سلطنت قاجاریه آغازی بر سیاست واگذاری ارضی

سلطنت قاجاریه آغازی بر سیاست واگذاری ارضی

گروه تاریخی: تعدد معاهدات منعقد شده و عمق فاجعه واگذاری اراضی در دوره قاجاریه، سایه‌ای سنگین بر تحولاتی که در دوره پهلوی اول و دوم و به ویژه در ماجرای جدایی بحرین از ایران انداخته است؛ به ویژه اینکه امروزه، در جریان سرکوب شیعیان بحرین توسط ائتلاف بحرین- عربستان ، بیش از پیش داغ بحرین در قلب ایرانیان تازه تر شده است.
سرزمین ایران همواره در طول تاریخ به دلیل برخورداری از موقعیت ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی خاص و منحصر به فرد خود، مورد توجه قدرتهای جهانی قرار گرفته است و مرکز ثقل تسویه حسابهای سیاسی، امنیتی و نظامی این قدرتها محسوب می‌شود.
از این‌رو در برهه‌های زمانی مختلف و در قالب تحولات و حوادث مختلف، بخشهای مختلفی از خاک این سرزمین به اشکال مختلف نظیر‌ جنگ مستقیم، توطئه‌ و کارشکنی دولتهای ثالت، معاهدات دو جانبه یا چـند جانبه و همچنین مـنازعه‌های سـیاسی و حقوقی دراز مدت، از حاکمیت ایران جدا شده¬‌اند.در این میان، دوران سلطنت قاجاریه آغازگر و به نوعی رکورددار سنت واگذاری سرزمینی محسوب می‌شود؛ دوره‌ای که طی آن ایران به دلیل عدم برخورداری از حکومت‌های قدرتمند داخلی، ضعف پادشاهان قاجاری و دخالت مستقیم استعمار انگلیس، به مرکزی برای رقابتهای سیاسی و نظامی قدرتهای خارجی تبدیل شد و در قالب معاهدات و مذاکرات صلح مختلف نظیر عهدنامه گلستان و ترکمنچای، مجبور شد از حاکمیت خود بر بخشهای وسیعی از سرزمینش صرف نظر نماید و از ایران چیزی باقی نماند جز یک نوار کوهستانی در حاشیه کویر مرکزی.
در تجزیه و تحلیل تمامی این معاهدات، فارغ از جنبه‌های معادلات قدرت میدانی و شکست ایران در جبهه‌های نبرد، نقش استعمار انگلستان در زمینه سازی و اعمال نفوذ در تنظیم متن معاهدات بسیار بی بدیل و مهم می‌باشد. در این نوشتار تلاش خواهیم نمود از ابعاد مختلف سیاست واگذاری قلمرو سرزمینی در دوره قاجاریه و پهلوی اول و دوم رمزگشایی نماییم.
با توجه به موقعیت ژئوپلتیکی ایران به عنوان مسیر دسترسی به هندوستان – به عنوان قلب تپنده امپراطوری بریتانیا- دولت انگلستان ایجاد حاشیه امنیتی مناسب جهت حفظ این مستعمره از طمع رقبای منطقه‌ای را محور سیاست خود قرار داده بود؛ از این‌رو به عنوان اولین اقدام، با انعقاد عهدنامه »مفصل یا معاهده تهران« با ایران در ۲۹ صفر ۱۲۲۷ قمری (۱۴ مارس‌ ۱۸۱۲ میلادی)، دولت ایران را مجبور ساخت تا با لغو تمام معاهدات خود با سایر دول اروپایی تا‌ تاریخ‌ امضای‌ این قرارداد، مسیر دسترسی به هندوستان را برای رقبای خود بلوکه نماید. همچنین در جریان جنگهای ایران و روسیه، روسها با اتخاذ راهبرد تاکتیکی و جهت تقویت قوای خود در جبهه نبرد با نائلئون بناپارت، با کمک و پیشنهاد انگلستان، مقدمات مذاکرات صلح با دولت ایران و انعقاد عهدنامه گلستان را فراهم نمودند.به گواه تاریخ، سرگور اوزلی سفیر انگلستان در ایران نقش بسزایی در انعقاد معاهده گلستان داشت و سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان، معاهده انگلستان در تاریخ ۱۹ شوال ۱۲۲۸ قمری/ ۲۵ اکتبر ۱۸۱۳ میلادی به امضاء نمایندگان دولتین ایران و روسیه رسید.بر مبنای این معاهده بخشهایی از خاک ایران نظیر قره‌باغ، گنجه، شکّی و شیروان، دربند و بادکوبه‌ و قسمتی‌ از تالش به انضمام تمامی داغستان و گرجستان و محال شوره‌گل و آچوق‌ باشی‌ و کورنه و منکریل و تمامی اولکای قفقاز تا کنار دریای خزر به خاک روسیه الحاق شد.
همچنین انحصار برخورداری از نیروی دریایی در دریای خزر به دولت روسیه واگذار شد.۷ ابهامات موجود در قرارداد گلستان در عدم تعیین مشخص و دقیق سرحدات؛ دست روسها را در معاهدات بعدی از جمله قرارداد ترکمنچای بازگذاشت، تا اینکه شروع دوره دوم جنگهای ایران و روس و دست برتر روسها در تحولات میدانی نبرد، باعث نگرانی انگلیسیها از پیشروی قوای روسی شد و سرانجام با وساطت و میانجی¬گری سرجان‌ مـاکدونالد انگلیسی، تمهیدات لازم برای انجام ‌ مذاکرات‌ صلح‌ در روستای تـرکمانچای فراهم شد.
در نهایت معاهدات ترکمانچای در ۵ شعبان ۱۲۴۳ قمری (۱۰ فوریهء ۱۸۲۸ میلادی) به امضای عباس‌میرزا و ژنرال‌ پاسکویچ‌ روسی رسید. در جریان این معاهده علاوه بر تثبیت نتایج حاصل از معاهده گلستان برای روسها، سرزمینهای حـاصلخیز و پرمنفعت قره‌باغ، شوره‌گل و بخشی از صحرای‌ مـغان‌ از سرزمین ایران جدا‌ شد؛ همچنین دولت ایران‌ تسلط‌ مطلق روسیه بر دریای خزر را پذیرفت.
نتایج حاصل از این معاهدات در بلندمدت سبب تنزل قدرت نرم و نفوذ سیاسی و معنوی‌ ایران در بـسیاری‌ از‌ مـناطق شد و کشورهایی‌ نظیر انگلستان در شرق و شمال‌شرقی و جنوب ایران توانستند نفوذ خود را گسترش دهند و بدین ترتیب زمینه‌های لازم جهت اجرای سیاستهای استعماری انگلیس در شرق از جمله افغانستان و هرات نیز فراهم شود.
افغانستان از دیرباز تحت حاکمیت ایران بود و شهر هرات نیز مرکز خراسان و فرهنگ و ادب ایران‌ به‌ شمار می‌رفت و به دلیل موقعیت خاص خود به عنوان معبری جهت دسترسی رقبای انگلستان به هندوستان، خط قرمز انگلستان محسوب می‌شد. قاجارها نیز به دلیل تمرکز بر تحولات شمال غرب و درگیری با روسها، همچنان از تحولات سیاسی و نظامی افغانستان جا مانده بودند؛ از طرف دیگر رقابتهای منطقه‌ای انگلیس و روسیه و تمایلات دولت قاجار به روسیه در آن مقطع زمانی، سبب شد انگلستان تمایلات تجزیه طلبی و گریز از مرکز را در بین مردم و مقامات محلی افغانستان تقویت نماید. از اینرو تمایلات خودمختاری برخی از امیران مناطق افغانستان سـبب‌ شـد‌ که‌ دولت ایران در سال ۱۸۳۶ به هرات‌ لشکر‌ بکشد، و پس از چندماه محاصره، سرانجام در ۲۶ سپتامبر ۱۸۵۶ میلادی هرات توسط قوای ایرانی فتح شد. متعاقب فتح هرات، دولت انگلستان با قطع رابطه سیاسی خود، به دولت ایران اعلان جنگ داد و ۲ ماه بعد بندر بوشهر را تصرف نموده و آماده تصرف جزیره خراک و خوزستان گردید. دولت ایران که به شدت از اقدامات نظامی انگلستان مرعوب شده بود و بی اطلاع از تحولات اروپا و آسـیای خـاوری و جنوبی، به سرعت با پیشنهاد میانجی گرایانه پادشاه وقت فرانسه- ناپلئون دوم- موافقت نمود و سرانجام در مارس ۱۸۵۷ میلادی با انعقاد ‌ معاهده پاریس با انگلستان، از حاکمیت خود بر هرات و بقیه ممالک افغانستان صـرفنظر کرد.
در کنار این قراردادها که با دخالت مستقیم دولت انگلستان به ثمر رسیده بودند؛ باید به قرارداد آخال نیز که در دوره ناصرالدین شاه قاجار بین دولت ایران و روسیه در تاریخ ۲۲ محرم ۱۲۹۹قمری/ ۱۴ دسامبر ۱۸۸۱ میلادی منعقد شده بود، اشاره نماییم. برمبنای این معاهده که بعد از تصرف مناطق ترکستان و بخش خاوری دریای مازندران توسط روسها، بین نمایندگان دولیتن ایران و روسیه منعقد شده بود، دولت ایران مجبور شد از حاکمیت خود بر بخشهایی از مرزهای شمال خراسان تا رود تجن به مثابه ایالت ماوراء دریای مازندران صرفنظر نماید.
اسناد، مدارک و همچنین حافظه تاریخی ایرانیان در موضوع واگذاری سرزمینهای مادری به طور ناخواسته‌ای با دوره قاجاریه پیوند خورده است. شاید تعدد معاهدات منعقد شده و عمق فاجعه واگذاری اراضی در دوره قاجاریه، سایه‌ای سنگین بر تحولاتی که در دوره پهلوی اول و دوم و به ویژه در ماجرای جدایی بحرین از ایران انداخته است؛ به ویژه اینکه امروزه، در جریان سرکوب شیعیان بحرین توسط ائتلاف بحرین- عربستان ، بیش از پیش داغ بحرین در قلب ایرانیان تازه تر شده است. پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، پایانی بود بر تداوم سیاست فروش و واگذاری اراضی ملت ایران به بیگانگان؛ به نحوی که حتی مصاف و رویارویی ۸ سال جنگ نظامی و پرشدت، دنیای استکبار نتوانست کوچکترین خدشه‌ای به تمامیت ارضی ایران وارد نماید و حتی یک وجب از خاک مقدس و پاک ایران نصیب بیگانگان نگردید.در دوره پهلوی اول، فارغ از نقش انگلستان در به قدرت رسیدن رضاخان، انگلستان کماکان نقش محوری خود در تحولات سیاسی ایران را حفظ کرده بود و در راستای منافع منطقه‌ای خود از جمله سد نفوذ و مهار کمونیسم و تامین امنیت انرژی در منطقه خلیج فارس در فواصل بین دو جنگ اول و دوم جهانی، استراتژی تشکیل پیمانهای دفاعی و نظامی از جمله پیمان سعدآباد بین ایران، ترکیه، عراق و افغانستان را در دستورکار خود قرار داده بود. در این راستا سفر رضاخان به ترکیه نیز به توصیه انگلیس صورت گرفت و رضاخان در راستای سیاست حسن همجواری دیکته شده توسط انگلستان، عهدنامه مرزی ۱۳۱۰ را با ترکیه به امضاء رسانید و بخشی از ناحیه آغری داغ و آرارات را به دولت ترکیه واگذار نمود. حسین مکی به نقل از سرلشکر ارفع نقل می‌کند که رضاخان بر این باور بود که منظور این تپه و آن تپه نیست.
منظور من این است که ما با هم دوست باشیم علاوه بر آن بر مبنای معاهده تحمیلی با دولت عراق در سال ۱۳۱۶ ، حق کشتیرانی در سراسر اروندرود – به استثنای پنج کیلومتر آبهای مقابل آبادان تا خط تالوگ- به دولت عراق واگذار شد. رضاخان نسبت به دیگر عضو پیمان سعدآباد، یعنی افغانستان نیز عطوفت و سخاوتمندی بیشتری نشان داد و در مذاکرات بر سر هیرمند و آب آن، با حکمیت انگلیسیها، میزان سهم آب ایران از رود هیرمند به یک‌سوم تقلیل پیدا کرد و از ۱۸۱۴۶ کیلومترمربع مساحت کل سیستان، ۷۳۷۴ کیلومترمربع از آن ایران و ۱۰۷۷۲ کیلومترمربع جزو خاک افغانستان شد. رضاخان همچنین منطقه چکاب و مناطق نمک خیز مرز ایران و افغانستان را، نیز جهت اعتمادسازی به افغانها تقدیم نمود. همه این سخاوتمندی پهلوی اول جهت تثبیت پیمانی بود که وقوع جنگ جهانی دوم، آتش آن را در نطفه خفه نمود.
منطقه خلیج فارس از دیرباز به دلیل تامین ۷۰ درصد منابع انرژی نفتی دنیا، مورد توجه قدرتهای جهانی بوده است و تا سال ۱۹۷۱ ، انگلستان به عنوان قدرت بلامنازع خلیج فارس مطرح می‌شد. با استناد به سخن هنری جان تمپل، نخست وزیر انگلستان درسالهای ۱۸۶۰ – ۱۸۵۰ که معتقد است انگلستان نه دوست دائمی دارد و نه دشمن دائمی، بلکه منافع ملی دائمی دارد؛ سیاست منطقه‌ای انگلستان در منطقه خلیج فارس به گونه‌ای طراحی شده بود تا کشورهای منطقه روز به روز ضعیف تر گردیده و پایگاههای منطقه‌ای خود در خلیج فارس را از دست بدهند. ازاین‌رو جدایی بحرین از ایران با برنامه¬ریزی انگلیسی را می‌توان در این راستا ارزیابی نمود. البته در کنار این موضوع باید به ضعف سیاست خارجی و وابستگی حکومت پهلوی دوم به قدرتهای غربی از جمله انگلستان، دخالت بیش از حد محمدرضا پهلوی در حوزه سیاست خارجی نیز اشاره نمود.
به عنوان مثال در ۴ ژانویه ۱۹۶۹/۱۴ دی ۱۳۴۷ محمدرضا پهلوی در یک مصاحبه مطبوعاتی، جهت حفظ پرستیژ دمکراتیک خود، اذعان داشت که اگر مردم بحرین حاکمیت ایران را نخواهند، دولت ایران درباره ادعای ارضی‌ خود نسبت به آن سرزمین پافشاری نخواهد کرد. در طول تاریخ این اولین بار بود که شخص اول مملکت، از ادعای تاریخی ایران بر بحرین چشم پوشی نمود. محمدرضا معتقد بود که نمی‌تواند مانند دون کـیشوت‌ رفتار نماید و برای ایفای نقش قدرت برتر و ایجاد‌ ثبات‌ و امنیت در خلیج فارس‌ ناچار است از ادعای خود بر بحرین دست بردارد.

نوشته شده توسط admin در شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۵:۳۳ ق.ظ

دیدگاه


یک × = 8