طبقات اجتماعی در انقلاب اسلامی
حامد عامری
گروه سیاسی: در هر انقلابی، یکی از مهمترین شاخصهها، میزان حضور طبقات اجتماعی و نیز گستردگی این میزان حضور است. به این معنا که هرچه تنوع اجتماعیِ گروههای حاضر در یک انقلاب بیشتر باشد، گستره تحولات اجتماعی و به تبع آن سیاسی آن بیشتر خواهد بود. از سوی دیگر، چیزی که موجب تمایز یک انقلاب از دیگر تحولات اجتماعی نظیر جنبشهای اجتماعی میشود، در وجهی، همین میزان دخالت طبقات یا اقشار اجتماعی است. بنابراین، یکی از مهمترین زمینههای شناخت انقلاب اسلامی ایران، درکِ گروهها و اقشاری است که در سال ۱۳۵۷ در این جریان دخیل بوده و آن را ایجاد کردند. نخستین گام برای شناخت اجمالی از این مسئله، گروهبندی جامعه ایران در دهههای آخر حکومت پهلویِ دوم است. به صورت مشخص میتوان گروههای اجتماعی فعال در جامعه ایران را که در انقلاب اسلامی نقشی بارز داشتند با عنوان طبقه متوسط یاد کرد. انقلاب اسلامی، انقلابی شهری و دارای خاستگاههای فکری و اجتماعی شهریِ جدید بود از این رو، گروههای خارج از شهر مانند روستاییان و عشایر و حتی حاشیهنشینان تأثیر محوری بر آن نداشتند. در عین حال، گستره این انقلاب بیشتر در مراکز مهمِ شهری بود که بیش از همه در سیاستهای نوسازانه پهلوی دوم مورد اقبال قرار گرفته بودند. بنابراین شناخت طبقه متوسط شهری، که به دو بخش قدیم و جدید تقسیم میشوند، و اتحادی که به صورت شگفتانگیزی میانِ این دو گروه صورت گرفت باعث شد که اقشار مختلف مردم وارد انقلاب شده و آن را به عنوان راه حل مشکلات سیاسی اجتماعی ایران بپذیرند. طبقه متوسط معمولاً از اقشار مختلف و متنوعی تشکیل شده است.
برای نخستین بار اصطلاح طبقه متوسط جدید توسط جامعهشناسی آلمانی به نام امیل لدرر به کار رفت. او مهمترین ویژگی این طبقه را در شیوه زندگی و میزان حقوق اعضای آن میدانست که وجه تمایز آنها دریافت حقوق است. اندیشمند آمریکایی سی. رایت میلز هم در اثر خود به نام »white collar«، طبقه متوسط جدید را کارکنان اداری و دفتری تعریف میکند. او بر این اعتقاد است که این طبقه، یا حامی طبقه حاکم میشود یا به یاری توده مردم بر میخیزد. تعاریفی که از سوی پژوهشگران غربی در رابطه با طبقه متوسط جدید مطرح شده، حاکی از عدم وجود اتفاق نظر میان آنهاست. در تعیین طبقه متوسط، ملاکهای مختلفی چون: میزان تحصیل، شیوه زندگی، شغل، شرایط سکونت، آگاهی طبقاتی، ضرورتهای ناشی از بافت جوامع صنعتی و منزلت و موقعیت اجتماعی مورد نظر قرار گرفته است. در عین حال، در جامعه ایران، نوسازی یکی از زمینههای مهم ایجاد طبقه متوسط جدید است. چرا که هر چه به شاخصها و اعضای این طبقه بیشتر توجه شود، این مسئله بیشتر نمایان خواهد شد که طبقه متوسط جدید و خواستهها و نهایتاً انقلابی شدنِ آن بیش از همه تحت تأثیر سیاستهای نوسازیای بود که اگرچه ریشه در دوران قاجار داشت ولی در دوره پهلویِ اوّل شدت و حدّتی بیسابقه یافت. دکتر احمد اشرف نیز از همین منظر، طبقه متوسط جدید در ایران را مورد کاوش قرار داده است. از دیدگاه اشرف، طبقه متوسط جدید از نسل جدید خانوادههای سنتی، حرفهمندان آزاد و تحصیلکردگان دیوانسالار تشکیل شده است. به اعتقاد او عامل تحصیلات، در تحرک اجتماعی از طبقه پایین جامعه به طبقه متوسط جدید نقش مهمی دارد. در دوران پهلوی دوم، بیشترین تعداد دانشجویان به طبقههای متوسط سنتی و جدید تعلق داشتند. بنابراین، این مسئله در نوع جهتگیری سیاسیِ آینده این طبقه در آن روزگار، که به انقلاب اسلامی منتهی شد بسیار تأثیرگذار بود. از این رو در رابطه با خط مشی سیاسی و گروهبندی اعضای طبقه متوسط جدید، احمد اشرف معتقد است که بررسی دقیق نهضتهای اجتماعی سیاسی در سده اخیر، مؤید وجود دو گرایش اصلی در جهتگیری ایدئولوژی اعضای طبقه متوسط جدید است که عبارتند از:
۱٫ افزایش مستمر در نقش این طبقه در راهاندازی تظاهرات و رهبری جنبشهای سیاسی اجتماعی؛
۲٫ حرکت دائمی از ایدئولوژی ملیگرایی متعادل یا افراطی به سوی ایدئولوژی چپ و افراطی.
موضوعی که باید در اینجا به نظر اشرف اضافه کرد، همراهیِ این طبقه با طبقه متوسط سنتی که عبارت از روحانیون و بازاریاناند است. ائتلاف وسیعی که میان دو شبکه انقلابی وسیعِ در این دو طبقه ایجاد شد، در شکلگیری اجتماعی انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. توجه به نیروهای مؤثر در سال ۱۳۵۷ در تظاهرات و اعتصابها، همه به ائتلافِ میان همه نیروهای مؤثر اجتماعی در آن دوران اشاره خواهد داشت. نیروهایی که از لحاظ ایدئولوژی دارای تفاوتهای بسیار زیادی با یکدیگرند ولی از دید قشربندی اجتماعی دارای پیوندهای بسیار نزدیکاند. در آن دوران، چه بسا در خانوادهای از طبقه متوسط جدید بتوان افرادی ملّیگرا، مذهبی و مارکسیست را پیدا کرد که از لحاظ سیاسی دارای تفاوتهای بسیاری بودند ولی بر سر یک مسئله بنیادین با یکدیگر توافق نداشتند و آن اینکه شاه باید برود. مهمترین خصلت انقلابی در گروههای نامتجانس انقلاب اسلامی، که همه را در یک تعریف موسع میتوان ذیل عنوان طبقه متوسط جدید تعریف نمود، آن بود که همگی آنها در عین اینکه سیاستهای نوسازی شاه را قبول نداشتند، پس از آنکه راه اصلاح را بر خود بسته دیدند با گسترش فکر انقلابی و ایجاد گفتمانی فراگیر که در آن »نبودن شاه بر سر قدرت« اصلیترین ایده بود، توانستند به ائتلافی فراگیر و نانوشته برسند. اینکه چرا طبقه متوسط جدید، که بیش از همه محصول سیاستهای نوسازی شاه بود و قاعدتاً باید حامی سیاستهای پهلوی و ایدئولوژی آن باشد، بر آن برخاست، در این نکته گفته شده در بالا خلاصه میشود. هر انقلابی از یکسو دارای جهتگیری اجتماعی مشخصی است و از سوی دیگر دارای گفتمانی است که این گروههای اجتماعی آن را ایجاد کرده و به بسط آن میپردازند. در انقلاب اسلامی ایران، مهمترین گروههایی که به صورت بارز به شکلدهی و گسترش انقلاب دست زدند جملگی برخاسته از این طبقه بودند. اینان با درکی خاص از دورانِ خود، به این مسئله پی برده بودند که راهِ تغییر در ایران از انقلابی میگذرد که شاخصها و ویژگیهای آن البته بیش از همه در یک موضوع خاص و آن هم ایجاد یک حکومت جمهوری تجلی پیدا خواهد کرد. بنابراین آنچه در این مختصر به آن توجه شد، این دو مسئله بسیار مهم بود که انقلاب اسلامی ایران حاصل ایجاد گفتمانی فراگیر بر مبنای عدم مشروعیت نظام سلطنت و دیگری ائتلاف فراگیر طبقههای متوسط جدید و سنتی در آن روزگار بود و ترکیب این دو عامل مهم، در روندهای انقلابیای که در آن روزگار شکل گرفته بود بسیار بارز و مشخص است.
نوشته شده توسط admin در دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۶:۵۱ ق.ظ