شروع یک پایان بحران در شعر معاصر

علی رزم آرای
گروه فرهنگی:اشاره:نوشتار بخشی از متن رساله¬ای است که نویسنده پیرامون معنا در شعر، در دست تألیف داد.
به یقین از ورود مباحث جدید زبان¬شناسی، ساختارگرائی و پساساختارگرائی، متن¬شناسی، تئوری¬ و نظریات جدید ناظر بر خالقیت اثر و نه خلاقیت مؤلف در ادبیات و دنیای آن، در ایران، و… قریب به سه دهه می¬گذرد، اما هنوز از دریافت صحیح، چرایی طرح و جایگاه این ابعاد در زندگی و حیات جاری خود در گستره جامعه ایران و ادبیات مبتنی بر آن، عاجز هستیم.
این عجز دلایل گوناگون و شاید مستقل از هم داشته باشد. اما هر چه هست ما به عنوان مترجم و مبین این ابعاد، منزل گاه و مقصد آنها نیز هستیم. این ابعاد امروزه صورتی جهانی یافته و بدل به الفبای اندیشه جدید در ساحت ساخت، ارائه و اجرای خود در زمان کنونی شده و از سویی تعیین¬کننده روش و مبنای برخورد با صورت کهن اندیشه در جهان سنت نیز هست.
از نظر نویسنده این سطور، اصل ماجرا از ترجمه و تبیین این ابعاد در منزل گاه مقصد آنها، آغاز می¬شود: ما به عنوان مترجم و مبین این ابعاد، منزل گاه و مقصد آنها نیز هستیم.
آنچه امروز شاکله اصلی این رساله را می¬سازد، بعد زبان و بعد متن است. زبان و ساحت آن، متن و عرصه آن! این رساله در پی محدود ساختن میدان گاه این دو بعد نیست!
بلکه در تلاش است که خود نیز در طرح و بررسی این دو بعد به اجرایی قابل قبول و مشهودی از آنها برسد.
یعنی این رساله تا نقطه آخر، در پی متن شدن و یافتن زبانی برای سخن گفتن خواهد بود.
سؤال اول: آیا می¬پذیریم که مفاهیم گفته شده در نقطه آغاز این متن، میهمان ذهنیت جاری ما در ۳۰ گذشته بوده و هستند؟ می¬پذیریم که ما مقصد آنها بوده¬ایم و یکی از منازل عبور آنها؟! در واقع این مفاهیم کاروانی بوده و هست که جهان امروز را از منزلی به منزل دیگر پیموده و در هر منزل بهره¬ای از آن منزل گرفته، خود متغییر و متحول شده و گاه پوست انداخته به سیر خود ادامه داده¬است!
سؤال دوم: ما به عنوان منزلگاه و مقصد این مفاهیم چه بهره‌ای به این مفاهیم رسانده¬ایم که درخور طرح در گردش مداوم آنان در جهان بوده و باشد؟! لازمه بهره رساندن به این مفاهیم، بهره بردن از آنها است آیا ما بهره¬ای هم درخور، از این مفاهیم برده¬ایم یا هنوز خام َخم هستیم و در پله اول!
سؤال سوم: این مفاهیم با دعوت خود ما و بنا به سنت ترجمه، میهمان ما شده¬اند، ما خود دست به دعوت آنها زده¬ایم! آیا میهمان را به آداب و درخور دعوت، پذیرایی نموده¬ایم؟ در هرحال این مفاهیم میهمان ناخوانده نیستند و جز با دعوت سر از هیچ منزلی در نمی¬آورند، فقط شیوه و طرز دعوت – خواه و ناخواه متفاوت است!
تبیین اول: در حقیقت حضور این مفاهیم میهمان و عبور کاروان آنها از منزل گاه ما به سالیان گذشته و به دهه¬های گذشته و به زمان وقوع انقلاب مشروطه باز می¬گردد. اما ۳۰ سال گذشته فقط مجال رسمیت یافتن حضور واقعی آنها بوده و بس!
ما در ۳۰ سال گذشته فقط و واقعا ً حضور این مفاهیم میهمان را دریافتیم و در مواردی هم سعی در دوستی و رفاقت با آنها داشتیم که صد افسوس فقط در مواردی بوده و هست! مابقی هرچه بوده به فراخور من بوده و گریز از من! من انسان، من شاعر، من قصه¬نویس، من نقاش و….. ما هنوز هم در مرحله من هستیم. من جهان سنت و من جهان مدرن!
پذیرش یکی و گریز از دیگری و بالعکس!خود این مفاهیم در رهگذر این چالش بزرگ فقط سری به ما زده¬اند و رفته¬اند و همین است که امروز بر پیشانی ما از طرف این مفاهیم نوشته شده:آمدیم، وجود! نداشتید رفتیم!
تبیین دوم: در۳۰ سال گذشته ما خواسته یا ناخواسته دست به تغییر و تدوین خود زده¬ایم. گاه خواستیم قائم به ذات شده و بر فراز خود و خویشتن بایستیم و این شده که در برابر هرچه ساخته و پرداخته غیر ما بوده ایستاده و همه را طرد کرده¬ایم یا بی هیچ تعارف همه را به استقبال رفته و به آغوش کشیده¬ایم و بدتر آنکه خواسته¬ایم به شکل و ساخت این غیرما پوست¬اندازی کنیم! اما ناشیانه با آن خلط شده و غلط از آب در آمده¬ایم. علت این همه، جز برابر گرفتن شناخت مفاهیم با پذیرش آنها نبوده است. صحبت و اندیشیدن در غیر ما را دلیل پذیرش آن دانسته¬ایم و این، فرصت اندیشه در چیستی و هستی این غیر ما را، از ما گرفته است.
از دیگر سو از هول حلیم در دیگ افتادیم و سرخوشی اندیشیدن در این غیرما را موکدا ً و تماما ً شناخت آن دانسته و همین هول شدن را به حساب تغییر و تحول خود گذاشتیم و فکری شده-ایم که از جنس غیر ما شده¬ایم. پس ما در برخورد هر مفهوم نو و غیر ما، دو سویه عمل کرده¬ایم. یا اصلا ًو ابدا ًنپذیرفته¬ایم و حتی فکر کردن به آن را هم طرد کرده¬ایم و یا دربست، ¬این مفاهیم جدید و رازآلود را پذیرفته و نوکر بی جیره و مواجبشان شده¬ایم.
در این صورت است که ما نه مفاهیم جدید را در حد بهره بردن و بهره رساندن شناخته¬ایم و نه از خود ما، سنت ما، تاریخیت ما، فرهنگ اندیشوی ما، حکمت ما و…
نیز شناختی در خور معاصرت و بهره رساندن به این مفاهیم جدید به دست نداده¬ایم.لازمه بهره رساندن به این مفاهیم جدید شناخت خود و خویشتن خود است و حتی بهره بردن از آن نیز همین گونه!
تبین سوم: ما خود دست به دعوت میهمان می¬زنیم، مفاهیم را به ترجمه مقصد می¬شویم و هستیم اما غور در هستی و چیستی این میهمان را برای ادب در مقابلش و یا دادن ارمغان و سوغاتی به او، فراموش می¬کنیم. دعوت ما به ترجمه، مثل موذن بدآهنگ مولانا است که به آهنگ بد خود، دخترک تازه مسلمان ِ مسیحی را از متن اسلام می¬تاراند. آهنگ بد این موذن، دعوت ما از مفاهیم جدید به ترجمه است. ما بد ترجمه می¬کنیم، بد می¬آموزیم، بد به کار می¬بندیم.
میهمان چه کند اگرمیزبان آداب میهمان داری را بلد نیست خصوصا ً آنکه میزبان مسلمان است و میهمان به دین او حبیب خدا!در قبال این سه سؤال و این سه تبین، دایره محدودی از مفاهیم نو را در گزاره¬ای از آن یعنی زبان و زبان شناسی در شعر به بازخوانی و باز نویسی می¬نشینیم تا از هفت جهت این گزار ِخلط شده با معنا و پیام را مستقلا ً در قامت شعر و نه چیز دیگر و یا هرچیز دیگر ببینم!….

نوشته شده توسط admin در چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۶:۲۵ ق.ظ

دیدگاه


1 × = دو