شعریت و زبان شعری در مناسبات فرهنگی

شعریت و زبان شعری در مناسبات فرهنگی

علی رزم آرای
گروه فرهنگی: نویسنده این نوشتار در فرصت¬های پیشین حول محوریت شعریت و زبان شعری به قامت مطالب گوناگون و از مناظر گوناگون مباحثی را طرح و ارائه نموده است. مطالبی که بیشتر با رویه و روند شعریت در شعر و زبان شعریِ متحول شده در صد ساله اخیر در ایران و جهان و هم موضوع بسیار مهم جهان¬بینی یک زبان در ارتباط تنگاتنگ بوده¬اند.
نوشتار حاضر نیز از منظر مناسبات انسانی در کلیت خود( نه انسان شاعر و یا انسان مخاطب) به موضوع مورد بحث می-پردازد.
به تعبیری شعر را پیشرفته¬ترین کلام بشری در ساحت سخن و زبان می¬دانند. ادعای که تاریخ زبان و کلام پشتوانه اصلی آن است. زبان در تاریخ بشریت شروع نامشخصی دارد.
صورت ذاتی آن به تعبیر فلاسفه و منطقیون کلاسیک یونانی در ناطق بودن انسان جلوه¬گر است: انسان حیوان ناطق است.
ناطق بودن انسان خاص اوست و این ذات وجودی و غیر اکتسابی آن را ثابت می¬کند. اما صورت اکتسابی زبان هم در اختراعی بودن آن و هم در انتقالی بودن و نیز در یادگیری آن جلوه گر است.
شاید خاصیت شعری و شعریت نیز بنا به نیاز و ضرورت انتقالی زبان ایجاد و مورد توجه واقع شده است. شعر در ذات خود یک رسانه است. یک واسطه و مدیوم.
یعنی دارای چیزی بیشتر مفهوم و معنای از پیش ساخته شده نیست. شعر معنا ساز و اندیشه ساز نیست بلکه محمل آن بوده و می تواند حاوی آن باشد. وقتی یک مفهوم و یک معنا از پیش و به شکل ماقبلی در ساخت شعر لحاظ می¬شود یعنی که خارج از حوزه و ساحت شعر موجود بوده و یا ایجاد شده و بعدا وارد جریان شعر شده است.
به همین دلیل شعر معناساز و اندیشه ساز نیست. البته معنا مساوی اندیشه نیست و به کاری این دو در کنار هم در متن این نوشتار به واسطه کلیت بحث شعریت و زبان شعری است.
اما ارتباط زبان با شعر فقط در محمل بودن زبان از برای ساخت شعر نیست. زبان جریان اصلی و مستقل خود را دارد و در نهایت فقط خاصیت شعری به خود می¬گیرد و هویت اصلی شعر را تشکیل می¬دهد.
اما ارتباط شعر با زبان ارتباط تاریخی نیز هست. یعنی ساخت تاریخی شعر و زبان در پیوند با یکدیگر مسیری را پیشروی حیات انسان می¬گشاید و گشود که مظاهر اصلی آن در افکار و اندیشه¬های عام و خاص انسان نمایان است.
انسان شعر را از جهت تأثیر بخشی، ماندگاری، حجم، مصالح زیبایی شناختی ( آرایه های ادبی و غیره) و هم وزن و موسیقی از جهت انتقال و تثیبت و اثربخشی به کار می¬برده است و هنوز نیز می¬برد.
موارد فوق همه از اجزای ذاتی زبان و متبلور در جریان آن هستند و شعر فقط قالب به هم پیوسته و مظهر بیرونی پیوند این اجزا به شمار می¬رود.
اگر غرض از شعر گفتن سخن گفتن و صحبت از مکنونات درونی و بیرونی و یا اعلام نظر و نظر دهی باشد دیگر قالب شعری محلی از اعراب ندارد که زبان به خودی هم محمل سخن و هم صحبت و هم نظردهی و اعلام نظر است آن به شکل تخصصی و در قابل مقال¬های گوناگون.
اما شعر هیچ کدام موارد سه گانه فوق نیست که فقط یک رسانه و صورت پیونده دهنده اجزای دارای بار و اهمیت زبان است. یعنی به صورت ابتدایی مصالح زیبایی شناختی ( آرایه¬های ادبی و غیره) و وزن و موسیقی و به صورت کامل¬تر اندیشه و خیال¬برتر.
عرفا، مشایخ، شاعران بزرگ و حتی علمایی که شعر و صورت شعری از جهت بیان اندیشه خود به استخدام کلام خاص خود در آورده¬اند همگی با تثبیت وضعیت رسانه¬ای و واسط زبان، اندیشه از پیش موجود خود را از قبیل ایده¬های عرفانی، آئینی، فلسفی، حکمی، حماسی، تاریخی و غیره را در قالب شعر و با جاری ساختن در اندام اجزایی زبانی آن که در سطور فوق گفته آمد، باز گو می¬کردند.
گفته شد که انسان شعر را از جهت تأثیر بخشی، ماندگاری، حجم، مصالح زیبایی شناختی ( آرایه های ادبی و غیره) و هم وزن و موسیقی از جهت انتقال و تثیبت و اثربخشی به کار می¬برده است و هنوز نیز می¬برد؛ این گفته در اینجا مصداق بارز خود را می¬یابد.
یکی دیگر از ابعاد مهم خاصیت شعری مسئله لذت و زیبایی است. ایجاد حس لذت و انتقال آن و هم شناختن آن و از دیگر زیبایی شناسی شعریت که اس اساس لذت بخشی شعری است. به عبارت ساده¬تر انسان از چیزی که زیبا باشد لذت می¬برد و این امری بدیهی و طبیعی است اما کافی نیست.
چرا که در اینجا بحث از زیبایی موجود و طبیعی اطراف و اکناف نیست- که اگر هم باشد صورت اقتباس از محیط دارد که باید در حد سرمشق باشد والا تقلید محض است- دراینجا صحبت از زیبایی متکی بر خلاقیت است.
ساختن زیباییی که ماقبلی نیست و تماماً مابعدی است. حسی تجربه نشده و بسیار جدید است. خود معرف خود است. این بعد هم به خودی خود از از شعر و خاصیت شعری بر نمی¬خیزد. بلکه متکی بر اندیشه و خلاقیت فکری است. خلاقیتی که خیال را در گستره بزرگتری دیده و به کار می¬گیرد و ساحت خیال را در حد یک حس متکی بر الهام خلاصه نمی¬کند. بلکه آن خلق می¬کند، به کار می¬گیرد و منتشر می¬سازد.
چنین فرایندی فقط در ادبیات داستانی قابل مشاهده است. در روایت و ساخت روایت که ساختی تماما اندیشه¬گون دارد و خیال را در قامت یک جهان به شناخت می¬نشیند.
شعر این فرایند را از داستان و جهان داستان با همه ابعادش به عاریت می¬گیرد و با عرضه آن بیشتر رسالت اثربخشی و انتقال سریع و هم ماندگاری خود را به ثبوت می رساند. همین ویژگی شعر در همه اعصار و در همه¬ی قوالب و اشکال علت اصلی رغبت انسان¬ها به این کلام حسیِ موزون و لطیف شده¬است. شعر مظروف قریحه انسان است نه خود قریحه و هر چیز منتسب به آن! پس شعر را در مناسبات انسانی در جایگاه مظروفی ببینیم که مرا سیراب می کند نه در جایگاه آب و خاصیت و موجودیت آب.

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۴:۴۰ ق.ظ

دیدگاه


+ شش = 15