتظارات خفته دو طرف بیدار می شود؛ زن انتظار دارد شوهرش بدون استثنا از او در مواقع بروز بحران‌های روحی حمایت کند. همیشه وقت‌شناس باشد و از همه این ها مهم تر، در هر لحظه به او دسترسی داشته باشد.
با این حال، هرگز انتظاراتش را با شوهر خود در میان نمی گذارد. فرض زن این است که انتظاراتش به قدری طبیعی وگویا هستند که نیازی به طرح آن ها نیست. اگر بعد از تجربه‌های مکرر اشخاص به این نتیجه برسند که همسرشان به این معیارها پایبند نیست و مثلا از یاری دادن و درک احساس و هم دردی طفره می‌رود، در نظرشان تصویر همسر و خود ازدواج، در مجموع از مثبت به منفی می‌گراید.
با آموزش دینامیسم ازدواج، یعنی درک حساسیت‌ها و نیازهای طرف مقابل، رسیدن به تصمیمات همگون و یافتن راه‌های لذت بردن بیش تر از یکدیگر، بسیاری از مشکلات خانواده‌ها برطرف خواهند شد. در واقع برخی از چشمگیرترین موفقیت ها شامل حال زوج هایی شده اند که با داشتن زندگی سعادتمند، باز هم طالب رابطه بهتری بوده اند. زندگی خانوادگی و روابط زن و شوهر در زندگی مشترک با چالش_های متعددی رو به روست: چگونه برداشت های منفی و سوءتفاهم ها بر جنبه های مثبت ازدواج غالب می شوند؟ چرا تصویر زن و شوهر از همه چیز خوب، به همه چیز بد می_رسد؟ چگونه زن و شوهر می توانند، درحالی که نسبت به یک حادثه نظرات کاملا متفاوتی دارند، با هم کنار بیایند؟ چگونه معیارهای بی‌انعطاف، به ملالت و عصبانیت می انجامد؟ چرا زن و شوهر صحبت ها را آن طور که هستند درک نمی کنند و چرا حرف هایی را می شنوند که اصلا مطرح نشده اند؟ چگونه تعصبات شخصی و فقدان مهارت های لازم، کار تصمیم گیری را با دشواری رو به رو می سازد؟ چگونه صحبت باید به جای ایجاد رنج و دلخوری، شادی و شادمانی بیافریند؟ اغلب تغییر رفتار زن یا شوهر، بهبود قابل ملاحظه_ای در رفتار همسرش ایجاد می کند. برخی اوقات برداشت ما از افکار و احساسات دیگران بیش تر مبتنی بر احساسات درونی،اضطراب ها و انتظارات شخصی است و نه ارزیابی منطقی دیگران. برای مثال، یک خانم افسرده ممکن است، در برخورد با نگاه خسته شوهرش فوراً پیش خود نتیجه بگیرد که »او از من خسته شده است« و یا اگر خانم مضطرب باشد وقتی همسرش دیر به خانه برگردد، فکر می کند: »نکند در یک حادثه رانندگی جانش را از دست داده است!« عواطف و احساست هرگز مستقیما منتقل نمی شوند، بلکه توسط لحن صدا، اشارات صورت و عمل و رفتار ما انتقال می یابند.
»احساس حق داشت« هم عامل دیگری است که در بسیاری از زوج ها مسأله ساز می شود. هر کدام از آن ها احساس می کند که در حق او خیانت شده است. برخی از علاقه های مشترک در مراحل بعدی با از دست رفتن حالت شیفتگی محو و ناپدید می شوند. زنی که قبل از ازدواج حاضر است برای راضی کردن همسرش تا آن سوی دنیا برود، بعد از ازدواج حاضر نیست به خاطر او فاصله دو اتاق را طی کند.
اما آینده روابط آشفته زن و شوهر، برخلاف آنچه ممکن است برداشت شود، شوم و ترسناک نیست. ایرادهایی که به آن ها اشاره کردیم، قابل اصلاح هستند. غالبا دلگیری‌ها را نمی‌توان با دلایل ملایمی توضیح داد. اگر زن و شوهر به جای آن‌که یکدیگر را به بی انصافی و کم توجهی متهم سازند، علت اصلی رنجش خود را جست‌وجو کنند، بسیاری از واکنش‌های غیر‌منطقی از بین می روند.
آن‌ها احتمالا به این نتیجه می رسند که علت اصلی ناراحتی شان به جای رفتار ناپسند همسرشان، حساسیت های خود آن ها بوده است. با این آگاهی، شدت واکنش فروکش می کند و برخورد سازنده جای سرزنش را می گیرد. »تردید در شایستگی« هم معمولاً تولید گرفتاری می کند. برای مثال، وقتی مرد از یک خانواده طبقه کارگری است و اقوامش اغلب بیش از سطح دبیرستان درس نخوانده اند، اما خانواده زن تحصیلات دانشگاهی دارند، ممکن است زن از مو ضع برتری‌طلبی حرف بزند و حرف زدنش حالت تشر داشته باشد. در این شرایط، مرد احساس حقارت می کند و چون تقصیر را به گردن زنش می اندازد، اندوهش به عصبانیت می انجامد. این دلتنگی و اختلاف به زودی به سایر جنبه های زندگی نیز سرایت می کند. اگر شوهر زمانی تنها به دلیل قطع صحبت از سوی همسرش ناراحت می شد، حالا از هر رفتار او احساس ناراحتی می_کند و بر هر کار او عیبی می گذارد. در همه زمینه ها، در سلام و احوال‌پرسی و در معاشرت‌های اجتماعی، با نگرش سیاه و سفید دیدن امور، به انتقاد از همسر می‌نشیند. در این حالت مباحث خانوادگی، انجام کارهای منزل مسائل مالی، روابط جنسی و اوقات فراغت، تولید اختلاف می کنند. مسائل حل شده در گذشته، از نو مطرح می شوند، مشاجره های داغ ایجاد می‌کنند. بی نتیجه و حل نشده باقی می مانند.
بسیاری از زوج هایی که در زمینه ارتباط زناشویی با دشواری رو به‌روهستند و با این حال نمی خواهند با مراجعه به مشاوران امور زناشویی فکری به حال خود کنند – حتی اگر با مشکلاتی در این حد رو به رو نباشند- می‌توانند با رعایت چند اصل مهم، لطمات ناشی از گفت و گوی تند را به حداقل برسانند: ممکن است زن و شوهر در زمینه مدیریت خانه، رسیدگی به بچه ها و در سایر موارد، بی دلیل حالت بر افروخته داشته باشند. در این حال، به جای آن که با نیش و کنایه و انتقاد سعی در حل مسائل خود داشته باشند، باید در کمال آرامش و به طور منطقی با یکدیگر از خواسته‌هایشان حرف بزنند.
اغلب اوقات زن یا شوهر به دلیل آن‌که حق را به جانب خود می داند، از نیش و کنایه در حرف_هایش استفاده می‌کند. دلیل دیگرش نیز آن است که یا اصولا با روش‌های دیگر آشنا نیست و یا به اثربخشی آن ایمان ندارد و متوجه نیست که این روش‌ها نه تنها بی‌حاصل هستند، بلکه اغلب با ایجاد رنجش، مخالفت و تلافی، سبب وخامت اوضاع می‌شوند. مفهوم »بکش تا کشته نشوی« اگر در میان اقوام جاهلیت سیاست مؤثری بوده است اما در زندگی خانوادگی کاربرد مفیدی ندارد. زن و شوهر باید به جای عصبانیت، راه خویشتنداری را بیاموزند و خشم خود را کنترل کنند. فنون کنترل و خویشتنداری از روش‌های ساده‌ای مانند تامل هنگام اقدام در حالت خشم اجتناب از برخوردهای خصمانه، رعایت اعتدال و ترک صحنه گفت‌و‌گو وقتی گفت و گو شکل مشاجره به خود می‌گیرد، تشکیل می شود. بسیاری از اشخاص تحت تاثیر آرامش فوری و رضایت خاطری که اغلب در پی عصبانی شدن به آن می رسند، عکس العمل آنی نشان می دهند. اما آنچه در نظر نمی گیرند، تاثیر ی است که روی همسر خود گذاشته اند. عوامل نگه دارنده ارتباط عاشقانه میان زوج ها عبارتند از: تعهد، صمیمیت اعتماد و همکاری که از این پیوند عاشقانه حراست می کنند.

نوشته شده توسط admin در یکشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۶:۲۲ ق.ظ

دیدگاه


7 + هفت =